۱۳ اسفند ۱۳۹۱

در کمال شرمندگی

بیزقولک: مامان خیلی مسخره ایی؟
من: اوا چرا؟ این چه طرز صحبت کردنه!؟
بیزقول: یه کاری کردی بابا فهمید دیگه!
من: چی رو؟
بیزقول: این که من علومم رو گند زدم!
من: من حرفی به بابا نزدم!
بیزقول: فکری می کنی حرف نزدی اونقدر چشم و ابرو اومدی که بابا دفتر علومم رو برداشت و دید،‌ بعدش هم فهمید.
من: خوب حالا گیرم که من چشم و ابرو اومدم بابا فهمید چی شده حالا؟
بیزقول: هیچی دیگه بابا شرمنده شد!
من: جداً! لابد دوست نداشتی شرمندگی بابا رو ببینی؟
بیزقول: نخیرم، وقتی شرمنده می شه خیلی زشت می شه!

۲ نظر:

Unknown گفت...

جـــــــــــــــون !!! شیر میکنیم تو فیسبــــــــــــــوک !!!

بابک گفت...

نابغه س، گفته بودم که :-)
یادم رفته کدومشون بزرگتره، بیزبیز یا بیز قول؟

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...