۲۰ اسفند ۱۳۸۹

شاه و وزیر

نشسته ایم با دخترها و آقای خانه "شاه و وزیر" بازی می کنیم . روی کاغذهای تا خورده نوشته ایم شاه ؛ وزیر ؛ دزد ؛ جلاد . کاغذها را روی زمین پخش می کنیم . هر کس یکی را بر می دارد .
 اولین کسی که لب به سخن می گشاید بیزقولک است که شاه شده می گوید : وزیر بنده کیست ؟
من می گویم : بنده !
شاه می گوید : دزد را در میان این دو پیدا کن .
من باید به آقای خانه و بیزبیز نگاه کنم و حدس بزنم کدام یکی شان دزد است . این مسئولیت وزیر است که بتواند بدون متهم کردن دیگران دزد واقعی را بیابد اگر اشتباه کنم شاه خودم را تنبیه می کنم .
به آنها نگاه می کنم . آقای خانه جور مطمئنی برایم ابروی چپش را بالا می اندازد و خنده کجکی می کند . از قیافه ترسیده بیزبیز می فهمم که او دزد است .
می گویم : شاها ایشان دزد هستند .
جلاد خنده وحشتناک سر می دهد .
حالا نوبت شاه است که یک مجازات وحشتناک برای دزد مقرر کند .
شاه فریاد می زند "سبیل آتشی" . سبیل آتشی یعنی آقای خانه ناخنهای دو شصتش را بگذارد بالای لب بیزبیز و از دو طرف با فشار بکشد طوری که بالای لب بیزبیز قرمز شود .
به عنوان وزیر واسطه می شوم . می گویم : شاها از شما تقاضایی دارم خواهش می کنم مجازات دزد را تخفیف دهید اشتباه کرده است دیگر از این کارها نمی کند من به شرافتم ! سوگند می خورم . می توانید برقصانیدش یا با ، باسنش روی دیوار برایتان هشت انگلیسی بکشد تا خنده اتان بگیرد, یا ....
بیزقولک فریاد می زند : هرگز؛  همه ی مزه ی شاه شدن به این است که پدر همه را در بیاوریم . زود باش جلاد کارت را انجام بده .

۱۵ نظر:

محسن گفت...

راست گفته دیگه!اگه زور نگه پس چکار کنه.واقعا مزه اش به همینه

جيم انور گفت...

متاسفانه حق با بیزقولکه و تمام مزه شاه شدن به دستور دادن به مجازات است و ...

سوسه گفت...

نمی دانم تا حالا کسی بهتان گفته است یا نه؟ اما من میگویم:
قلمتان خیلی خواندنی و دل نشین است. یعنی به نظرم خیلی بی نظیر است. لااقل من لذت بردم. اساسی! همه پست هایتان را یکجا خواندم! و البته پی به هنر شما بردم که در حین حفظ مشخصات و ندادن اطلاعات دقیق از شخصیت ها؛ چقدر خوب به شخصیت پردازی دختران تان پرداخته اید.
در مجموع کلی ممنون!

ناشناس گفت...

باز بعضیا بگن حکومت مطلقه خوبه! به کی قسم تا قدرت مطلق باشه همیشه همینه مگر اینکه یه نفر معصوم باشه.که گشتم نبود نگرد نیست!لا اقل فعلا.ولی دزد چرا اینقدر ساکت بود؟
مشکوکه!

24 گفت...

شرمنده، بعضا دیربه دیر میام بلاگت، ولی خب میخونمشون. ای جانم ابوالفضل :))

سراب ساز سودا ستیز گفت...

خیر. مخالفم. لذت دستور دادن در زمان شاه بودن به کنار. اما یک قاضی (می خواهد شاه باشد یا هر کس دیگر) باید در حکم خود قاطع باشد. حواستان به بیزبیز باشد دزدی نکند! رشوه های عاطفانه و عشوه های مادرانه را در حکمِ حاکم وارد نکنید!

ناشناس گفت...

چند وقتی هست که میهمان جمع گرم شما هستم، خوب مینویسید. شاد باشید.

ناشناس گفت...

آخه یادش بخیر قدیما، بچه بودیم از این بازی ها میکردیم، چقدر لذت بخش بود دوران بچگی! حیف که زود میگذزه! خیلی زیبا مینویسید، ممنون

الف.رها گفت...

قدرت همیشه فساد آوره

شبح مردان سبز گفت...

به نظرم باید یادش می آوردی که یه روز گفته : بخور ولی نکش!

ناشناس گفت...

سلام ...
خیلی عالی مینویسین ... تبریک میگم بهتون...

mr.karmand گفت...

مارو یاد خاطرات انداختید
من عاشق شخصیت بیزقولک نوشته هاتم

گل بانو گفت...

خیلی قشنگ بود. یاد قدیما اوفتادم. مرسی.

ساقی ب گفت...

خوشم میاد ، قشنگ مینویسی ، در واقع خیلی زیرکانه ، روابط یک خانواده 4 نفره رو تسری میدی به یه جامعه بزرگ ! به خصوص اگه این اتفاقات خانوادگی واقعی باشه

ناشناس گفت...

هاهاها:)))
کل عید با همه فامیل این بازی رو میکردیم. خیلی حال میده :)))

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...