۲۳ مهر ۱۳۸۹

ای خوشا کسانی که حقیقت را بی زور می بینند

همه ما به دنبال حقیقتیم , حقیقت گاهی با زور گاهی بی زور خودش را به ما نشان می دهد . ای خوشا کسانی که حقیقت را بی زور می بینند .همه ما می خواهیم بدانیم درپشت پرده چه می گذرد . خانه هایی که درشان نیمه باز است چشم های ما را حریص تر می کنند اما خانه هایی که درشان همیشه بسته است کنجکاوی ما را بر نمی انگیزند.
عکسی از بچه ها در پست قبلی  گذاشتم با آنکه بچه ها عینک آفتابی  به چشم داشتند باز هم با ادیت کردن عکس سایه ها را پررنگ تر کردم . تصویر مبهم تر شد .خیلی بیش از 49 نفر عکس را دیدند .اما هیچ کس نه به سایه های عجیب صورت توجه کرد نه به عینکهای آفتابی؛ ( عجیب است حتی دمپایی دختر کوچک بیش از عینکهای آفتابی توجه همه را برانگیخت) . همه از این که  حقیقتی را از لای در دیدند ؛  راضی بودند . برای کسانی که تصویر را دیده بودند همین حقیقت مخدوش هم کفایت می کرد . عکس را برداشتم وتاکید کردم این عکس را تنها برای 49 نفر نمایش داده ام ؛ خاموش ترین خوانندگان برای اولین بار صدایشان در آمد چرا باید آنها محروم می شدند ؟ اگر من سایه ها را ده برابر می کردم و قسمتهایی از تصویر را می بریدم برای این خوانندگان خاموش  تصویر به شدت مبهم به همان خوبی تصویر مبهم  اول جای حقیقت را می گرفت .
می خواهم بگویم  تا ندانیم در پشت پرده چه می گذرد همه چیز برایمان عادی است تلاشی برای آنکه بدانیم پشت پرده چه می گذرد نمی کنیم  اما کافی است گوشه ای از پرده کنار برود و ما دامن ردای بازیگری را از پشت پرده ببینیم آنگاه است که  همه ی حقیقت پشت پرده  برای ما همان گوشه ی دامن رداست . نه می خواهیم پرده کنار تر برود و نه می خواهیم بیشتر بدانیم .ما تنها می خواهیم کمی از چیزی که به ما می گویند حقیقت است به ما نشان داده شود .
محدودیت یعنی عادت دادن مردمان به اینکه کمی از حقیقت را بدانند و به آن راضی باشند . هر چه محدودیت بیشتر باشد مردم به حقیقت کمتری نیاز دارند . آنگاه است که می توان دروغ را به جای حقیقت به مردم نشان داد و راضی اشان کرد .

۳۳ نظر:

حمید گفت...

عجب
اینم واسه خودش حرفیه ها
حالا نمی شه 1 بار دیگه بذاری :دی

نـ ـگار گفت...

در اینکه اینجا یه وبلاگ شخصیه و نویسنده اش مختاره هر کاری دوست داره بکنه که شکی نیست، اما به نظر من این کار خوب نبود... خب خواننده های خاموش هم که از گوگل ریدر اینجا رو میخونن شاید دوست داشتن این عکس رو ببینن...
کامنت های پست قبلی هم نشون میده که چند نفر نتونستن عکس رو ببینن و دوست داشتن ببینن...

یه جورایی حس کنجکاوی خواننده هات رو تحریک کردی و آخرشم فوضول مرگشون کردی :))

میچیکو گفت...

خب راستش الان به من حس حماقت عجیبی دست داد!!

parisa گفت...

kharkhasak jan man salhast webloget ro mikhonam,axe post ghabl ham nadidam didanesh ham mohem nist,man damane bazigar ro didam faghat nemidunam in damane khanome khone bud ya anna ya ya artur ya on mard mojarad ya...

کیقباد گفت...

با این وجود ماهمین جا میمونیم تا عکس یک بار دیگه ظاهر بشه و شعار میدیم :
ما منتظر ظهور هستیم
هیچ جا نمیریم همین جا هستیم !

ناشناس گفت...

محمد:
حالا نميشد لايه هاي دروني ما جهان سومي ها رو جلوي جمع نريزيد رو آب ;)

چسبیده به زمین گفت...

من میدونستم.
والله
نگفتم
حیف از تو و ما که تو وبلاگ بنویسی اونوقت ......... کشورو اداره کنه ای خ---------------دا

ناشناس گفت...

حقیقت رو بی زور دیدن که مزه نداره. نا سلامتی ما آدمیزادیم
البته خیلی وقتها از ترس برچسب فضولی آدم سوالاتشو نمی پرسه. ترس از مقبول نبودن نزد دیگران

مسعود گفت...

تحلیل، عالی بود

ناشناس پنجمی دیشبی گفت...

خیلی بی انصافی. الهی ای دی اس الت قطع شه الهی ... الهی روز به روز همینطور آگاهیت بیشتر شه. ما رو هم شریک کنی
بگذریم پیرو قول یک طرفه ای که به برو بچ داده بودم تا عکسو بازسازی کنم:
آقامونو که تو عمرش سبیلاشو نزده مجبور کردم برای اینکه شبیه بیزقولک شه دستاشو تا رو سینه مومک بندازه با فتو شاپ نتونستم مشکل رو از بین ببرم دخترم قربونش برم هنوز خوابه نفهمیده به ما تو این مدت چی گذشته
میشه حالا خودتون تشریف بیارید جواب آقامونو بدین
میشه؟ ها!!!

لیموشیرین گفت...

بسیار جالب بر انگیز بود...!

zari گفت...

من عکسو ندیدم خب :(( قبول نیست !

ناشناس گفت...

wow!!!
عجب پستي بود

چسبیده به زمین گفت...

با اجازه بازم می خوام نظر بدم
به نظرم بهتره که همون عنوان پست دیشبتون بدون عکس و با نظرات دوستان تو وبلاگتون باشه. اینطوری شما هم از نقش دانای کل در می آی

ناشناس گفت...

متين
اين روزها بيشتر از روزهاي پيش درگير اين سانسورها شده ام. اينكه مجبور كنيم يكي خودشو جلومون سانسور كنه براي اينكه حس حسادت مت بر انگيخته ميشه. براي اينكه نمي تونيم خودمون تك باشيم و هميشه از رقيب مي ترسيم. اين پست شما هم تاكيدي بر افكار اين روزهاي من بود. اين روزها.........

ناشناس گفت...

به نظر من ما مردم "همیشه نشئه" ایم. تازگی هم نداره، صادق هدایت تو کتاب وق وق صاحاب اون جایی که داره اسم بچه های یارو رو میشماره، آخرش برمیگرده می گه تعدادی که اینجا نام بردم، با عددی که گفته بودم فرق داره، اما چون هیچ ایرانی ای نمیره اسم ها رو بشماره ببینه با عددی که گفته بودم یکیه یا نه، اشکالی نداره. مشکل همینه.

پرشکوه گفت...

من یک خواننده خاموش وبلاگ شما هستم پست قبل را دیدم عکسهای بچه ها را و نظرات را و اولین نکته به ذهنم رسید چرا همه عینک آفتابی دارند چرا صورتها تار است نه مبهم ولی واضح نیست. مثل همیشه دیدم و گذشتم ولی این پست مرا به چالش کشید و نشان داد که همه به خود سانسوری عادت داریم حتی من که دیدم از کنارش رد شدم.

مانی گفت...

عالی بود!!

فاطمه گفت...

خارخاسک جون دمت گرم با این ابتکارت.
والا ما که از اول عین خیالمون نبود. ;)
در کل خودتو عشقه.

جدا از شوخی این همون چیزیه که هنوز مارو جهان سومی نگه داشته. و ما بدون اینکه بخوایم این مشکلو حل کنیم داریم ادای پیشرفتو در میاریم.
دریغ که داریم درجا می زنیم.

ناشناس گفت...

ایول میبینم این کارت صدای پرشکوه همیشه خاموشو هم بالاخره در آورد

ناشناس گفت...

عجيب ترش اين بود كه هر سه نفر بادبزن دستشونه‌ !!!!

Yasmean گفت...

یکی از بهترین نوشته هات بود خاری. این در حالیه که نوشته خوب کم نداری.

آفرین!

ناشناس گفت...

ولی لااقل باید اون تیتر رو به اضافه ی کامنت ها می ذاشتی باشه خارخاری جان.حتی اگه تصویر حذف شذه بود . شاید کسی چیزکی کشف کرده بوده باشه !! هوم ؟

پریزاد گفت...

باور کنم که تمام پست قبل استارت یه بازی فلسفی بوده واسه پست حاضر ؟

Reyhaneh گفت...

سلام.
من با نتیجه ای که گرفتی و نقش سانسور در خواسته های مردم مشکلی ندارم ولی با صغری کبرای قضیه و اینکه از عکس آپلود شده و حذف شده چنین نتیجه ای بگیری، چرا!

این موضوع بیشتر به نظر من نمونه: الانسان حریص علی ما منع میاد. و اینکه ما عادت داریم که نویسندگان وبلاگ تمایلی به علنی کردن ماهیت واقعی خودشان نداشته باشند. ولی اگر خودشان را رونمایی کردند چرا من نوعی جلویم گرفته شده!
کسانی هم که عکس را دیده اند چرا باید اعتراض به ناواضح بودن تصویر کنند؟! خوب می دانند که همینش هم می توانست نباشد.
به عنوان نکته آخر: خیلی دست به قلم خوبی داری و ایده هایت هم در نوشتن بسیار عالی است.
حتی اگر هم


الانسان حریص ک

خارخاسک هفت دنده گفت...

ريحانه جان دقيقا حق با شماست ولي اي کاش شما به جز خواننده خوب بودن ؛ جوينده هم بوديد .

ناشناس گفت...

سلام
دیرم شده
فقط خواستم بګم
1- مجهول بمونی بهتره، انګار لذتش بیشتره
2- این عکس الکی را هم بردار. اون خانومه رژیم چی می ګیره؟ بګو به من هم یاد بده چون ده کیلو کم دارم
3- دوست شوهرم بهش ګفته بود این دامن بلندها هست که چاک داره و بعد هی باز می شه بسته می شه، از چادر و بی کینی تحریک کننده تر هستند. یعنی از کاملا بوشیده و کاملا باز... حکایت عکس شماست!!!!!!!

ناشناس گفت...

121

خارخاسک هفت دنده گفت...

ناشناس دو تا بالائی
خانم محترم ظاهرا شما از لای پرده فقط قسمتی از بی کینی را دیده اید . مواظبت کنید تحریکاتتان زیاد نشود ! آن کسی که فکر می کنید من هستم یک دختر 11 ساله است .

ناشناس گفت...

مقایسه کن. من شک کردم ولی تا نگشتم و پیدا نکردم اقدامی نکردم. اگر دلت خواست اقدام با خودت. اصلا به من چه؟!
http://kharkhasak.blogspot.com/2010/05/blog-post_15.html

http://man-o-tanhaeem1.blogfa.com/post-204.aspx

شلغم گفت...

در مورد خط اخر مطلب تون باید بگم که
اتفاقا بعضی وقتها محدودیت ها کنجکاوی ادما رو بدجوری تحریک می کنه که بدون این محدودیتها برای چیه

البته همه ادما مثل هم نیستند ولی بالخره هستند کسانی که اینجوری فکر می کنن
که برای چی این محدودیت رو داریم و میرن دنبالش تاببینن پشت پرده چه خبره

مرضیه گفت...

سلام
از وبلاگی که دارید خیلی خوشم می یاد و تقریباً هر ورز می خونم.
با این که این پست به زعم شما من رو برای این که براتون کامنت بدارم ترغیب کرد اما این که ما هنوز عادت داریم تا همدیگه رو در مقام امتحان کردن قرار بدیم وبعد نتیجه ی اخلاقی بگیریم خیلی یه درده یه درد!

پرنده گفت...

جامعه دچار نوعي سرطان شده، يكي از عزيزان دچار آلزايمر شدند يكي از درداورترين لحظات انديشه و هم‌صحبتي با ايشونه واسم، مستاسل ميشم از اينكه نميتونم كاري براش انجام بدم ايرانم شده همين، يعني كارايي كه براش مي‌تونم انجام بدم و ميدم هم مثل انجام ندادنم شده...;-(
فوق‌العاده بود گلم
مراقب خودت باش

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...