امروز كلن زن خوبي بوده ام انباري را تميز كرده ام . كتابها را، اين كتابهاي لعنتي كه هيچ وقت مرتب نمي شوند را مرتب كرده ام. بعضي هايشان را اما دم دست گذاشته ام براي ناخونك زدنهاي روزانه. لباسها را حوله ها را ساكها را كيف ها را جابجا كرده ام. اتاق و سالن و آشپزخانه را زير و رو جارو زده ام زير مبلهاي بزرگ را حتي، پشت ميزها و كمدها را. توالت را خوب شسته ام. سراميك هايش را برق انداخته ام. آشپزخانه را تميز كرده ام.
آقاي خانه ديرتر از معمول آمده اند خانه غذايشان را كشيده ام خسته هستند، بازوهايشان را مي گذارند دو طرف بشقاب شانه هايشان را تا آنجا كه امكان دارد پايين مي آورند بيني اشان را در مركز ثقل بشقابشان نگه مي دارند. بدون حرف مشغول مي شوند. مي آيم دستهايم را روي شانه هايشان مي گذارم ماساژشان مي دهم . آه درازي مي كشند با صدايي غمگين و از اعماق جان برآمده مي گويند: مي خوام برات ماشين بخرم. دستم را بر مي دارم چيزي ته جانم مي لرزد مي روم جلويش مي نشينم و مي گويم: عزيزم، عشق من، باز چه گندي زده اي؟ گاوي، ماوي چيزي مرده است؟ نگاه غم آلودي به من مي كند و مي گويد: نچ ، سيستم گرمايشي امان خراب است هوا دارد سرد مي شود. بايد فكري براي گرمايش گاوداري بكنيم. راستي سيلويا هم مريض شده است. كتي هم دوباره شيرش كم شده. لعنتي ها يارانه ها را برداشته اند شير گاوها را نمي توانيم بفروشيم شيرها روي دستمان مي ماند مي ترسم ورشكست شويم.
بعد ناگهان چشمانش برقي مي زند مي گويد: عزيزم خاري جان مي تواني كمي از پس اندازت را به من دهي، دستي به سرو گوش اوضاع بكشم . زخمهاي زندگيمان را مرهم بكنم !؟
مي گويم : نچ، مي خواهم برايت ماشين بخرم .
آقاي خانه ديرتر از معمول آمده اند خانه غذايشان را كشيده ام خسته هستند، بازوهايشان را مي گذارند دو طرف بشقاب شانه هايشان را تا آنجا كه امكان دارد پايين مي آورند بيني اشان را در مركز ثقل بشقابشان نگه مي دارند. بدون حرف مشغول مي شوند. مي آيم دستهايم را روي شانه هايشان مي گذارم ماساژشان مي دهم . آه درازي مي كشند با صدايي غمگين و از اعماق جان برآمده مي گويند: مي خوام برات ماشين بخرم. دستم را بر مي دارم چيزي ته جانم مي لرزد مي روم جلويش مي نشينم و مي گويم: عزيزم، عشق من، باز چه گندي زده اي؟ گاوي، ماوي چيزي مرده است؟ نگاه غم آلودي به من مي كند و مي گويد: نچ ، سيستم گرمايشي امان خراب است هوا دارد سرد مي شود. بايد فكري براي گرمايش گاوداري بكنيم. راستي سيلويا هم مريض شده است. كتي هم دوباره شيرش كم شده. لعنتي ها يارانه ها را برداشته اند شير گاوها را نمي توانيم بفروشيم شيرها روي دستمان مي ماند مي ترسم ورشكست شويم.
بعد ناگهان چشمانش برقي مي زند مي گويد: عزيزم خاري جان مي تواني كمي از پس اندازت را به من دهي، دستي به سرو گوش اوضاع بكشم . زخمهاي زندگيمان را مرهم بكنم !؟
مي گويم : نچ، مي خواهم برايت ماشين بخرم .
۱۲ نظر:
:د با پول کی میخواستن اون موقع ماشین بخرن
بله خانوم محترم، ببینید آقای منزلتان از یک نیمچه گاو داری چه میکشد!!!!!!!!!!، بنازم به صبر گردانندگان حوزهٔ علمیه
یعنی اگه الان من بگم مرهم و نه مرحم ، خیلی آدم ضد حالی هستم؟
بعد من نفهمیدم بالاخره کی قراره برا کی ماشین بخره !
ای بابا! راه بیایید با این بنده خدا. بدجنس نباشید.
مرهم
بله شرمنده من هميشه با اين مرهم مشكل دارم بس كه آن مرحم از ريشه رحم به دلم مي نشيند .
اين قطع شدن وي پي ان ها هيچ عيبي كه نداشته باشه همين عيبش بس كه باعث ميشه دلمون واسه يه جاهايي تنگ بشه .
اينه كه تا بازم قطع نشده گفتم بيام عرض سلامي بكنم و برم !
ثقل
خوب حریف همدیگه هستین. آفرین، بخرین این ماشین ها را :-)
به همین دلیل من و انجمن دوستام تصمیم گرفتیم پس اندازکردنمون رو مخفی کنیم!!
همین کارا رو میکنن دیگه!
چقدر وحشتناکه که زن و شوهر اینقدر از هم دور باشن که حتی پول هاشونم از هم جدا کنن
واقعا متاسفم برای کسایی که فکر میکنن عاشقن و اونوقت...
از ناشناس پائين به ناشناس بالا
يه وقتايي لازمه زنها پولهاشونو از شوهران ولخرجشون مخفي كنند چرا الان ميگم. شوهري كه پول تو دستو بالش باشه هيچوقت به فكر فردا و پس انداز نيست و از اونجايي كه بيشتر آقايون فكر "حال" و حال هستند پس بهتره خانوم خونه شده بطور مخفيانه پس اندازي هر چند كوچك داشته باشه تا وقت نداري دست آقاي شوهر بسوي خانواده و غريبه و آشنا دراز نشه. اين از سياستهاي خانومهاست و باز هم به نفع آقايونه كه همچين همسري (خارخاسكي) داشته باشند چون نهايتا" ضرب المثا من درآوردي "همه آبها يه جا جمع ميشه" بوقوع ميپيونده. ج.
ارسال یک نظر