۸ آذر ۱۳۸۸

رو به سرد شدن

یهو امروز وقتی صدای اذان ظهر را شنیدم یاد روزهای  مدرسه و برگشتنهایم از مدرسه و بوی خوب غذای دست پخت مامان  افتادم . به چه بوهایی بودند.
ما امروز نهار لوبیا پلو ی دست پخت خودم را می خوریم . بچه ها دوستش دارند .
گردنم کج شد بس که به جای آنکه مستقیم بنشینم جلوی کامپیوتر کجکی نشستم تا پایم را بگذارم زیر شوفاژ .
 هوا رو به  سرد شدن دوباره  را تجربه میکند.

۱ نظر:

خانومی گفت...

منم دلم واسه دستپخت مامانم و برگشتن از مدرسه ... تنگ شده... اینجا هوا خیلی سرد شده... یه پتو پیچیدم دورم دارم وبگردی میکنم... ولی باید اعتراف کنم که عاشق این هوام... سرد ولی دوست داشتنی

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...