۱۶ تیر ۱۳۹۰

گيسو كمند

براي دخترها كارتون گيسو كمند را خريده ام از صبح تا همين يك ربع پيش يعني ساعت يك ربع به دوازده پانصد بار اين فيلم را ديدند ( مي دانم به لحاظ زماني غلط است و بعضي  وسواسي ها الان ماشين حساب آورده اند  محاسبه مي كنند كه هر فيلم از اين دست  بطور ميانگين چند دقيقه  است و اگر بچه ها دست كم ساعت 8 صبح هم بلند شده باشند تا اين ساعت نمي توانند پانصد بار اين فيلم را ديده باشند. پس پيشاپيش از دروغي كه گفته ام پوزش مي خواهم لطفا گير ندهيد اين پوزش خواستن كافي نيست ؟)
براي دخترها كارتون گيسو كمند را خريده ام بيزبيز درجا فكر مي كند من شباهت زيادي دارم به آن جادوگري كه خودش را جاي مادر واقعي راپونزل جا زده است و دخترك را در برجي اسير كرده تا آزاد نباشد.
بيزقولك هم دلش از آن مارمولكهايي مي خواهد كه راپونزل دارد و اصرار مي كند كه همين امروز بروم در سايت حيوان شناسي برايش تحقيق كنم ببينم از اين جانورها وجود خارجي دارد؟ و او مي تواند اگر پي پي اين حيوان از حد مجاز تجاوز نكند آن را در خانه نگه داري كند يا نه ؟
من اما در خود داستان محو شده ام . دختري است كه جادوگري او را دزديده و در برجي بلند  اسير كرده . دختر زنداني است چون حيات و جواني جادوگر به گيسهاي كمند و طلايي او بسته است ! دزد سر گردنه اي مي رسد و دختر را از برج پايين مي آورد او را با آزادي آشنا مي كند و در نهايت مي فهمد مايه دردسر راپونزل گيسهاي طلايي كمندش است كه وقتي شعر مي خواند جادويي مي شود و وقتي  جادوگر آنها را شانه مي زند جواني از سر مي گيرد  . دزد سر گردنه كه جوان شيرين و دوست داشتني است گيسهاي راپونزل را مي برد و جادو از بين مي رود و جادوگر مي ميرد . موهاي دختر قهوه اي مي شود و داستان به خوبي و خوشي به پايان مي رسد. اين داستان عجيب نيست به نظر شما ؟

ته نوشت : از بازي زير پوستي اسب سلطنتي ماكسيموس هم نبايد غافل شد بسيار خيره كننده بود .

۱۳ نظر:

ناشناس گفت...

اسمش «رِپانزل» R-E-P-A-N-Z-E-L تلفظ می‌شه نه رافونزل خانومی

دکتر عباسی گفت...

اصلأ عجیب نیست.هدف ِاین داستان که سراپا از داستانهایِ کابالیستی و فراماسونری سرچشمه گرفته؛ترویجِ بد حجابی است.آن جادوگر هم نمادِ جریانِ انحرافیست.آن دزد هم یک یهودی است که در آخرْ موهای رانفوزل را میچیند که با آن کلاه گیس درست کند و بفروشد؛قهوه ای شدن مو هم نشانهء یهودی شدنِ رانفوزل میباشد.

taraaaneh گفت...

من عاشق این کارتون هستم. مفهموم عمیق و سمبولیکی هم دارد.

محسن گفت...

حالا دخترها 500بار دیده اند شما چندبار دیدید?! من که ندیده ام اما داستانش شدیدا آشناست.

خارخاسک هفت دنده گفت...

به ناشناس اول :! امان از این دوبلورها که به میل خودشان تلفظ را عوض می کنند !

خارخاسک هفت دنده گفت...

دکتر عباسی افتخار مایی . دکتر عباسی دوست داریم .

maahoor گفت...

man fagat mahv e asb e maajeraa hastam :))))

مهسا گفت...

بله بنده هم حساب کردم!قطعا 500 بار نمی شه!شما چی با خودتون فکر کردید؟فکر کردید می تونید سر ما رو شیره بمالید آقا؟(با لحن خانم شیرزاد در ساختمان پزشکان:D)

سرود گفت...

سلام
من سکوت را در این لحظه شکستم اولین باره می خونم...پاینده باشی

یه دختر گفت...

به نظر شما این داستان از کدوم زاویه عجیبه؟ درست متوجه هدف و منظور نوشته نشدم.

پری گفت...

این گیسو کمند همون راپونزل و فلم جادوییه ؟!
داستان قشنگیه ! من با ایت دست و پاهای درازم هنوزم دوست دارم راپونزل تماشا کنم !

نبات داغ گفت...

با کسب اجازه از دکتر عباسی
خطاب به یه دختر
عزیزم چون خاری!بیکار که نیست جوابت روبده من برات می گم:
از پاراگراف اول چنین بر می آید که آقای خانه هنوز سرش به لیدی گاگا یا گاوهای لیدیشان بند است و نقشی در کارتون بازی یا خوابی(خوابیدن جلو کارتون ندارند)
در پاراگراف دوم بطور کاملا زیرپوستی خاری خواسته بگه که چیزی کمتر از جادوگر ندارد
پاراگراف سوم نشان دهنده اینست که خط قرمز گرچه در مواردی اعضای هیئت دولتند ولی حتی یک بچه مدرسه ای هم می داند که خط قرمز باید با میزان گند زدن قیاس شود. کاش احمدی نصف درک بیزقولکمان را داشت
پاراگراف چهارم به طور کاملا روپوستی اشاره به طرح جمع آوری بد حجاب ها دارد. دیگه از این واضح تر!
ته نوشت هم نوید این را می دهد که قرار است اسبهای اصیل اگر خدا بخواهد جای گاوها را بگیرند
آمین

سارا گفت...

واقعا" نظری ندارم

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...