۲۸ اسفند ۱۳۹۰

من همان هستم كه بودم

چرا بعد از آمدن از سفر شيرازدوان دوان خودم را به دفتر رييس بزرگ نرساندم و گزارش ندادم،  اين من بودم كه دو تا مشتري دست به نقد و حسابي براي بخش مهمي از اجناس در انبار مانده امان پيدا كرده ام؟
چون من تنبل هستم و امروز و فردا مي كنم و اصولا از اين مردك شكم گنده كه هر بار با متلكي،‌ زخم زباني،  كنايه اي، شوخي جلف و بي مزه اي خلق من را تنگ مي كند خوشم نمي آيد و ترجيح مي دهم هميشه دوري و دوستي بين ما برقرار باشد.
حالا چه شده است مگر؟
هيچ اين دوتا آقاي نسبتا محترم همكار خيلي خيلي زودتر از آنكه من به صرافت بيفتم براي خانه تكاني دوروز مرخصي ناقابل بگيرم،‌ رفته اند پيش مدير كل و با خودشيريني فرصت طلبانه اي گزارش داده اند كه فلان كرده اند و بهمان كرده اند وتوانسته اند با تلاش و كوشش خستگي ناپذير منويات رييس بزرگ را تا حد قابل ستايشي برآورده سازند.
من خوب دستم در ان و گه است ! شستن در و ديوار توالت و كاسه توالت وقتي برايم نمي گذارد كه بروم بگويم اينها به محض آنكه يكي دو جواب رد شنيدند حجت برايشان تمام شد و تتمه ماموريت را در باغ قصر الدشت بودند ولابد از دست پري رويان شيرازي  شراب شيراز مي ستانده اند،‌ و اين من بودم كه به فكرم رسيد لابي بزنم با يك دوست قديمي تا او شوهر پرنفوذش را وادار  كند تا براي ما يكي دو مشتري خيلي خيلي خيلي پولدار پيدا كند.
خلاصه من هنوز كارمند درجه دومي بيشتر نيستم، حقوق ومزايايم در حد طعنه آميزي رو به افول است. اضافه كاري ام حتي از كارمندان هم شان خودم پايين تر است.
درعوض من هر وقت خواسته ام رفته ام و هر وقت خواسته ام آمده ام. هيچ وقت خودم را بيشتر از حد نياز نشان نداده ام. گاهي شده است در انبار را مي بندند و مي روند چون فكر مي كنند كسي آنجا نيست، چون كسي آمدن و رفتن من را نديده  و صداي من به گوش كسي نرسيده است. 
ولي اين ماجراي مشتري ها مرا ناراحت كرد. اينها بايد خودشان عقلشان مي رسيد تا به آن گنده ي بالا،  بگويند كه خانم خارخاسك هم دربوجود آمدن اين موقعيت  كمكهايي رسانده است. لااقل بايد اين حركت خردمندانه ي  من تاثيري روي رقم اضافه كاري ام مي داشت، ارتقاء درجه و پست توي سرم بخورد.
فكر مي كنيد خودكشي فرهنگي باشد اگر بگويم تلافي كرده ام؟ به همان دوست شيرازي زنگ زدم و گفتم، به شوهرش بگويد مشتري ها را از خريد اجناس انبار مانده امان منصرف كند. گفتم متاسفانه تحقيق كرده ام و متوجه شده ام بسياري از اجناس برچسب استاندارد ندارند يا فاقد گارانتي مي باشند و يا اصلا جنسهاي نامرغوب و بنجل و پدر سوخته اي بينشان وجود دارد.
و اين شد كه امروز ناگهان ورق برگشت مشتري ها پشيمان شدند. دو دوست همكار به سراغ من آمده اند كه تو خودت اين مشتري ها را پيدا كرده اي و خودت بايد جوابگو باشي.
خوب اينها چه مي توانند بكنند ؟
مي توانند بروند پيش رييس بزرگ و بگويند: مشتري ها را خانم خارخاسك پيدا كرده  و حالا تقصير اوست كه اينطور شده؟ چه مي دانم هر غلطي دلشان مي خواهد بكنند. من عادت كرده ام همان باشم كه بودم .
بايد بروم بقيه ي توالت را بشويم سيفون توالت فرنگي خوب كار نمي كند،  كي بشود كه كاسه توالتمان را از بيخ و بن عوض كنيم.

۱۲ نظر:

نیلوفر گفت...

سلام اخیش فکر کنم بهترین کار نود را انجام دادی:)
از قریم گفتند دیگی که برای من نجوشه سر سگ بجوشه هورااااا به انبار دار مهربان:))

بهروز گفت...

ناز شستت(شصتت ؟) خار خاری...

ناشناس گفت...

اوه
واقعا اين كار و كردين؟
كاش انجامش داده باشين
چون احتمالا اگه جاي شما بودم اينطوري حس بهتري داشتم

ناشناس گفت...

مسخره ترین کار ممکن را کرده اید!
دیر نبود می رفتید پیش مدیر و همه چیز را می گفتید.
از ماست که بر ماست.

لی لی گفت...

خیلی کار خوبی کردی خارخاری جان
تا چشمشون در بیاد

مهگل گفت...

آخیییییییییییییش دلم خنک شد.خوب کردی.

ژوكر گفت...

دمت گرم
اگر واقعا اينكار رو كردي آفرين

ناشناس گفت...

خوب کردید دستت طلا حقشون بود انقدر از آدمهای فرصت طلب وحق نشناس بدم میاید ایول آبجی

ناشناس گفت...

خوب كاري كرديد . من هم جاي شما بودم چنين مي كردم

ناشناس گفت...

افرین
افرین
افرین



اااف ف ف ر ر ر ی ی ی ن ن ن
خوشم اومد
حرف نداری

ناشناس گفت...

kheili khoob kari kardi afarin!

ناشناس گفت...

دمت گرم

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...