خانم سميه توحيد لو يك بار در وبلاگتان مرا معرفي كرديد. نوشتيد من كشف جديد شما هستم. از مكالمات من با بيزبيز و بيزقولك خوشتان آمده بود. خواندن وبلاگ مرا به دوستانتان توصيه كرده بوديد. شايد امروز روزي است كه من بايد از شما بگويم. چيزي بنويسم كه نمك بر زخمهاي شما نباشد. روح مجروح شما را التيام بخشد. خانم سميه توحيد لو سرتان را بالا بگيريد تازيانه را چه نمادين بر شما زده باشند و چه غير نمادين شما سر بلنديد. تازيانه را ظالمان به دست دارند اين را ديگر همه مي دانند.
۲۴ شهریور ۱۳۹۰
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
نوروزی دیگر
پول خوشبختی نمی می آورد
غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...
-
.دخترها نشسته اند تخته نرد بازی می کنند. تخته نرد را من یادشان دادم.پارسال تابستان بود که گفتم: بچه ها بیایید این تابستان تخته نرد یادتان بد...
-
دستم اومده که خیلی از شما از استدلال های خسته کننده و بعضا مغلوط ! تحلیل های آبکی و شعار گونه من خوشتون نمی آد ( هه هه ) . اما خیلی دوست دا...
۷ نظر:
تازیانه خیلی وقتا نماد مجازات هست!
که میتونه حق یا ناحق باشه ! مثل شمشیر!
خیلی وقتا تازیانه دست مصلحان تاریخ بوده.
نطرم کلی و ربطی به این کیس خاص نداره !
با اجازه تون با ذکر منبع قسمتی از نوشته زیباتون رو گذاشتم نو وبلاگ خانم توحیدلو. ممنونم از نوشته هاتون :)
ببخشيد كه جسارت ميكنم.خوب ميدونم كه اينجا وبلاگ شماست و حق داريد از هر كسي كه ميخوايد توش بنويسيداما براي من كه خواننده ي وبلاگ شما هستم و حق نظر دادن بهم داده شده سوال پيش مياد كه ايا شما با نوع ديدگاهها و عقايد سميه توحيدلو موافق هستيد؟يا براي اينكه شما را در وبلاگش معرفي كرده بود احساس اداي دين! كرديد و از ايشون نوشتيد و اگر كس ديگري بود ايا باز هم نامش در وبلاگ شما مياومد مثه اقاي عليرضا روشن؟!
مگه براي عليرضا روشن اتفاقي افتاده ؟
امان از تازیان، امان از تزویر، امان از تازیانه، امان از تازیان تازیانه به دست،
امان از زخمِ بر پشت از تازیانه تزویر
امان از تزویر تازیان تازیان به دست
خير هيچ اتفاقي نيفتاده نه براي روشن كه براي هيچ كدام از دراويش همگي بر ساحل سلامت نشسته اند و فقط خانوم توحيدلو است كه تحقير شده و بايد التيامي باشيم بر زخمش.
دروغ چرا،من دليل اين همه همدردي را نميفهمم شايد خون سميه رنگينتر است تا اناني كه در مهماني انگور پنجشنبه ي هفته ي گذشته شركت كردند(مادرم انجا بود) و تحقير شدند بدون اينكه ضربه اي شلاق به صورت نمادين يا واقعي به انان زده شود.اين همه مرهم براي فقط يك زخم به نظر زياد ميرسد اين طور نيست؟
نمي دونستم عزيزم! من اگر به خانم سميه حساس شده ام به خاطر اين نبودكه ايشان را مي شناسم يا حتي سابقه ي آشنايي با ايشان داشته ام حتي ما زمينه ي ذهني مشترك هم نداريم من فقط به خاطر همان يك پست كه براي من نوشته بود ايشان را مي شناختم. من اهل سياست نيستم ماجرها را دنبال نمي كنم. در واقع اين ماجرا ها هستند كه دنبال من مي آيند. باور كن من همانقدر كه به اسم ملنگ حساس هستم چون مي دانم يكي از خواننده هاي وبلاگ من است و برايم كامنت مي گذارد به خانم سميه هم حساس بوده ام. متن نوشته ام را ببين خيلي رسمي و كوتاه است در واقع همانطور كه نوشته ام محبتش را جبران كرده ام. و كنايه اي هم زده ام به تازيانه به دستان. دوست من مطمئن باش كه من مخالف خشونت به هر شكل و در مورد هر شخص هستم. ولي گاهي متاسفانه كساني كه كمتر شناخته شده اند بيشتر بهشان ظلم مي شود و كمتر هم از ايشان گفته مي شود اين را قبول دارم ولي هميشه از دست ما كاري ساخته نيست.
ارسال یک نظر