۱۵ فروردین ۱۳۹۱

يك كرشمه از دستگاه شور

رييس بزرگ مرد بزرگي است. صد و بيست سي كيلو وزن دارد. قد بلند وشاعر مسلك است برعكس بعضي روساي كوچك كه به يك كرشمه از راه به در مي شوند و ديده ام برخي اوقات با برخي اشخاص در محل شركت مراوده افلاطوني دارند. اين مرد اصلا اهل اين حرفها نيست، يا اگر هست چيزي بروز نمي دهد. البته اهل گير دادن هم نيست،  يعني كاري ندارد كه فلان خانم با فلان آقا  درخلوت" بله بران!" دو نفره راه انداخته  باشند. نهايت كاري كه براي حفظ پاكدامني شركتش مي كند، دور كردن فيزيكي اين دو نفر از يكديگر است، خودش مي گويد : بيرون شركت هر غلطي مي كنيد بكنيد، داخل شركت اما،  سرتان به كار باشد. يا اگر شيطنتي هم مي كنيد كارتان را پيش ببريد. كار روي زمين نماند خداي نكرده!
اصلا رييس بزرگ را با ترفندهاي زنانه نمي توان از راه به در كرد، اگر برويد توي اطاقش و بخواهيد نامه اي، نقشه اي، ليستي، برگه اي، عكسي چيزي را نشانش دهيد خيلي كه نزديكش شويد، يك قدم مي گذارد عقب، شما كه يك قدم بگذاريد جلوتر او بي حرف يك قدم ديگر عقب تر مي رود، اين است كه شما يكهو مي بينيد دنبال اين افتاده ايد دور ميز،  تا چيزي را نشانش دهيد و اين هي دارد از شما دوري مي كند!
نه اينكه رييس بزرگ خيلي اهل دين و مذهب باشد يا ازسر رياكاري اين اندازه نجيب! اتفاقا ميانه اي  با مذهب  ندارد و از گفتنش هم ابا نمي كند. او هميشه ريشش را  و سبيلش را از شش گذشته هفت تيغه  مي تراشد. كت و شلوارش پير گاردين است، كفش ايتاليايي مي پوشد. عطرش را از فرانسه برايش سفارشي مي آورند. سنجاق سردست و ساعتش از طلاست. توي اطاقش عكس زن و دخترهايش را درقاب طلا روي ميزمنبت گران قيمتش گذاشته  چشمش مدام به اينهاست. شاعر مسلك است و عاشق موسيقي سنتي. اصلا يك طرف اطاقش يك دكور بزرگ پر از ديوان اشعار است از گمنام ترين و بي نام ترين شعرا تا پر آوازه ترينشان يك طرف ديگر اطاقش را هم سازهاي سنتي عتيقه نگه مي دارد، سه تاردويست سال پيش،‌ سنتورفلان استاد، تمبك ميليوني ساخت حبيب و...  منشي اش يك جوان بيست هفت ساله است كه سنتورش را در محل كار مي زند و آب از آب تكان نمي خورد.
حالا با يك چنين رييسي چطور مي شود شورانگيز بازي درآورد؟ اصلا مگر شورانگيز بودن يعني فقط كرشمه آمدن و غمزه ريختن؟ دستگاه شور هم كه باشي با همه زير و بالاي خوش رقص يك دنيا گوشه داري كه يكي از آنها كرشمه است.
 براي شور آفريني مي تواني در گوشه اوج* بزني يا صفا* ملا نازي* خارا * حزين* در گوشه هايي بزني كه اصلا رنگ و بوي عرفاني دارد. ( اينها را برو بچه هاي اهل موسيقي سنتي خوب مي دانند) شورانگيزي يعني شور آفريني به هر صورت! شورآفريني كه فقط پايين تنه اي نمي شود. مثلا اينكه مي گويند: فلان مجلس فلان مداح! مجلس پرشوري است و خيلي شورانگيز مي خواند.  معني اش اين نمي شود كه پامنبري ها سر روضه اين مداح حالي به حالي مي شوند و مشتاق به امور توليد مثلي!
 معني اش اين است كه يكهو مي بيني اين آدم يك چيزهايي مي خواند و يك چيزهايي مي گويد و كاري با روان پامنبري ها مي كند كه اينها شور حسيني مي گيردشان خيلي خود جوش،  پا برهنه مي دوند  از سد پليس مسلح و گارد ويژه و باتوم و شوك الكتريكي و سلاح سرد و گرم مي گذرند تا خودشان را برسانند به  سفارت  انگليس  ودستشان را بزنند به ديوار و بر گردند و در اين ميان  از هيچ كس و هيچ چيزهم نمي ترسند. 
حالا مني كه مورد غضب چنين رييسي قرار گرفته ام و شش روز  تعطيلاتم را كنج اطاق سرور گذرانده ام چطور مي توانستم بروم اين رييس سرسخت را سر رحم بياورم؟ جز آنكه با استفاده از همين نقاط ضعفش او را مهربان كنم. دستش بلغزد و قلم عفو بر بقاياي مجازاتم بكشد.
روز ششم عيد بعد از آنكه شب قبلش تا سپيده  صبح در اينترنت گشتم و پرسه زدم تا چيزهاي خوبي در مورد دستگاههاي موسيقي ايراني  و شعر و ترانه  بدانم،  به اطاقش رفتم. اتفاقا دستگاه شور را خوب خواندم كه سر شوق بياورمش تا مرخصي ام را امضا كند.


.... بقيه اش را بعدا ً مي نويسم. بايد بروم بيزقولك را سر جايش بنشانم! اين بچه مشق عيدش را هنوز ننوشته به كمك من احتياج مبرم دارد اصلا اين بچه هميشه مرا سر شوق  مي آورد.خوب مي دانم شورانگيز خوبي مي شود در آينده .

۴ نظر:

ابول گفت...

حتمأ از بیاتِ اصفهان کمک گرفتی.

دنیا گفت...

از چند پست اخر که راجع به شور انگیری و شور افرینی و... خوشمان نیامد. نمی دانیم چرا اما... بنطر خیلی چیپ می ایند.

سفیدبرفی گفت...

منتظر ادامه ی ماجرا هستم ...امیدوارم که شورانگیز بازی ها مثمر ثمر واقع شده باشد...

موفق باشید ...

کامی گفت...

سلام خارخاری
به نظرم نسل این جور رییس های با معرفت در این سرزمین داره منقرض میشه . قدرشو بدون.

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...