بيزبيز را آقاي خانه برده اند بيرون تا براي دوستش كادوي تولد بخرد. كادو را مي خرند وبرمي گردند. بيزبيز مي آيد توي آشپزخانه با قيافه اي كه خيلي دلخور است زير گوشم مي گويد: مامان، با بابا بيرون رفتن مثل اينه كه با شيطان توي جهنم پياده روي كني بعد انگار چشم برزخي داره مدام آدمهاي بد را مي بينه و به من هشدار مي ده كه چطور بايد راه برم و چطور بايد با اين آدمها برخورد كنم.(نمي دانم چرا آقاي خانه را مثل شيطان ديده است به نظر من كه ايشان بيشتر از بقيه زنها و مردهايي كه دور و برمان است شيطنت ندارند شايد هم بخاطر چشم برزخيشان باشد و آن سريال سيماي ميلي )
سر فرصت مي روم پيش آقاي خانه وخيلي دلبرانه مي گويم: آقا شما چكار مي كنيد كه بيزبيز اينقدر بيرون رفتن با شما را دوست دارد؟
آقاي خانه بادي به غبغب مي اندازند و مي گويند: نصيحتش مي كنم خانم جان! هر لحظه نصيحتش مي كنم، كاري كه تو هيچوقت انجامش نمي دهي و ازانجام دادنش طفره مي روي.
لبخند مكش مرگ مايي تحويلشان مي دهم و مي گويم: آه بله، راستش من نصيحت كردنم زياد خوب نيست مي ترسم نتيجه عكس بدهد.
... بروم، بروم، آقاي خانه دارند با بيزقولك قرآن تمرين مي كنند. هيچ دلم نمي خواهد فردا بيزقولك بيايد بگويد كه قرآن خواندن با بابا درست مثل اين است كه با شيطان زير آبي رفته باشيم! راستي اين زياده روي نيست كه بچه كلاس سوم دبستان كتاب قرآن داشته باشد اين هوا بعد هر بار كه فردايش درس قرآن دارند حكايتي باشد اين داستان كه "ح" را از ته حلق بگويند و" ض" را بين دنداني تلاوت كنند؟
ته نوشت: متشكرم بهاره جان از اين كه يادت بود و تولدم را تبريك گفتي در مورد تولد فردا مطلب مي نويسم اين تولد ما هم خودش حكايتي شده است هر سال .
و ديگر بابك جان بگذار ايران به سلامتي فارغ شود بعد بر سر واگذاري يكي از فرزندانش به شما به تفاهم مي رسيم انشاء الله .
سر فرصت مي روم پيش آقاي خانه وخيلي دلبرانه مي گويم: آقا شما چكار مي كنيد كه بيزبيز اينقدر بيرون رفتن با شما را دوست دارد؟
آقاي خانه بادي به غبغب مي اندازند و مي گويند: نصيحتش مي كنم خانم جان! هر لحظه نصيحتش مي كنم، كاري كه تو هيچوقت انجامش نمي دهي و ازانجام دادنش طفره مي روي.
لبخند مكش مرگ مايي تحويلشان مي دهم و مي گويم: آه بله، راستش من نصيحت كردنم زياد خوب نيست مي ترسم نتيجه عكس بدهد.
... بروم، بروم، آقاي خانه دارند با بيزقولك قرآن تمرين مي كنند. هيچ دلم نمي خواهد فردا بيزقولك بيايد بگويد كه قرآن خواندن با بابا درست مثل اين است كه با شيطان زير آبي رفته باشيم! راستي اين زياده روي نيست كه بچه كلاس سوم دبستان كتاب قرآن داشته باشد اين هوا بعد هر بار كه فردايش درس قرآن دارند حكايتي باشد اين داستان كه "ح" را از ته حلق بگويند و" ض" را بين دنداني تلاوت كنند؟
ته نوشت: متشكرم بهاره جان از اين كه يادت بود و تولدم را تبريك گفتي در مورد تولد فردا مطلب مي نويسم اين تولد ما هم خودش حكايتي شده است هر سال .
و ديگر بابك جان بگذار ايران به سلامتي فارغ شود بعد بر سر واگذاري يكي از فرزندانش به شما به تفاهم مي رسيم انشاء الله .
۸ نظر:
چه بساطی داشتیم با تلفظ ظ از لای دندان! راستی تولدت مبارک :)
اونقدر بیدار موندم که بشه 30 آذر و بگم تولدت مبارک.
بهترین روش برای فراری دادن بچه مدرسه ایها از قران همین کتاباشونه/ گاهی مطمئن میشم اینا از دستی این کارا رو میکنن
معمولا خاموش میخونم
اما این تولده ویژه اش است و باید روشن شد و گفت
تولدت مبارک دوست من
خواننده خاموشت هستم اگر تولدت اول دی ماه باشه که مثل خودمی اما اگر نبود بازهم تولدت هزار بار مبارک...
قرار نيست اگه نميتونيد سوال هاي بيزبيز رو كامل پاسخ بديد به معناي ناقص بودن دين باشه
فكر كرديد منظورتون رو لابلاي نوشته هاتون خيلي تونستيد گم و گور كنيد كه معلوم نباشه ؟
كل اين صفحه رو خوندم و منظورم صرفا اين نوشته آخري نيست
ولي نفهميدم چرا وبلاگتون فيل تره
واسه همینه که باباش را شیطان میبینه اگه هر چی به موقع باشه بچه راحتتر بزرگ میشه
یادش بخیر،راهنمایی که بودیم میرفتیم صف اول نماز تا زیرچشمی معلم دینیمونو نگاه کنیم، چون موقع تلفظ "ح" جوری صدارو از ته حلقش خارج میکرد که سرش به جلو پرتاب میشد و شکل هد زدن موقع استعمال موسیقی به خود میگرفت.
اندر باب شیطان و شیطنت:
دنیا به دست کسانی که کارهای شیطانی انجام می دهند نابود نخواهد شد، بلکه توسط کسانی از بین خواهد رفت که افرادی را که کارهای شیطانی انجام می دهند می بینند و کاری نمی کنند”.
آلبرت اینشتین
=============
من ایرانو میخوام خارخاسک
ارسال یک نظر