۱۴ مهر ۱۳۸۹

چنان که افتد و دانی

من می خواهم سهم مرغ و خروس هایم را بفروشم این هم یک آگهی فروش است  و کاملا  جدی است . نه  کمی بیش دارد نه کمی کسر.
این مرغها و خروسها را بعد ازآنکه آقای خانه  شکست کاری اشان را خوردند ؛ خریدند.  سپس شروع کردند به پرورش ایشان تا امروز که همه اشان بالغه و الحمد الله رشیده  شده اند  ؛  اولش من بسیار مخالف بودم اما بعدش که دیدم ممکن است آقای خانه دپرس شوند دلشان هوای تجدید فراش کند  عاقبت رضایت دادم . مرغ و خروسها را یک روز دم غروب وقتی هنوز دو سه ماهی بیشتر نداشتند آوردند به باغ لواسان !  ما را می گویید چشم و چارمان شده بود این هوا گفتیم : آقا این همه مرغ و خروس به چه کار شما می آید ؟  گفتند : می خواهیم کاسبی راه بیاندازیم خودمان آقای خودمان باشیم  و گفتند : در کار دولتی امید پیشرقتی نیست  ممکن است روزی برسد که از ناچاری برای دریافت یک لقمه نان  مجبور شوند دست به هر کاری بزنند. خلاصه  مرغها حالا شده اند هفت هشت ماهه . از همان روزهای اول که ایشان مرغ و خروسهایشان را خریدند ؛ یعنی در واقع زیبا و کوکب و حشمت و فریدون و ارنست و جاناتان را  ما گفتیم : آقا جان حالا خریدید که خریدید به درک که  خریدید . اما لا اقل خیانت کار نباشید به جای اینکه هورمون بتپانید به  شکم ایشان در حد اشباع دو روزه هیکلشان را بکنید به قواره  بوغلطون . بیایید برویم در کار تغدیه ارگانیک این حیوانات زبان نفهم را ذره ذره چاقشان کنیم . بس است بس که ملت مرغ هورمونی خوردند زنها ریش و سبیل در آوردند و خشن شدند  و مردها به ماهیت و به هیبت تغییر کردند به  قواره برادران مقتدر که این چند روزه عکسشان را روی سر و کول دیگر برادران دیده ایم . ایشان گفتند : خوب و مرغ و خروسها  را ول کردند در باغ انگور ؛ اختر و کوکب و ستاره و تقی و نقی و دیگران هم  ( نام مرغان و خروسان آقای خانه ) نامردی نکردند   تا دیدند سفره باز است و قرار است ارگانیک تغذیه شوند زدند به ریشه  صاحبخانه .  آنچنان از در و دیوار و دار و درخت باغ بالا رفته اند  وخودشان را تغذیه کرده اند که نه تنها یک انگور بر شاخه های دم دست  نمانده است که گویی قلاب گرفته اند برای هم تا آن شاخه های بالایی که حتی لوبیای سحر آمیز هم به آن اندازه رشد نمی کند رفته اند و تا ته تاکستان را چریده اند وصف باغچه های  سبزی و صیفی جات از همه رقم را که قبلا در زمین بودند و حالا در شکم مبارک ایشان  هم بماند برای بعد باری اینها حالا برای خودشان مرغ و خروسهای باحالی هستند که صاحبشان عجیب به ایشان دل بسته ,  دست و بالش به فروختن اینها نمی رود .آنچنان به این شهین و مهین و پری و سمیرا وابسته است که انگار ,  نگار در میان آنها یافته . القصه  تصمیم گرفته ام به عنوان یکی از سرمایه گذاران سهم خودم را بفروشم . تا شاه عبداعظیم هم بیشتر بنزین ندارم اگر خریداری میانتان هست که مرغ و خروس با تغدیه ارگانیک  می داند که چه معنایی دارد بی معطلی برایم ایمیل بزند نا شرایط فروش را برایش بگویم . در غیر این صورت بروید از همین هورمونی ها بخورید انشاء الله  حالا که نشد کشف حجاب خواهران را ببینیم در این دوران  , شاید که تغییرات هورمونی کاری بکند با برادران چنان که افتد و دانی .

۲۶ نظر:

دلژین گفت...

سلام از طریق یه دوست با وبلاگتون آشنا شدم...سبک نوشتاریتون رو خیلی دوست دارم
با اجازه لینکتون کردم
اگه تمایل داشتید به منم یه سری بزنید

Unknown گفت...

می خریم
چه وبلاگه پیشرفته ای شده اینجا

نیاز (نیروی برتر) گفت...

مرسی دوستم :)

ناشناس گفت...

Man nemitoonam in ra bekharam makhsoosan ke esme 3 tashoon ham esme khahar shoharam hastan:))
salighe at ro to entekhab e esm vas e morghat tahsin mikonam ;)

بين التعطيلين گفت...

جالب ترين آگهي فروشي بود كه امروز ديدم . من چند تا از خروس ها رو ميخوام .مهموني داريم . ميشه فسنجون درست كرد باهاشون . چه كنم ؟

ف@طمه گفت...

ما به یک عدد جوجه ی1روزه نیازمندیم :)

ناشناس گفت...

جسارت نباشه
بوم غلطون درسته

ناشناس گفت...

دوست خوبم
بوم غلطان درست است.

ناشناس گفت...

احسنت به این همه هنر نویسندگی :)

ناشناس گفت...

سلام .اکه بی کرک و پر تحویل دهید ما طالبیم.
یه نصیحت خواهرانه اگه از ترس دو تا شدن تنبان آقایان خانه به خواسته هایشان تن در دهیم چند وقت دیگه ...

نازنین گفت...

فکر کنم منظور خارخاری از بوغلطون قلب شده ی غلط انداز بوقلمون بوده بچه ها!

respina گفت...

سلام خیلی از وبلاگتون خوشم میاد.اگه میتونستم حتما ازتون میخریدم.

ناشناس گفت...

دلش را نداریم کشته شدنشان را ببینیم . در ضمن باغچه هایمان را هم خیلی دوست داریم.
حالا بوم غلتان یا بوقلمون ؟
بچه ی رز ماری

پسر آریایی گفت...

به نظر من بزنشون به بدن حالشون رو ببر. یکی یکی.

مداد گلی گفت...

اقای خانه که جای خود دارند. من که توی همان یک وجب اتاق خودم یک جوجه ای را بزرگ کردم و اسمش شد فرهاد. اخرش که گربه ی نا مهربان با خودش بردش دو روزی توی دپرشن بودم. و در کمال تعجب دشمن گربه ها.

mrsblue گفت...

خوش به حالت که اجازه دادی هم خونه همون کاری رو بکنه که دوست داشته..
منم باید سعی کنم کمک کنم آقای سبز جای این همه مهندس و کارمند بودن که خودش نیست..بره فلسفه یا سینما بخونه و یکم خودش باشه.

یازده دقیقه گفت...

مرغ و خروس جماعت که کلن جنبه نداره...

پرنده گفت...

به به به شهين مهين و تقي جان را قربان
شما ادرس باغ لواسان را بدهيد ما آن چند شاخه انگور بالايي را از بار سنگين دانه‌هاي ياقوتي برهانيم آخر خواهربرادرزاده جك جان هستيم شايد اين زمانه كه پدر آدم باشد و مادر حوا هوچي بعيد نمي‌زند;-)
ولي لامذهب اين دلتنگي كنده شدنش هيچ ربطي به آدم بودن طرف يا مرغ و گربه و سگ ندارد دلتنگي از هر نوعش سخت است ...

ميمين گفت...

حالا سهم شما از اين مرغ وخروسها جقدر است نصف نصف يا يك هشتم؟

داود گوژپشت گفت...

من بچه شابدلزیمم
مرغ خروساتم همرو خریدارم
یه نصفه ایمیل بزن نظرتو بوگو

arman گفت...

سلام ما ميخوام مقداري...چه بايد بكنيم

آرمان گفت...

ما ميخواهيم مقداري .. چه بايد بكنيم؟

سميرا گفت...

سلام خانومي
اگر مرغ رو به تعداد كم و بدون كلك و پر تحويل مي دهيد من هم مايلم دو سه تايي داشته باشيم لطفا قيمت را هم بگوييد

ناشناس گفت...

حالا جدي بود يا شوخي ميفروشيد؟؟؟؟

خارخاسک هفت دنده گفت...

تعداد کم که صرف نمی کند باید مرغ ها را بار بزنیم و بفرستیم برای تعداد کم هزینه اش زیاد است برای هر دو طرف صرف ندارد . سیصد تا مرغ یک جا . هر کدام ده هزار تومان . چانه هم نداریم . هزینه ی فرستادن هم توافقی .

zari گفت...

مرغا رو فروختی خانوم یا هنوزم داری ؟

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...