سرما خورده ام!
خودم برای خودم تجویز کردم که اگزاکلد بخورم با آنتی هیستامین!
این سوزش بد پیرگلو که مرا تا مرز خفگی می کشاند، "نمی تواند همه ی همه اش مربوط به سرماخوردگی باشد!" ( من این طور فکر می کردم لااقل) و فکر کردم شاید گلویم حساس شده است، شاید غذای داغ خورده ام، گلویم ملتهب شده. بعد هم ناپرهیزی کرده ام چیز ترش خورده ام، معده ام تولید اسید کرده، اسیدها بالا زده اند و پایین کشیده اند، لوله ی مری به بالا تا حلق را ملتهب کرده اند و بعد هم پایین کشیده اند! پایین تر از معده را آسیب زده اند!
و با این استدلال که ممکن است این وسط یک سرماخوردگی کوچک هم مزید بر علت شده باشد اگزاکلد خوردم با آنتی هیستامین.
که هم سرماخوردگی خوب بشود هم اگر حساسیتی ایجاد شده برطرف شود.
بعدا! که گیج و منگ شدم و خواب آلودگی کلافه ام کرد، سرچی در اینترنت زدم و دیدم اگزاکلد ها، خودشان آنتی هیستامین سرخود هستند و من با خوردن اگزاکلد روی آنتی هیستامین یک دزی از این چیز را بیشتر از حد معمولش خورده ام و این هم نتیجه اش که ملنگ می زنم در همه حال.
الان سوپ جو بار گذاشته ام، دخترها بهتر هستند،( آن ها پیش تر بیمار شده بودند) نهم، کمی قبل از من مریض شده بود، او را به زور فرستادم دکتر که البته داروهایش را به موقع نمی خورد و هم چنان فرت و فرت می کند و تازه از دیشب تا به حال کمر درد هم گرفته است.
مراسم چهلم پدرش دیروز برگزار شد.، اما او، با این که بیشتر برادرهایش از همان روز اول و دوم شش تیغه کردند و لباس سیاه را هم پوشیده و نپوشیده درآوردند. تا امروز ظهر هم چنان شیخ کشک الدین پشمولی بود!( شیخ پشم الدین کشکولی شخص دیگری است) و ملبس به پیراهن و شلوار سیاه این طرف و آن طرف می رفت و روزگار می گذراند.
علتش را هم که پرسیدم، ( چون به نظرم می آمد اهل این حرف ها نباشد!) گفت: دلیل خاصی نیست و اصلا حال و حوصله اش را ندارد که جلوی آینه بایستد و ریش و سبیل بتراشد.
خلاصه امروز ظهربه زور فرستادیمش برای زدن ریش و سبیل و پوشیدن پیراهن نویی که خواهر بزرگم برایش آورده است.
این قدر هنر داشتیم که مرحله به مرحله تغییرات از پشمالو بودن تا صاف و صوف بودن و از سیاه بودن تا سرمه ای راه راه شدنش را ثبت کنیم. این عکس ها را روزی می بیند و یادش به خاطره ای می افتد که بی اندازه برایش دردناک بوده و یادش هم می آید که هیچ اتفاق بدی تا ابد ماندگار نخواهد بود. ما از میان خاطرات بد ( اگر توانش را داشته باشیم) پوست می اندازیم و متفاوت تر بیرون می آییم.
راستی چه کسی می گوید مردها روی صورتشان کمتر از زن ها می توانند مانوور بدهند؟
همین ریش را از صد تا صفرش یک سانت یک سانت بزنید ( از بالا به پایین) صد جور قواره می شود از یک مرد درآورد!
ریش را که زدید تازه نوبت سبیل است، سبیل هم انواع مختلف دارد.هیتلری، چخماقی، والی خانی، نوک تیز، ته گرد... اوه تازه در ویکی هم سرچ زدم این ها را معرفی کرده است:
خودم برای خودم تجویز کردم که اگزاکلد بخورم با آنتی هیستامین!
این سوزش بد پیرگلو که مرا تا مرز خفگی می کشاند، "نمی تواند همه ی همه اش مربوط به سرماخوردگی باشد!" ( من این طور فکر می کردم لااقل) و فکر کردم شاید گلویم حساس شده است، شاید غذای داغ خورده ام، گلویم ملتهب شده. بعد هم ناپرهیزی کرده ام چیز ترش خورده ام، معده ام تولید اسید کرده، اسیدها بالا زده اند و پایین کشیده اند، لوله ی مری به بالا تا حلق را ملتهب کرده اند و بعد هم پایین کشیده اند! پایین تر از معده را آسیب زده اند!
و با این استدلال که ممکن است این وسط یک سرماخوردگی کوچک هم مزید بر علت شده باشد اگزاکلد خوردم با آنتی هیستامین.
که هم سرماخوردگی خوب بشود هم اگر حساسیتی ایجاد شده برطرف شود.
بعدا! که گیج و منگ شدم و خواب آلودگی کلافه ام کرد، سرچی در اینترنت زدم و دیدم اگزاکلد ها، خودشان آنتی هیستامین سرخود هستند و من با خوردن اگزاکلد روی آنتی هیستامین یک دزی از این چیز را بیشتر از حد معمولش خورده ام و این هم نتیجه اش که ملنگ می زنم در همه حال.
الان سوپ جو بار گذاشته ام، دخترها بهتر هستند،( آن ها پیش تر بیمار شده بودند) نهم، کمی قبل از من مریض شده بود، او را به زور فرستادم دکتر که البته داروهایش را به موقع نمی خورد و هم چنان فرت و فرت می کند و تازه از دیشب تا به حال کمر درد هم گرفته است.
مراسم چهلم پدرش دیروز برگزار شد.، اما او، با این که بیشتر برادرهایش از همان روز اول و دوم شش تیغه کردند و لباس سیاه را هم پوشیده و نپوشیده درآوردند. تا امروز ظهر هم چنان شیخ کشک الدین پشمولی بود!( شیخ پشم الدین کشکولی شخص دیگری است) و ملبس به پیراهن و شلوار سیاه این طرف و آن طرف می رفت و روزگار می گذراند.
علتش را هم که پرسیدم، ( چون به نظرم می آمد اهل این حرف ها نباشد!) گفت: دلیل خاصی نیست و اصلا حال و حوصله اش را ندارد که جلوی آینه بایستد و ریش و سبیل بتراشد.
خلاصه امروز ظهربه زور فرستادیمش برای زدن ریش و سبیل و پوشیدن پیراهن نویی که خواهر بزرگم برایش آورده است.
این قدر هنر داشتیم که مرحله به مرحله تغییرات از پشمالو بودن تا صاف و صوف بودن و از سیاه بودن تا سرمه ای راه راه شدنش را ثبت کنیم. این عکس ها را روزی می بیند و یادش به خاطره ای می افتد که بی اندازه برایش دردناک بوده و یادش هم می آید که هیچ اتفاق بدی تا ابد ماندگار نخواهد بود. ما از میان خاطرات بد ( اگر توانش را داشته باشیم) پوست می اندازیم و متفاوت تر بیرون می آییم.
راستی چه کسی می گوید مردها روی صورتشان کمتر از زن ها می توانند مانوور بدهند؟
همین ریش را از صد تا صفرش یک سانت یک سانت بزنید ( از بالا به پایین) صد جور قواره می شود از یک مرد درآورد!
ریش را که زدید تازه نوبت سبیل است، سبیل هم انواع مختلف دارد.هیتلری، چخماقی، والی خانی، نوک تیز، ته گرد... اوه تازه در ویکی هم سرچ زدم این ها را معرفی کرده است:
- سبیل معمولی: که پشت لب بالارا به طور متوسط پوشانده نمره ۴ و کوتاهتر زده میشد.
- سبیل داش مشدیها و لوطیها: که باید کلفت سرتاسری تا چاک دهان بدون آب خوری بود.
- سبیل دراویش: که باید کلفت سرتاسری شارب دار بوده تمام لب بالاو قسمتی از دهان و در بعضی از موارد تمام چاک دهان را بپوشاند به آن سبیل گنده نیز گفته میشد.
- سبیل پر: تا چاک دهان برای سالمندان وزین که از دو طرف به سمت کنار و سرهایشان رو به پائین شانه زده شود.
- سبیل استالینی: شبیه سبیل اعیانی یا سالمندی با کمی آب خور که به تدریج در اثر طرد کمونیست مآبی منسوخ گردید.
- سبیل پهلوانی: که آن را هر چه زیادتر کلفت و پر و کشیده ساخته دو طرفش را با پیوند به موهای گونه (پیوند ریش و سبیل) داده به طرف گوشها میبردند.
- سبیل چخماقی
- سبیل کلفت یا پر پشت: که برگشتگی ندارد
- سبیل چنگیزی یا قیطانی
- سبیل افراشته
- سبیل از بنا گوش در رفته
- سبیل مگسی
- سبیل هیتلری
- سبیل داگلاسی منسوب به بازیگر نقش زورو.
۱ نظر:
گاهی دلم برای زندگی کردن و با خانواده بودن تنگ میشود. مطالبتان را دوست دارم بوی خانه میدهند.
ارسال یک نظر