۲۳ مهر ۱۳۸۹

الهي من قربونتون برم ؛ الهي فداتون بشم ؛ جون من این کارها رو نکنید



سال چهارم دبستان تقريبا  هيچ هنري نداشتم . نه فارسي بلد بودم و نه رياضي ؛  رو خواني ام فاجعه بود ؛ جدول ضرب را هنوز حفظ نکرده بودم . تاريخ و جغرافيا را در اين حد  مي دانستم که حالا به جاي شاه ؛ امام  داريم و در ايران  زندگي مي کنيم .  نهايت هنرم اين بود بدانم همانطور که 2×2  مي شود چهار ؛ 2+2 هم مي شود چهار  و مدام حيرت مي کردم چرا اين داستان براي بقيه اعداد اتفاق نمي افتد . هيچ وقت مشق نمي نوشتم ؛ تمرينات رياضي حل نمي کردم . انشاء را جدي نمي گرفتم  . کلا برايم عادي شده بود  معلمهاي ديگربيايند سر کلاس و من را به عنوان نمونه و اشل يک  بچه تنبل واقعي  ببرند در کلاس خودشان به بچه ها نشان بدهند براي درس عبرت . کار به جايي رسيده بود که  خودم به معلممان  پيشنهاد مي دادم و مي گفتم :  اجازه مي توانيم برويم سر کلاس خانم  فلان زاده  ؛ براي بچه ها در مورد اينکه بچه تنبل بودن چقدر بد است صحبت کنيم  ؟
روزگار مي گذشت و من همچنان بچه تنبل بودم تا اينکه يک روز  نقطه عطف زندگي ام رقم خورد يکي از خواهرهايم که به شدت مستعد نويسندگي بود  برايم يک انشاء نوشت گفت : بايد حفظش کني و به صورت سليس و زيبا در کلاس بخواني اش  . خوب يادم هست انشاء با اين جملات شروع مي شد ." همانطور که انسانها را دوست دارم و مواظب هستم به غرورشان خدشه اي وارد نسازم به همان صورت بهار ؛ تابستان ؛ پاييز و زمستان را دوست دارم ." وقتي انشاء را خواندم معلم  فهميده بود  دست گل را شخص ديگري به آب داده است و من تنها مجري بوده ام . اما مبهوت اجراي بي نظير و بدون نقص من شده بود. آن روز  اولين نمره بيست را بخاطر اجراي خوب از آن خود کردم . از آن زمان به بعد فهميدم اگر مجبور هستم تقلبي بزنم بايد جنمش را داشته باشم که بدون عيب و نقص باشد . همه ي اينها را گفتم که بگويم : دوستي برايم آدرسي گذاشته است از وبلاگ نويسي که خوب ؛  ناچار شده است چند پستي از نوشته هاي من  را به نام خودش در وبلاگ خودش کپي  کند . به سر صبر رفتم مطالب را خواندم . خدا شاهد است چند بار نزديک بود از زور بي مزگي و جفنگ بافي نويسنده ! بالا بياورم  ؛ الهي من قربونتون برم , الهي فداتون بشم , تو رو خدا اين کار رو نکنيد ؛  کپي نکنيد .  ولي اگر هم کرديد جان مادرتون گند نزنيد به  متن  ، "بالا  پايينش "  !  رو يکي نکنيد .بيايد پيش خودم  مطلب آفتاب مهتاب نديده دارم ؛  مي دم خدمتتون . (  البته از حق نگذریم  مامان نگار و من و همسلی ! و سی سی و مامان میلاد , مامان جوجو   و چهل پنجاه نفر دیگه تو کامنت های این بانوی کپی کار چنان قربان صدقه ی این خانم و جینگیلی شون رفته بودند  . که من یوخده همچین بگی نگی حسودیم هم شده الان  . )

ته  نوشت : خانم  پر شکوه ؛ این  و این  و   این   با   این   و پست بعدی اش و  البته  "پا نوشتش"  که  دیگر حوصله پیدا کردنش را ندارم ؛ چهار  پست در دو پست کرده است خواهرمان ! چه جالب پستی هم از دختر ترشیده دیدم گذاشته است این  . بگردیم شاید چند صفحه هم از سایت اسفندیار خان  کپی کرده باشد .

۶۰ نظر:

ناشناس گفت...

برای من دو نکته جالب بود:اول اینکه این خانم چطوره که سه سالو اندی هست که ازدواج کرده ولی بچه سه ساله داره؟حالا دوران حاملگی به جهنم.
دوم اینکه:این بچه ای که ایشون در موردش صحبت می کنه بیشتر به 10ساله می خوره تا 3 ساله(من نمی دونم چرا وبلاگ شما از ادرس اینترنتی من ایراد میگیره؟)

مصی گفت...

واقعا چه آیکونهای حال به هم زنی بودها. این مدلیشو دیگه ندیده بودم.

خارخاسک هفت دنده گفت...

به ناشناس وبلاگ من به خودم هم وفا نداره /یه چیزش می شه .

پرشکوه گفت...

سلام سری به وبلاگ این دوستمان زدم سعی کردم به خیلی از صفحاتشان سر بزنم ولی دقیقا پست کپی شده را پیدا نکردم لطف می کنید آدرس اون پست رو در وبلاگ خودتون و این دوستمون به من بدین ممنون خارخاسک جان.
به قول مهران مدیری جون من جون من کپی نکنید!

پرشکوه گفت...

خارخاسک
خودم آدرس اون پستتون رو پیدا کردم خداییش کارش خیلی ضایع بود آخه چطوری روش شده این طور فجیع کپی کند نمی شود کارشان را توجیح کرد به خصوص که خاطرات یکی دیگر را به جای خاطرات خودش جا زده است این جمله اش که کنار وبلاگش نوشته بودآزارم داد
"همه خاطرات و چه خوب چه بد اینجا ذخیره می کنم که هیچ وقت فراموششون نکنم"
این که خاطرات یکی دیگه است می خواد خاطرات یکی دیگر رو فراموش نکنه زحمت می کشد.
راستی آدرس پست خودتون رو برای رفع ابهام می گذارم.
http://kharkhasak.blogspot.com/2010/05/blog-post_15.html

پسر آریایی گفت...

ای بابا، برو وردپرس خودتو راحت کن، من نمیدونم این بلاگ اسپات چی داره که این همه طرفدار داره.

خارخاسک هفت دنده گفت...

ای بسوزه این بلاگ اسپات پسر آریایی .

خارخاسک هفت دنده گفت...

پر شکوه جان با این که پیدا کردی برایت ته نوشت گذاشتم . آدرس ها هم هست .

دلژین گفت...

از دست این ادمها...

شیخ حقگو گفت...

والا ادم میمونه چی بگه.
البته این مشکلیه که تمام کسانی که به نوعی قشنگ و مبتکرانه و ... مینویسن باهاش مواجه اند. بازم این به خودش زحمت داده چهارتا شکلک گذاشته و ...
من خودم مواردی داشتم که عینا همونو بردن اونجا دریغ از یه نیشخند که اضافه کرده باشن به مطلب

خواننده گفت...

انگار ور داشته آدرس بلاگ اش رو تو مهد کودک بچه اش پخشونده...مامان سپهرُ مامان هوشنگُ مامان فرحنازُ اینا...

ناشناس گفت...

وبلاگِ این خانم؛فقط یک آهنگ از عباس قادریْ برای موزیکِ متن احتیاج داره.

ناشناس گفت...

میدونی بیشتر چی میرفت رو اعصاب؟اینکه این همه از این صورتکها زده بود تو متن انگار میخواسته شکلش رو عوض کنه کسی نفهمه.خیلی چندش آور بود.

بين التعطيلين گفت...

طرفي نخواهند بست . چاه بايد خودش آب داشته باشه . يه سطل از آني ، يه سطل از ماني ، يا خداي نكرده يه سطل از خارخاسك ، هيچ چاهي رو پر آب نكرده .

ناشناس گفت...

I was about to vomit when I saw all those smily faces moving in one page...let alone the exact copy!I wonder why she has changed the name of her kid from Bizghoolak to Jingili?she could have used the same name.Please who asked you to write something when you are not able to come up with an idea of your own?!It is not school days any more and you are not supposed to show one whole page of writing ...So stop cheating

ناشناس پنجمیه گفت...

الهی قربونت برم حسودیت نشه به کامنت هایی که برای اون گذاشتن. با وجود اینکه بین ما و آقامونو سر بازسازی عکس دخترات دعوا انداختی ولی خودم درجا همه یه تعریف تمجیدارو نثارت می کنم عزیز.
دوستان دیگر هم لطفا کمک بنمایند.
راستش اصلا حال ندارم برم ببینم تو وبلاگش چکار کرده. ولش کن. اصلا شاید فقط این یکی نباشه.
در تعریف ازت فقط همینو بگم که آقامون اصلا به پیشنهادات من در زمینه کتاب و فیلم و ...
خودشو بسیار بی تفاوت نشون میده.
مثلا تشریف می برند سفر خارج وقتی می آد ما باید زیر و بم همهی سوراخ سمبه هایی رو که دیده ملاحظه کنیم( البته چند سالی می شه که دوربین دیگه با خودش نمی بره) ولی من که برم اصلا شرح سفرم گوش نمی ده چه برسه به دیدن عکس و فیلمی که با خودم آوردم. حدس می زنم آقای خانه شما هم همین کارو به سفرهای طبیعت گردیت میکنه. این همه زر زدم تا بگم حتی آقای ما هم به نوشته های شما التفاط دارند.

پرنده گفت...

باورت ميشه دقيقه‌هاي طولاني داشتم فكر مي‌كردم چي بايد كامنت بگذارم واست، بگم چي از اين بشر، كاش اين بنده كپي‌كار خدا خودش رو پيدا كنه عجب

zari گفت...

انقد حرص نخور یه وقت خدایی نکرده بلایی سرت میاد!!
ولی خدایی خیلی زوره یکی اینجوری کپی کنه به اسم خودش بزنه!!

پرشکوه گفت...

خارخاسک جون ممنون از راهنمایت واقعا اینکاره است.

Dokhtarak گفت...

سلام
در مورد پست قبلت می خواستم بگم دیروز نرسیدم
خارخاسک جان تحلیلت بی ربط بود! کاری به بقیه خواننده ها ندارم خودم رو می گم..عینکهای آفتابی دیده شد کاملا هم مشخص بود که عکس با فتوشاپ دستکاری شده ولی نفهمیدم چرا انتظار داشتی این رو همه فریاد بکشن؟!
من اینجا میام(هرچند مدت زیادی نیست) برای اینکه بیشتر(نه همه) نوشته هات رو دوست دارم و از خوندنشون لذت می برم
علاقه ای هم نداشتم و ندارم که بدونم تو یا همسرت یا بچه هات چی شکلی هستین
مثل کتاب داستان می مونه برام، من وقتی کتابی رو می خونم ناخودآگاه تصویری از شخصیتهای اون داستان تو ذهنم ساخته میشن حالا داستان واقعی باشه یا تخیلی و اگر واقعی اینکه تصویر ذهنی من از قیافه اون شخصیتها چقدر با قیافه خودشون منطبقه هم مهم نیست چون چیزی که اهمیت داره اونجا یا بقول تو حقیقته اون داستانیه که می خونم که تو دنیاش غرق میشم
انتظار ظاهربینی رو که از خواننده هات داشتی به حقیقت و واقعیت و عادت به محدودیت و ... ربط دادی که خب بی ربطه و تحلیل قشنگی نبود البته این نظر شخصیه منه! بودند کسانی که تحلیلت رو فوق العاده دونستن!!
حتی این عکس واقعا عکس بچه های تو باشه یا نه هم برای من اهمیتی نداره نه به خاطر اینکه آدم حقیقت بینی نیستم یا خودم رو عادت به محدودیت میدم.. نه!
حریم خصوصی زندگی تو برای من حقیقت نیست ولی قابل احترام
با تشکر
(این با تشکر آخرش خیلی رسمی بود:)
پیوست: اینکه به خودم اجازه دادم این همه سخنرانی کنم هم به خاطر اون نوشته سمت چپ بالای صفحه است که اجازه دادی با پیغام گذاشتنمون باهات سخن بگیم!
مرسی´
آهان این رو هم بگم که خدایی نکرده لال از دنیا نرم:)
من فقط یه لحظه تعجب کردم با دیدن عکس به خاطر اینکه تو یکی از پستهات خونده بودم همسرت مشکلی با نوشتنت نداره به شرط اینکه هیچ وقت با اسم واقعی ات ننویسی بعد عکسی(حتی اگه دستکاری شده باشه) از بچه هات؟!!
ولی همونطوری که گفتم ننوشتم تعجبم رو چون اهمیتی برام نداشت که اصلا عکس خودشون باشه یا نه چون حریم خصوصی خودته و من نه برای دیدن عکس که برای خوندنت اینجا میام
موفق باشی

چسبیده به زمین گفت...

سلام. به پاس اینکه به نظر بنده هم در زمینه ی عدم حذف پست مربوط به عکس بچه ها توجه نمودید اعلام می دارم که تا اطلاع ثانوی دیگه نظر نمیدم.
با این کار ثابت کردید که فقط اهل شعار دادن نیستید.
مطلب دیگه در مورد ای یارو که میگی کپی پیست بلده. خوب انسان نیست دیگه اصلا محلش نده.
ای کاش کسانی که الان برای ما در کشورداریمان تصمیم می گیرند نصف هوش و در ک شما را داشتند
اینم از تعریف و تمجید . والله از ته دلم گفتم.
مواظب خودت و خانواده باش فعلا قراره مدتی خفه خون بگیرم

نیم تنه گفت...

یه وبلاگی بیش از یک سال واو به واو پستهای منو کپی میکرد بعد تاریخ پستش رو هم تنظیم میکرد رو یه هفته قبل از من که من دزد به نظر بیام! تو این یه سال هی کارشو میدیدم و کاری هم نمیتونستم بکنم. چند بار میخواستم به مدد دوستان هکش کنم که از خیرش گذشتم و آخرشم وقتی فهمید من خبردار شدم خودش وبش رو دیلیت کرد در رفت. الغرض یه موتور جستجویی هست که باهاش میتونی مچ دزدای وبلاگیت رو بگیری. توش آدرس وبت رو سرچ کن به نتایج محیر العقولی دست پیدا خواهی کرد! توضیحش رو تو این پستم دادم:
http://cam.persianblog.ir/post/148

یازده دقیقه گفت...

من همینجور موندم چی بگم!!!!!! [آیکون یک آدمی که مونده چی بگه]

فرمهر گفت...

به نظر من که اصلا نگران نباشید، تا وقتی شما نویسنده هستی و آن ها کپی کننده غم نیست، اگر یک وقتی هم آن ها شدند نویسنده تا ابدالدهر اسم و رسم رویشان می ماند که فلانی پیرو سبک خارخسک هفت دنده است.
شما که اصل هستی سرت سلامت!

كيقباد گفت...

آقا من هيچ جاش زور بشم نيومد الا اونجاش كه مثلا از قول شوهرش نوشته بو د : تو ديگه داري با اين روشنفكر بازي هات شوزشو در مياري !!!
يعني دزدين پست شما يه طرف و دزديدن اين جمله هم يه طرف . دزدين و لقب روشنفكري بخود دادن !
بي حوصله ام . شايد ارزشي هم نداشته باشه . ولي بد نبود يكي ميرفت به اين خانم روشنفكر عرض ميكرد ، خانم عزيز براي روشنفكر بودن يا روشنفكر شدن و براي اينكه فكرت روشن بشه اول بايد دلت روشن بشه اول بايد دلت نياد بعضي كارا رو بكني . يعني چه كسي بفهمه چه نفهمه ،چه كسي بالا سرت باشه چه نباشه ،چه قانون باشه چه نباشه ،چه خدا و پيغمبر باشه چه نباشه ، اين خودت و دل خودته كه بايد بهت بگه چه كاري رو بكني و چه كاري رو نكني . آره عزيز دل برادر . واسه روشنفكر شدن قبل از اينكه هزار تا كتاب بخوني و مدارك و مدارج عاليه طي كني و احيانا" يه وبلاگ درست كني ، بايد كه دلتو صاف كني . فكر روشن با دل روشنه . آدمي كه دلش سياهه ، فكرشم سياهه . چه خودش بفهمه چه نفهمه . اينه كه بر خلاف تصور خيلي ها بنده معتقدم واسه روشنفكر شدن و روشنفكر بودن ، شرط اول قدم آنست كه عاشق باشي !

ناشناس گفت...

من هم میتونم بگم که 2 یا 3 ماهی هست که وبلاگتونو میخونم و از مطالبش لذت میبرم این آدرس رو هم نگاهی انداختم به نظر من که خیلی حال به هم زن بودن هم کپی های مطالب شما و هم از ازون بدتر این آیکونهای شلوغ و دربداغونی که راه و بیراه استفاده کرده بود کلا به نظر من آب راه خودشو پیدا میکنه و جای نگرانی وجود نداره

ناشناس گفت...

با دوستات خداحافظی کن تا چند روزه دیگه وبلاگت به زباله دانه تاریخ خواهد رفت

پرشکوه گفت...

خدا شما و دوستانتان رو حفظ کند یه لینک دادید به وبلاگم یک بار آمار بازدیدم زیاد شد.
دلیل کپی این رفیقمون هم این مورد توجه بودنه شماست.

ناشناس گفت...

این حرفا رو ول کن، بوگو بیبینم آخرش منقرض شدی یا نه؟ نتیجه ی این همه استعداد چی شد؟

ناشناس گفت...

دست حک کردنمم عالیه تو و اون دوستای حروزاده تر از خودتو چنان حک کنم که بیایین بگین گه خوردیم

آشغال یه بار دیگه پاتو تو وب من بذاری ببین چه می کنم با وبلاگت

نمن از هر حا دلم بخواد کپی می کنم
یادت نره هااا هر وقت از وبت سیر شدی پاتو بذار تو وبلاگم ایکی ثانیه حک می شی

دو ساعت وقت می بره حک کردنش

پست آخرت رو تا فردا صبح نبینم عوضی
و گرنه شرمنده خواننده ها ی آشغال وبت می شم

ناشناس گفت...

کثافت جرات داری یه بار دیگه بیا تو وبلاگ من

زنکه همه کاره ببین چی کارت می کنم

بیایی بگی گه خوردم تا پسورد وبلاگتو بدم

مضراب گفت...

وبلاگ مذكور حذف شده كه ؟ دير رسيديم آيا؟؟؟ :))

ناشناس گفت...

هر چی گفتی هیچ هر لقبی دادی هم هیچ اما بدون هر کاری کنم شاید نقص توش باشه اما بدون وبلاگ حک کردنم حرفی توش نیست دو ساعته چنان حکت می کنم که تو نت انگار همچنین وبی اصلاً وجود نداشته

تا فردا صبح که مییام اداره وقت داری پاک کنی این پست رو و اون آشغالایی که اومدن و گه خوری کردن دیگه نبینم بیان و گرنه وب تو تو خطر می افته

کثافته آشغال یه کاری باهات کنم که دیگه غلط زیادی یادت بره
یادت باشه که من نرم افزار خوندم و تنم میخواره واسه این کارا
هه هه هه
حالی می ده پس فردا بیایی ببینی دیگه وبت بالا نمیاد

ناشناس گفت...

یه چیزی هم بگم واسه اون گهایی که گه خوری کردن این وبلاگ ماله کس دیگه ای بود مابه یه زن عوضی مثل تو حکش کردم و الان ماله منه یعنی از خیرش گذشت

من زن نیستم هرزه خانوم که اون دوستای آشغالت اومدن و فحش دادن تمومه جنده و هرزه هایی که گفتن برمی گرده به خودشون
من مردم

سکوت یخی گفت...

چند وقت پیش کتاب "خانم رنگین کمان" یغما گلرویی رو خوندم. چند روز بعد دقیقا یکی از نامه های این کتاب رو که نویسنده خطاب به مادرش نوشته بود رو تو وبلاگ یه نفر دیدم که به اسم خودش جا زده بود و تقدیم کرده بود به مادر خودش.
بهش توصیه کردم که از کتاب دیگران برای خودش خاطره نسازه ولی گویا به خرجش نرفت چون حتی کامنتم تایید نشد.
حالا احیانا این خانم نوشته های شما رو به کسی تقدیم نکرده؟ به مادری؟ خواهری؟ همسری؟...

مهندس پنگول جونی گفت...

الان هک شدی یا حک شدی؟

farzane گفت...

خارخاسک جان ! امان از چشم نامحرم...

بانوي ايراني 121 گفت...

خواهر عزيز من اين همه از روي همه چي كپي ميكنند حالا اين دوست ما خواسته از روي نوشته هاي شما كپي كنه ارزش كار شما كه پائين نمياد من نوشته هاي اون دوست رو نخوندم ولي اميدوارم توي كار كپي هم كارش خوب بشه همين جور ما مگه همين پرايد رو ما كپي نكرديم اونهم از نوع افتضاحش مردم هم همه براش سرودست ميشكنند ولي يك اصل مهم وجود داره توي نوشتن كپي كار هرقدر هم ماهرباشه نميتونه عشق ومحبت ووارد نوشته هاش كنه
راستي دوباره از ملنگ خبري نيست

بانوي ايراني 121 گفت...

من نميدونم اين ناشناس كيه كه جرات نميكنه حتي يك اسم براي خودش انتخاب كنه ولي بانوب آزاده اون راننده هاي كاميون كه با شما كار ميكنند شرف دارند به اين ناشناس برادري خواهري هرچي هستي يك چيزي هست به نام ادب وتربيت كه شما سهمي ازش نداريد

منگول گفت...

حک کردی؟ چرا پس حک نکردی؟! ماذا هاذا؟! یک الحکر خوب که باید فی اسرع الزمان حک کنه! هل انت واقعا حکر؟ حا؟!
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ان الله و ملائکته یصلون ...

لی لی گفت...

خیلی نفهمیدم چی به چی شده اما از نوشته هاتون خوشم اومد. برای لینکاندن اجازه لازمه؟

پاپوش گفت...

همه ی پست هات رو نخوندم ولی اونایی رو که خوندم فوق العاده جالبن.. خاطره ی مدرسه هم که غوغا بود.. من رو کلی برد به اون سالهای (نسبتا!!!) دور ( اون نسبتا برای این بود که یعنی خیلی هم ازم نگذشته!!!)که به عنوان شاگرد خوبه بهم یه شاگرد داده بودن که باهاش ریاضی که اون موقع ها می گفتیم حساب کار کنم و چون یاد نمی گرفت من زدمش!!!!!! فکر کن!!!!!!!

خُسن آقا گفت...

آبجی خارخاسک شانس آوردی دستور غذا و در باره آشپزی نمی‌نویسی وگرنه مثل وبلاگ آشپزی من حتی روزنامه ایران هم از مطالب‌ات کپی می‌کرد. خدا خفه شان کند حالا کپی می‌کنند بکنند به جهنم! ولی اینکه می‌روند بشقاب و کاسه خانه ما را به مهر خودشان ممهور می‌کنند آنوقت آدم بیشتر زورش می‌گیرد.

مضراب گفت...

خب ما به مدد گودر تونستيم پست حذف شده رو بخونيم بي زحمت :)

ناشناس پنجمیه گفت...

ببینم چه خبر شده.
"این ناشناس گفت...
کثافت جرات داری یه بار دیگه بیا تو وبلاگ من

زنکه همه کاره ببین چی کارت می کنم

بیایی بگی گه خوردم تا پسورد وبلاگتو بدم"
خاری جون اینا یعنی چی؟
چرا یهو اینطوری شد؟ باز فردا نیای بگی سرکار بودین می خواستم نظراتتون و افکارتون رو پیرامون تقلب کردن و از اینجور چیزا مورد تفحص قرار بدین.
من ساده ام این بار برم پاهای آقامونو مومک بندازم. والله

ناشناس گفت...

سلام.
امروز و روزای قبل امدم دوباره مثل همیشه سر زدم به وبلاگت. سر قضیه عکس گذاشتن دخترا ازت ناامید شدم.مخ تو هم ریش داره. و به این نظریه خودم بیشتر پایبند شدم که حتی بعضی از شما روشنفکرا که چسان فسانتان گاهی گوش عالم و ادم را کر می کند به پاش که می افته میشید ادمای دگم 500 سال پیش. در واقع نه ایران روشنفکر می تونه داشته باشه و نه ایرانی می تونه روشنفکر باشه.
چندین سال پیش با یه استادی که خیلی ادعای روشنفکری داشت آشنا شدم و رفت و امد پیدا کردم یه روز که خونه اش رفتم بود دخترش تو اتاقش بود بهم گفت صبیه است اون روز همین حالی را پیدا کردم که نسبت به تو الان دارم.
فکر نکنم دیگه همدیگرو ببینیم. خوشحالم که این آشنایی در جای خوبی تمام شد.

پارسا

خارخاسک هفت دنده گفت...

پارسای عزیز من هم خوش حال شدم که کار به جای باریک نکشید و همین جا تمام شد ! محض اطلاع الان دارم ریش مخم را می تراشم می گویند اگر روغن مورچه رویش بمالم ممکن است دیگر ریش در نیاورد /

کیقباد گفت...

عمرا" اگه فکر میکردیم با ارتش سایپری طرفیم غلط میکردیم بیاییم اینجا و بقول حضرتشان ... بخوریم !
گفتیم شاید یه بنده خدایی جوونی کرده، نادونی کرده
حالا مثل اینکه طرف از جمله برادرانی ست که مدتهاست هزاران وبلاگ درست کرده اند و تحت عناوین مختلف و با کپی برداری از پستهای وبلاگهای پر طرفدار و مطالب شیرین و خواندنی ، سعی در حضور موثر در وبلاگستان دارند تا علاوه بر به نمایش گذاشتن یک چهره ی روشنفکرانه از خود ، بتوانند مثلا در انتخابات بعدی - البته اگر انتخاباتی بود - جو محیط وبلاگستان راا به نفع خود در دست گیرند . حالا شما تصور کن یه وبلاگ نویسی مث خارخاسک یهو موقع انتخابات بیاد و توصیه کنه به ا . ن رای بدین !
پارسال و زمان انتخابات هم اینا بودن . مثلا یکی دوماه قبل از خرداد ، وبلاگهایی میددی مثلا با اسم راحیل و با یه عکس بی حجاب و با مطالب احساسی و عاطفی و مدرن و روشنفکر ماآبانه . ولی موقع انتخابات و بنحو مرموزانه و با قیافه ی حق بجانب و با لحنی دلسوزانه و مشفقانه اعلام میکردند من به ا. ن رای میدم . تا چهار تا کامنتگذار بی خبر هم فکر کنن ای بابا ببین خانم به این باسوادی و روشنفکری هم میخواد به این رای بده و الخ ...
پارسال البته شکست خوردن . بنظرم حالا با تمهیدات گسترده تری اومدن وسط . البته شاید همه ی اینها که گفتم یک نظر بدبینانه باشه ولی چنین قصدی دارند . نمیخواهند دو مرتبه از طریق وبلاگستان ضربه بخورند .
بالا غیرتا" این کامنت رو عمومیش نکن خارخاسک جان. تازه از مراسم عزاداری برگشتیم !

ریحانه گفت...

من هیچ وقت .. هیچ وقتتتتت نتونستم بفهمم هدف از همچین کاری چی میتونه باشه !! آخه تعریف تمجید دیگران هم باشه که خود طرف میدونه اینا نوشته ی خودش نیست .. پس چه کیفی میتونه بکنه ؟؟!

Unknown گفت...

وای ترسیدیم ناشناس عزیز حالا نمیشه بیای منم حک کنی؟ خارخارسک عزیز بد خواه مدخواه داری یه سوت بزن همچین بدم هکش کنند که این شاهکاری که زده تو مغزش حک شه که دیگر از این کارا نکنه!

Shine گفت...

خارخاسک ما دوستت داریم

ناشناس گفت...

بناذم به عین طوانمندیه جوانان قیور و مرد عین صرظمین که می طونن بلاگ اصپاط ملئون رو حک کنن. ماشالا

فاطمه گفت...

با سلام
خواستم بگم : آقا بی خیال شین دیگه، یارو یه ...هی خورد. شما به دل نگیرین.
اصلا ایرانیه و یه کپی کردن. کپی نکنه میمیره.آدم که نباید آرزوی مرگ کسیو داشته باشه. اِ اِ بده خب.

ناشناس گفت...

احتمالا دچار مالیخولیا بوده شما خودتان را ناراحت نکنید چون متعاقبا ناراحتی شما به اقای خانه و دخترها هم سرایت می کند

در عوض برای این بیمار کپی کار شفای عاجل بخواهید

امین گفت...

این چند وقته اینجا چه خبره؟!
عکس میذارین، پاک میکنین
پست میذارین، پاک میکنین
هک رو حک مینویسین
من که نفهمیدم چی شده!

خارخاسک هفت دنده گفت...

خوب داستانش طولانیه برادر من
عکس گذاشتم که خواننده ها دلشون شاد بشه پشیمون شدم
پست گذاشتم که انتقام گیری کرده باشم دلم نیومئ/
هک رو حک نوشتم چون یه بنده خدایی از نوشته های من کپی کرده بود بعد که شاکی شدم می خواست من رو حک کنه / لابد هک نمی تونسته بکنه خوب !
امیدوارم حالا گرفته باشی یه چیزهایی .

رضا افضلی گفت...

این که یکی تا این حد از نوشته های شما خوشش اومده که ازشون کپی کنه یه جور تعریف و تمجید غیر مستقیمه . خوشحال باشید فقط تذکر بدید که دوست عزیز منبعتو ذکر کنی خیلی خوب می شه

مردک شماره یک گفت...

امید است که از ما که کپی نمیکنیم حمایت شود:

زندگی رو جدی نگیرید، آخه گاهی وقتا ممکن با شما شوخی دستی بکنه!!!!!
http://tikeh.blogfa.com/

مارگزیده گفت...

برای منم پیش اومده جیگر . . . ناراخت نکن خودتو

امین گفت...

آهان!
ممنون از شفاف سازیتون

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...