۳ اردیبهشت ۱۳۹۰

این اشارت زجهان گذرا ما را بس



امروز وقتی  از خانه به محل کار می آمدم  از کنار یکی از پارکهای محلی رد شدم که چندی پیش یک شطرنج خیلی بزرگ را باطراحی خوب درآن اجرا کرده بودند . حیرت کردم شب گذشته کسی یا کسانی آمده بودند سرشاه سیاه را  کنده و جلوی پای  اسب سفید  انداخته بودند . شاید عمدی در کار نباشد اما برای منی که شطرنج بازی را دوست دارم و  مهره ها و جایگاهشان برایم معنایی اسرار آمیز  دارد  بسیار جالب بود . اگر معلوم شود که در این کار عمدی بوده است حاضرم به صورت کاملا خود جوش تمام امتیاز وبلاگم را به کسی یا کسانی که این کار را کرده اند واگذار نمایم .  

۸ نظر:

كيقباد گفت...

يه چيزي بود كه اگه يادم باشه ميگفت ...
يعني بايد سعدي گفته باشه احيانا" كه : آنكه از كرامات شاه بگريزد / لاجرم اسير ديو بيابان گردد ...
يا يه همچه چيزي !
حالا ممكنه اوني كه سر شاه رو كنده ، چه عمدا" و چه سهوا" ، به يه همچه سرنوشتي دچار بشه و ...

محسن گفت...

حساس نشو!حالا کجا این اتفاق افتاده?

ناشناس گفت...

چرا آسیب رسوندن به اموال عمومی اینقدر باعث افتخاره؟؟!!! کی قراره این فرهنگ مزخرف درست بشه که به اموالی که ماله هممونه احترام بزاریم

شاهرخ گفت...

همبن الان رادیو اسرائیل اعلام کرد کار اقای خانه بوده تا بدین وسیله بتواند امتیاز وبلاگ خارخاسک را تصاحب کند و برای همیشه حذفش کند تا دیگر خانم خانه نتواند وبلاگ بنویسد . پایان خبر

م.طلوع گفت...

خارخاسک عزیز کار من بود.نگفتم چون نمی خواستم ریا بشه...

ناشناس گفت...

سلام
این وبلاگ را می خواندم دیدم از شما حرف زده است:
http://radioagar.blogspot.com/2011/04/blog-post_8377.html

بخشی گفت...

سلام خاری جان
ببین کار من و این نبات داغ غیر متعهد بود. من کندم انداختم جلو پای وزیر سفید نباتی هوس شوت کردن به سرش زد و کله افتاد اتفاقی جلو یکی از اسب سفید ها. ولی خوب فکر کنم کار مهم رو من کردم که کلشو کندم پس اون کار خود جوشی که خواستی رو برا من بکن

یونس گفت...

خدایی من نمی خواستم بگم
ولی خوب دیگه کمترن کاری بود که می تونستم بکن
خوب رمز و پسورد وبلاگ رو مرد کن بیاد دیگه؟

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...