۲۲ تیر ۱۳۹۳

کمربندم را محکم می بندم

عاقبت عزمم را جزم کردم برای آن پیرمرد که مغازه اش  ده سال پیش بخاطر ساخت و ساز پاساژ ما تخریب شده بود کاری بکنم!
آستین هایم را بالا زدم و دل قوی داشتم و اولین گام هایم را برداشتم، اما نتوانستم کاری از پیش ببرم، مسئول پروژه های عمرانی مان  حتی به خودش زحمت نمی دهد یک تک پا قدم رنجه کند بیاید دکان این پیرمرد را ببیند.
پیرمرد هم خداوکیلی! پایه ی آیه یاس خواندن است، مدام می گوید: من که می دانم ساخت این مغازه به عمر من قد نمی دهد، من که می دانم شما نمی توانید کاری از پیش ببرید، من که می دانم نان خوردن من از این مغازه فقط توی خواب میسر است.
و یک چیزهای چرتی هم می گوید: مثلا  این که اگر خواستیم مغازه اش را بسازیم باید همانطور که قبلاً ! بود بسازیم. یعنی با سقف گنبدی و  زیرزمین طاق ضربی.
من که خودم عشق معماری سنتی هستم، هنگ کرده ام، حالا از کجا معمار سنتی طاق ضربی زن گیر بیاورم!؟ تازه معمار سنتی دستمزدش به مراتب بیشتر از بناّی معمولی است که یک شب می آید چهار دیوار را برایمان بالا می برد، تیرآهن می اندازد، سقف می زند و تمام.
اصلاً انگار باورش آمده است،  اگر مغازه اش آن طور که بود نباشد، زیر گنبدش نمی تواند با  پاساژ شیک و سه طبقه ای که ما کنار دکانش ساخته ایم کاسبی کند.
خلاصه بدجور گیر کرده ام، فکر و ذکرم شده است ببینم از کجا و چطور می توانم پول خسارت پیرمرد را که قانوناَ باید شرکت ما ده سال پیش دو دستی به اومی داد به زور از شرکت بگیرم!( البته طوری که خودم بیکار نشوم!) یا بدون آن که با شش میلیون تومان سرو ته قضیه را هم بیاورم،  برای آن که بالاخره پیرمرد را به مغازه اش برسانم کنار کارهای عمرانی خودمان تعمیرات مغازه او را هم دربرنامه ها بگنجانم.
چند روزی است روی خودم کار می کنم که وقیح و دریده و زبان باز و مجیزگو و پدرسوخته و دروغگو و فریب کار باشم، به خودم تلقین می کنم،  که این کار ( یعنی گرفتن حق مظلوم از ظالم) عین دزدی و اختلاس  است! و من اگر بخواهم  می توانم به انجام برسانمش. از بس که باورم آمده است فقط دزدی  و اختلاس است که در این مملکت اگر کمربندهایت را محکم  برایش  ببندی زمینه ی به انجام رساندنش برایت فراهم است.وگرنه،  گرفتن حق مظلوم از ظالم جز دردسر و حق خوری بیشتر چیزی در این سرزمین عایدت نمی کند.

۳ نظر:

ننوي كهنه گفت...

من يه دوست مهندس معمار دارم كه طاق گنبدي طراحي كرد و يكي هم توي بسطام شاهرود اجراش كرد. فككنم تهران هن بياد كار اجرا كنه. دستمزدش و اينا رو نمي دونم اصلن. اگه واقعن اينقدر مثل من شاداب هستي كه به دل بدبخت بيچاره ها راه بياي، يه خبر بده از رفيقم پرس و جو كنم برات

ناشناس گفت...

افرين افرين

ناشناس گفت...

خارخاسك جون ميدوني گاهي اوقات پست هات رو بلند بلند براي همسر ميخونم بخصوص اونايي كه در مورد بچه هاست اون وقت كه صداي خندهي جفتمون بلند ميشه
ميدوني گاهي همسرم بهم ميگه بيزقولك و منم در جواب ميگم جونم بيز بيز من
گيتا

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...