۵ دی ۱۳۸۹

لطفا هر جا سرنخی به دستتان رسید بپیچیدش

امروز  مدیر یکی از بخشهای فروش خواستمان توی دفترش ؛این مدیر بودای ماست دوستش داریم .
گفت : آقا جان  برای ما تا مدتی نه بار می آید و نه می توانیم بار به جایی بفرستیم .  کامیونها ؛ کانتینر ها همه خوابیده اند .راننده ها نگرانند . کارگرها کارمندها خدمه ، از آینده خودشان و بچه هایشان می ترسند .

"خوب کار ما هم که یک جوری همه اش با ؛  بار بازی است .
ترس برم می دارد یعنی دیگر همه امان را می فرستند دور کاری ؟"

می گوید : اوضاع شده است مثل لباس بافنتی یک جایش که در برود آرام آرام دانه ها از هم باز می شوند .
یکی می گوید : آقا یعنی به نظر شما الان جایی از این پیراهن بافنتی در رفته است ؟
چپ جپ نگاهش می کند و می گوید : شما فقط حواستان باشد هر سر نخی که به دستتان رسید زود بپیچیدش ؛  گلوله اش کنید . نگذارید چیزی که باقی می ماند از "ما"  یک کلاف سر درگم باشد .
مات و مبهوت هستم می گوید : نمی فهمی ؟ یعنی از امروز به بعد باید حواستان به همدیگر باشد . اگر شده است یک لقمه خودتان بخورید یک لقمه برای کسی که نخورده کنار بگذارید . با همدیگر دوست باشید به هم مهربانی کنید با همه کس با همه چیز مهربان باشید . گذشت داشته باشید . مهم نیست که بالایی ها  چقدر توی سرِ ما  می زنند  . خودتان  دیگر به جان هم نیفتید . این روزها می گذرد سختی هایمان تمام می شود . سربلند بیرون بیایید از این وضع . به این می گویم کلاف را پیچیدن. نگذارید کلاف  سر درگم بشویم .



۲۹ نظر:

گلچهره گفت...

به آقای بودایتان بگویید هنوز هیچی نشده از دست همدیگر بیشتر می کشیم تا آن بالاسری ها.
و اینکه اوضاع حمل و نقل داغان است.ماهم کارمان همین است همه مرزهای فعال برای ما بسته اند و واحد کشتیرانی و فورواردی روزی 7ساعت از 8 ساعت رو بیکار چرت می زنند.

آقا خوبه گفت...

سلام:
از ناشناسان وبلاگتم كه بعد از اين با عنوان"آقا خوبه" در خدمتم:
بعضي سرنخ ها پيچيدني نيستن مستقيم مي رن،مثل سر نخي كه زندگي منو رو خط كنوني انداخت.خواستم بپيچمش نشد ولي يه جورايي شكر خدا كه نشد وگرنه نابودتر مي شدم.

پیر فرزانه گفت...

واقعا هم در این شرایط فقط باید خودمان به داد هم برسیم . که هیچ کس دیگری به فکر ما نیست این روزها. واقعا باید با هم مهربان باشیم و دوست و تنها می توان گفت این روزها زمان زمان انسان بودن است و بس .
نگذاریم وجدان هایمان به خواب روند. نگذاریم لطفا.

يازده دقيقه گفت...

حرفهاي تو را بايد با طلانوشت خارخاسك جان.... راست مي گويي نبايد گذاشت كلاف سر در گم شد.. نبايد..

نگار گفت...

ای کاش از این آدمها بیشتر داشتیم

سرور گفت...

تو کتاب فارسي نميدانم سال چندم ما يک شعري بود از سعدي که خيلي خوب زبان حال امروز ماست ولي فقط دو بيت يادم مانده
چنان خشکسالي شد اندر دمشق
که ياران فراموش کردند عشق
چنان آسمان بر زمين شد بخيل
که لب تر نکردند زرع و نخيل

بین التعطیلین گفت...

اگه یه تعدادی مشابه شما تو این مملکت داشتیم ، وضعمان این نبود .

یه تعدادی = 60 میلیون نفر

مرمر گفت...

یعنی چی میشه ؟ یعنی اگه ما با هم مهربون باشیم همه چی درست میشه ؟ میوه ارزون میشه نون ارزون میشه ؟ کرایه ماشین میاد پایین ؟ شاید اگه ما با هم مهربون باشیم فقط خدا دلش بری ما بسوزه و بلا رو فقط کمی کمتر کنه

کیقباد گفت...

پست جالبی است . درسته . حالا که روزگار ما رو زده لااقل خودمون خودمونو نزنیم !

ناشناس گفت...

رفتي گربه خريدي كلافو دادي دست بچه گربه كه باهاش سرگرم بشه و بازي كنه،همين مي شه كه سركلاف هم گم مي شه ديگه:زاغچه

ماركوپلو دم كشيده گفت...

كمه سخته كلاف كردن وقتي بيش از يه جا دونه اي در ميره

ف@طمه گفت...

سر کلاف داره روده میشه:(

جيم انور گفت...

دست این جناب بودا درد نکنه . فک کنم اگه فقط زحمت بکشیم و خودمون دونه دونه ، دانه بافتنی ها را باز نکنیم ، کافی باشه. گلوله پیچ کردن پیش کش

مجتبی جوانی گفت...

خارخاسک جان بدجوری اوضاع به هم ریخت تو این انتخابات......

این دوست عزیز ماهیچ مانگاه رو مطلبش رو اگه خواستی و مقدور بود لینک کن
کسی اومده و میخواد از آب گل آلود ماهی بگیره.......

این مطلب من هم در مورد همین مسائل هستش. (در انتخابات چه گذشت؟)

Unknown گفت...

نوشته هاتو دوست دارم زیاد

چسبیده به زمین گفت...

خوب ما به حرف شما کردیم و جمعه به قول برادران افغانمان رفتیم کاغذ پرانی در پارک پردیسان از قضای روزگار باد کم بود و بادبادک ما از ارتفاع امام زمانی شل شد و افتاد رو ملت رو زمین . نخ هم از اینور دور قرقره پیچ خورده بود و به هیچ وجه باز کردنش در تخصص ما نبود تصمیم گرفتیم نخ رو از اون طرف که به بادبادک وصله جدا کنیم و بیاریم اینور تا تابش رو باز کنیم داد زدم "خار خاسک" گفته زود بپیچیدش گلولش کنین خلاصه نذارین از این ما هر چی مونده کلاف سر درگم بشه. آقا مون از اونور پیچید چند دوری که پیچید دیدم دستش داره کبود می شه سرش داد زدم مواظب باش! خلاصه نخ از اونور رسید به قرقره (ما هم مثل اغلب والدین مهرپرور خدمتگزار خوب بلد نبودیم بی درد سر این پیچ رو از همون بیخ قرقره باز کنیم) خلاصه خانومی! پیچ باز شد ولی بعدش که خواستیم نخ رو از این ور دوباره بپیچیم سر جاش رو قرقره اوضاع اونقدر خراب شد و آنچنان گره هایی خورد که چون نمی شد بازش کرد همگی سر هم داد می زدیم از نحوه ی هوا کردن بادبادک تقصیر ها رو گردن هم انداختیم تا نحوه ی باز کردن گره و پیچیدن نخ و کار رسید به اصلا از اون اولش خانواده تو اینطور بودنو تو برا من اینجور کردی یا اصلا نکردیو ...اصلا بریم دادگاه خانواده!
حالا خاری جون یعنی باید بازم به حرفت گوش کنم؟ بهتر نبود با یه قیچی نخ رو از همون جای گره می بریدم؟
حداقل هنوز یه خانواده باقی می موندیم
دوست دارم.تاریخ پستتو ببین . تقصیر تو نبود باور کن .

راحله گفت...

به حق لقب بودا گرفته
اگه یاد میگرفتیم همه اینطور فکر کنیم مطمئنن می تونستیم به جایگاه خیلی بالایی برسیم در دنیا

شبنم گفت...

خاری جان بی ربطه.
من تو پست مربوط به شهلا کلی مطلب نوشتم ولی شیر نکردیشون تو صفحه ی مربوط بهش.

خارخاسک هفت دنده گفت...

شبنم نازنین
معذرت می خوام
حقیقت اینه که تعداد زیادی از خوانندگان مطالب مفصلی گذاشته بودند که مایل نبودند منتشر شود . لازم بود همه را بخوانم و بعد تاریخ و چیزهای زائد دیگر را حذف کنم و سپس در صفحه مورد نظر بگذارم . حالا دیگر مطالب منتشر شده متشکرم از یادآوری ات .

بخشی گفت...

قربان این بودای شما قلابیه چرا؟ گوش کن!
ما خودمان بافنده ایم و راستش اگه دونه ای در بره باید با قلاب بگیری بیاری سرجاش حالا این وسط من چه می دونم سر نخ چطور ممکنه در بره ها؟ خوب طبق معمول جواب که نمی دی/ ها خودم فهمیدم وقتی من سخن می گویم شما گوش می دهید پس گوش کن اگه به فرمایشت عمل کنیم و خانومی کنیم فکر نمی کنی عالیجنابان مطمعن می شند که نایب برحق تری هستند؟ تمام این خانومی ما نمی رود ته کیسه ایشان. از خود شیفته تر نخواهند شد؟ ها ؟ من گوش می کنم بفرمایید:

خارخاسک هفت دنده گفت...

بخشی گفت ....

من گوش کردم این هم نظری است البته هر کسی از زاویه دید خودش به موضوع نگاه می کنه
و این زیبایی فکر خلاق هست .

دور دنیا در حال حاضر گفت...

سلام چه باحال مینویسی.فکر کنم متاهلی و خانم.سر کار نمی ری.قبلن می رفتی.یه بچه داری. دیپلم ریاضی بودی به هوای پزشکی رفتی ولی سال آخر پشیمون شدی و رفتی هنر خوندی. کلن هم شاید دیپلم ادبیاتی. دانشگاه علوم انسانی خوندی.طبق دستور جدید آقا باید کلا مختو ریست کنن تا درست شی
خوب برم قدیمی تراتو بخونم برام جالب انگیزی

لی لی گفت...

کاش تو این شرایط بی سر سامانی و بی درو پیکری مملکت همه همین طوری چاره اندیشی کنن!

بخشی گفت...

تو پست قبلیت با زبون خوش بهت گفتم از دخترات مخصوصا بزرگه چه خبر؟

افلاکیان گفت...

سلام
تقریبا اتفاقی به وبلاگتون رسیدم
خیلی خوب مینویسسید
موفق باشید

ژیلا گفت...

درد بی پولی بددردیه خارخاسک جان0وقتی حقوقت از 700 هزارتومان برسه به 300 هزارتومان و ندونی با این همه قسط چه خاکی به سرت بریزی،سلولای بدنت هم از هم وا میشه چه برسه به کلاف بافتنی.سختی ها تموم میشه ولی با پاره شدن ....آدم.البته امیدوارم تموم بشه.من که چشمم آب نمیخوره.روزگار خیلی سختیه خیلییی

فرمهر گفت...

لطفا به بودایتان خبر بدهید سرنخ گرانی بنزین و گازوئیل به این جا هم رسیده است: امروز رفتم بلیت اتوبوس بخرم برای برگشت به تهران، یک شبه 5000 درام، معادل 20000 تومان گران شده است. بعد آن وقت سر سال نویی این اتوبوس ها بارشان بیشتر از این که آدم باشد موز است و کیوی و پرتقال تامسون. ستاد مبارزه با گرانی کالا هم که این جا کار نمی کند.
عوضش این میوه فروش سر کوچه حسابی با من دوست شده است و می گوید اگر می روی ایران یک جعبه کیوی بیاور این جا برایت بفروشم دو روزه.
و من دارم فکر می کنم چند تا دانه کیوی باید در یک جعبه بچپد که پول اتوبوسم در بیاید!؟

بانوی آبی گفت...

عجب رئیس با فهم و کمالاتی!
راست می گه بنده ی خدا خودمان باید به فکر هم باشیم رشته از دستمان در برود لبخند هم یارانه اش قطع شده رفته پی کارش!

یه دختر گفت...

چند روز پیش با راننده ی تاکسی دعوام شد.
کرایه ی مسیر 300 تومن بود. ما تاکسی خطی سوار نشدیم. گفتیم این دو قدم راهو می گیم مستقیم سوار می شیم، 200 تومن می دیم.
چشمت روز بد نبینه، یارو ازمون نفری 400 تومن گرفت.
گفتم آقا این پوله زوره که گرفتی.
گفت زورم می رسه می گیرم. من بنزین آزاد می زنم باید پولش در بیاد.
گفتم زورتو برو به دولت بزن که پولتو خوردن. زورت به چند تا دختر رسیده؟

خلاصه، متوجه شدیم که تبعات این تحول جدید، نه تنها تخته شدن پول مردم بوده، مهم تر از اون انداختن مردم به جون هم و کشیدن نون از توی دهن همدیگه بوده.


خیلی مدیر با شخصیت و درست حسابی ای دارید. قدرشو بدونید

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...