۱۵ آبان ۱۳۹۰

مستراح دل گشايي بود

رفته ايم مسافرت سرراه ويرمان مي گيرد! يك سرويس بهداشتي بين راهي را نگاهي بياندازيم. بيزبيز مي رود تو جيشش را بكند اما صداي خنده اش بلند مي شود. من متعجب با خنده زوركي به كساني كه پشت در توالت صف بسته اند شرمندگي تحويل مي دهم. بيزبيز كارش را نكرده و كرده بيرون مي پرد كه مامان بيا اينجا يك چيز جالب نشانت دهم.
من هميشه از توالت هاي بين راهي مي ترسيده ام اينكه آنجا به درو ديوارش چه كشيده باشند و چه نوشته باشند هميشه برايم  رعب آور بوده است اين است كه معمولا خودم زودتر از بچه ها مي روم آن تو در و ديوار را نگاهي مي اندازم بعضاً هم شده است كه با ر‍ژ لب و مداد چشمي كه در كيف داشته ام صور قبيحه را خط بطلان كشيده باشم . اما اين بار نمي دانم چه شد كه خوش خيالي كردم بيزبيز زودتر پريد توي توالت و كار پيچ خورد.
خلاصه تا بيزبيز مي گويد: بيا تو يك چيز خنده دار نشانت بدهم آه حسرت ازنهاد بر مي كشم كه بيا تمام شد دخترك چيزي كه نبايد مي ديد را ديد.
با پاهاي لرزان در توالت را باز مي كنم تا نگاهي بياندازم حيرت مي كنم يك اتاق دو در سه است. به چه دل گشايي ! يك كاسه توالت كوچك ميان اين  اتاق بزرگ كاملا اريب رو به يكي از زواياي ديوار گذاشته اند. با خودم مي گويم : جل الخالق اين را ديگر كدام ذهن آوانگاردي اينجا نشانده؟ با اين حال كم نمي آورم به بيزبيز مي گويم : كاسه را براي اين كج گذاشته اند كه رو به كعبه نباشد.
بيزبيز مي خندد و مي گويد: يعني اگر رو به كعبه باشد خدا خشمش مي گيرد؟ مي گويم : نه دخترم ما مي خواهيم احترام بگذاريم رو به كعبه اجابت مزاج نمي كنيم . مي گويد: يعني به نظر خدا پي پي كردن ما كار زشتي است ؟ مي گويم: به نظر خدا پي پي كردن ما كار زشتي نيست اما ما خودمان هيچ وقت جلوي آدم هاي ديگر اين كار را نمي كنيم پس رو به سمتي كه خانه ي خدا هست هم اينكار را نمي كنيم . بيزبيز مي گويد: مامان چرا فكر مي كني چيزي كه ما  آدمها فكر مي كنيم بد و زشت است براي خدا هم بد و زشت است. يعني اگر خدا دوست نداشت كه ما پي پي كنيم اصلا براي ما چنين چيزي را بوجود نمي آورد.
مي گويم : خوب در هر صورت خيلي خوب است كه ما اين كار را رو به قبله انجام ندهيم.
گويا حرف كاملا منطقي من مجابش نمي كند بنابراين راهش را مي گيرد و مي رود و در همان حال  مي گويد: هه شرط مي بندم كه خدا كاري به كارتون نداره اگه رو به قبله جيش كنيد يا نكنيد بس كه سرش مشغول بقيه ي كارهاي بديه كه رو به قبله انجام مي ديد. 

۱۰ نظر:

ناشناس گفت...

jaaleb bud...hala bad az inke ba oun roj va medad cheshm ru divar tovalet khat keshidin baz ham azashoun estefaadeh mikonid?

کیقباد گفت...

حالا هی بگید چرا حرف راستو باید از بچه ها شنید !

Sahar گفت...

آخ که حرف دل منو زد این بیزبیز جان!

ناشناس گفت...

کلا این نوشته ها، نوشته خارخاری نیست! حالا از ما گفتن بود.

ساناز گفت...

بجه هات هم مثل خودتن خارخاسک جان...
یه کمی زیادی بیشتر از سنشون می فهمن... براشون خوب نیست...هرچی گوسفند تر بهتر...

ناشناس گفت...

خیلی جالبه که اینقدر دختر باهوشیه. فکر میکنم بچه های این نسل دیگه گوششون به این اراجیف بدهکار نباشه.

یه دختر گفت...

گاهی فکر می کنم، بیز بیز و بیزقولک یه جور بهانه ن، بهانه ای برای بیان سوالات بی جواب ذهن خودِ مامانشون، سوالاتی که از زبون بیزبیز و بیزقولک پرسیده می شن! و این سوالات و ماجراشون تبدیل می شه به داستانی که توش، مادر خوبی که در دامن این جامعه بزرگ شده و با این تفکرات تربیت شده، هیچ وقت نمی تونه جواب قانع کننده به ذهن خلاق و روشن فکر بچه هاش (که همون نسل جدیدن) بده.
نمی دونم شاید هم دارم اشتباه می کنم. شاید بیز بیز و بیزقولک همیشه سوالات جدیدی برای پرسیدن دارن. و شاید هم خیلی باهوشن و یاد گرفتن به راحتی قانع نشن. و شاید هم مامانشون همیشه از این هوش و ذکاوت بچه هاش به ذوق می یاد و این سوالا رو به عنوان یه پست توی وبلاگش می نویسه. و می شه یه ماجرای پر مخاطب.
با این حال، برای من یه خورده عجیب به نظر می یاد که مادر فهیم، نتونه از پس سوالهای یه بچه ی دبستانی و یه بچه ی 12-13 ساله بربیاد! و بیشتر شبیه داستانیه که ممکنه با چند تا سوال بچه ها جرقه ش خورده شه و سناریوش نوشته شه. راه جالبی هم هست برای اینکه مخاطبین، دیگه به سمت آدم هجوم نیارن، و نگن این چه سوالی بود نوشتی. همه به چشم یه سوال بچه گونه بهش نگاه کنن و به خودشون بگن: " نویسنده ی این وبلاگ تمام تلاششو کرد، اما نتونست جواب قانع کننده ای بهشون بده." ولی در آخر از خودشون بپرسن: "ولی واقعاً چرا؟"
همین "چرا" می شه هدفی که ممکنه این پست ها داشته باشن. چرایی که توی ذهن خیلیا نقش می بنده. نقش بستن چرا توی ذهن مردم خوبه، اما اینکه آدم با دیده ی مثبت به سوالها نگاه کنه و بخواد بالاخره جواب "آره، یا نه" ای براشون پیدا کنه، با اینکه با دید منفی نگاه کنه و آخرش بگه این ها همش چرت هایی بود که به خوردمون دادن (همون نتیجه ای که همیشه آخرش بیزبیز و بیزقولک بعد از پرسیدن سوالاشون بهش می رسن) خیلی فرق داره.
به هر حال، این نظر من بود و ممکنه برداشتم اشتباه باشه. ولی چیزی بود که از متن نوشته هاتون حس کردم. موفق باشی.

فرزانه گفت...

بچه هایِ امروزی دیگه این حرفها براشون خنده داره . برایِ ما هم خنده دار بود ، چه برسه به نسلهایِ بعد از ما .

saba گفت...

be nazare manam on bache bishtar az man bozorga mifahme kashki ma ham ghable az harf zadano nazar dadan kami fekr konim va ba mantegh javab bedim na inke alaki va az sar baz kardan chizi begim

بابک گفت...

خارخاسک، خوشحالم که برگشتید
===
@ یه دختر
برداشت و دیدگاه شما از مطلب اصلی طولانی تر و بسیار آموزنده بود. حالا شما فکر می کنین ما اگه رو به قبله پی پی کنیم، خوبه یا بده؟

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...