۸ آذر ۱۳۹۲

...

بالاخره ویرایشش را تمام کردم!
نمایش نامه ام را می گویم، ده سال پیش پا به پای نوشتن متن هایی برای تلویزیون، به فکرم رسید مجموعه نمایش نامه هایی بنویسم برای اجرای صحنه! من عاشق تاتر هستم، این شور و شوق نمایش دیدن را پدرم باعث شده بود،
آن سال های دور که در اصفهان زندگی می کردیم، دور از خانواده و فامیل، برنامه ی هفتگی داشتیم برای رفتن به سینما و تاتر، بابا ارتشی بود،‌ اما از بد روزگار کلاهش درپادگان افتاده و زندگی اش در آن جا تباه شد، خلق و خوی پدرم خلاقانه و هنرمندانه بود، نوشتن را دوست داشت، شنیده ام حتی در جوانی سنتور می زد که گویا پدر بزرگ از ترس مطرب شدن سنتورش را می شکند و به طرفه العینی  تصمیم می گیرد او را برای خدمت در ارتش معرفی کند و این می شود سرنوشت او.
بگذریم....
 پدرم تقریباً ما را برای دیدن تمام کارهای ارحام صدر( بازیگر و هنرمند فوق العاده اصفهانی) برده بود. حس خوب ارحام صدر روی صحنه که گاه تا اوج فی البداهه پیش می رفت،‌ ارتباطش با تماشاچیان که حتی در اوج بازی از آن غفلت نمی کرد. قابل فهم بودن نمایش و لذت بخش بودنش برای همه، از همان زمان مرا دلباخته ی نمایش صحنه ای کرد.
همیشه فکر می کردم جایگاه  نمایش میان مردم  است،‌ باید برای مردم کوچه و بازار نوشته شود، باید آن ها را جذب کند، نمایش در ایران از وقتی رنگ و بوی روشنفکرانه گرفت و از دل مردم جدا شد، تنها شد و تنهایی اش او را به زوال کشید. ( البته بی مهری مسئولان امر به نمایش هم که جای خود دارد)
وقتی بعد از ده سال دوباره نمایش نامه را دست گرفتم و دستی به سر و رویش کشیدم به دلم نشست، چند خواننده از دوستان فیس بوکی پیش قدم شدند تا  متن را بخوانند و نظرشان را بگویند، خوش بختانه  همه راضی بودند و از کار خوششان آمده بود. خواندن نمایش نامه توسط ایشان و برقرار کردن ارتباط با متن  مرا امیدوار کرد، خوشحالم که خوانندگان صرف نظر از علاقه شان به نمایش،  با آن ارتباط برقرار کردند.
برای انتشار نمایش نامه دنبال ناشر خوب می گردم، اگر بدون ممیزی مجوز چاپ بگیرد، برای منتشر کردنش در ایران مشکلی نخواهم داشت. اما اگر ممیزی بی رحمانه و غیر منطقی باشد، به صورت الکترونیکی منتشرش خواهم کرد.

ته نوشت: " اگر ناشر خوبی می شناسید، دریغ نکنید، جای دوری نمی رود"

۲ نظر:

Jack Sparrow گفت...

"گویا پدر بزرگ از ترس مطرب شدن سنتورش را می شکند "
چه داستان متواتری!!

ناشناس گفت...

انتشارات افراز
تهران
ناشر برتر نمایشنامه و ادبیات
به طور تخصصی می‌تونن در مورد کارتون نظر بدن

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...