۶ مهر ۱۳۸۹

مونولوگ

از وقتی آب پاکی را ریختیم روی دست بیزقولک که برایش موبایل لمسی نمی خریم ؛ اصلا موبایل بخر نیستیم برایش  و اصلا  بچه هفت ساله را چه به موبایل دست گرفتن  و اگر دلش غش می رود که موبایل دستش بگیرد . می تواند  آن موبایل دل و جگر درآمده ی آقای خانه را بگیرد و بازی کند البته  آنهم بدون سیم کارت . افتاده است دنبال  دست و پا کردن یک بیزنس نان و آب دار برای خودش  . تا منت ما روی سرش نباشد برای خرید موبایل .
یک روز مجبورمان می کند برایش خرگوش بخریم . چه می دانیم منظورش چیست ؟
نگو می خواهد خرگوش فروشی راه بیاندازد . خرگوش را می فروشد به پسر همسایه ومی بیند دخل و خرجش جور در نمی آید دوباره دست به دامن ما می شود . خوب این کارها بد است ضایع بازی است ما خجالت می کشیم برویم برایش بیسکویت و آدامس بخریم بگذارد توی سبد برود به همسایه ها بفروشد . آبرو داریم مثلا برای خودمان .
امروز آمده ايم مي بينيم چوب حراج زده است به لوازم التحريري که براي مدرسه اش خريده ايم . همه را چيده بود  وسط حياط و مقدار قابل توجهي از آن ها را هم  بچه هاي زالو صفت  همسايه به یک پنجم  قيمت واقعي از او خریده بودند . ( آخر ناکس ها شما یعنی نمی دانید این بچه دارد خریت می کند مفتی مفتی زندگی بچه را چپاول کردید رفت پی کارش ؟ آخر این انسانیت است یاد شما داده اند خیر سرتان ؟ بدبختی اینجاست که حتی بیزبیز هم از او چند دفتر خریده بود  . من نمی دانم این قالتاق بازی ها را بیز بیز از چه کسی  یاد گرفته است . من و آقای خانه به خدا آدمهای ساده ای هستیم .ریگی به کفشمان نبوده است هیچ وقت . به جای اینکه دست خواهرش را بگیرد و بگوید: آتش به مالت نزن ؟  این کارها پدر و مادر پسند نیست ؟ یک جورهایی به او خط فکری داده است فکر کنم ! مطمئن نیستم ها ؛ ولی حدس می زنم که توطئه فروش کار او بوده است  )  . خلاصه هر چه دفتر مشق و مداد و پاک کن فایبر کاستل! برایش خریده بودیم دود شد و به هوا رفت . آقای خانه با من قهر کرده است با این دختر تربیت کردنم . من با بیزقولک قهرم که چرا زار و زندگی اش را فروخته است . بیزقولک با هر دویمان قهر است که چرا دعوایش کرده ایم .
خلاصه فردا باید برویم یک چیز خوبی برایش بخریم آشتی کنیم . با دختر بچه که نمی شود مدت زیادی قهر بود نه من دلش را دارم نه آقای خانه .

۴۴ نظر:

B E H Z A D گفت...

یه مدل سامسونگ هست لمسی 120 تومن رنگای زرد نارنجی قرمزم داره.اسمش یادم نیست.

فرشته گفت...

اونی که بهزاد میگه اسمش corby خیلی هم گوشیه خوبیه !
ای جان چرا بیچارو دعوا کردین ! مقصر خودتونید نه اون بچه !
البته کمی هم حق داره الان بچه های 5 ساله هم موبایل دارن البته اصلا نمیگم خوبه هااا اما بچه اس دیگه دلش میخواد !

ناشناس گفت...

یعنی من عااااااااشق نوشته هاتم

سين جيم گفت...

همه تون با بيزقولك قهر كنين كه حواسش به آبجي ش كه نبوده هيچ خودشم شريك جرم شده.
خفن خنديدم نصفه شبي؛اين پستت تو حلقم خارخاسك بانو جون.

ناشناس گفت...

خیلی عذر میخوام
اما Faber-Castell
صحیح میباشد نه فیبر کاستر

سين جيم گفت...

گفتم بيزقولك؟
تصحيح ميشه: بيز بيز.

Mahdi گفت...

این کارهاش اصلا بد نیست و به نظر من باید تشویق هم بشه. روحیات کارآفرینی توی بچه ها از همین خرگوش و لوازم تحریر فروختن شکوفا می‌شه
می‌دونم احتمالا از ایران دیدن این فیلم سخت باشه اما اگر تونستید ببینید خیلی جالبه
http://www.ted.com/talks/cameron_herold_let_s_raise_kids_to_be_entrepreneurs.html

حمید گفت...

از اینکه مادری هستی که به تربیت فرزندت اینقدر اهتمام داری بهت تبریک میگم
البته اگه کوچولوهات این وب نویسی رو ازت یاد بگیرن(که بعید هم نیست یکی از بستگان کوچولوی من 5سالشه و وب نویسی میکنه!)بهتره چیزای بهتری واسشون بنویسی که وب نویسای بافرهنگ تری بشن

Nazanin گفت...

خوب کاری میکنید خارخاسک جان
بچه 7ساله رو چه به موبایل، کلی هم ضرر داره، حتی این لیدی گاگا هم موبایل دست نمیگیره!
ولی امان ازین بچه ها، یه چیز خوبتری براش بخرید، دوسش دارم شیطونبلا رو!

نیک ناز گفت...

این بیزفولک شما بزرگ بشه برای خودش آدم مهمی میشه...این خط این نشون ×÷÷^

ناشناس گفت...

محمد
حق داريد چون امواج موبايل خطر ناكه ببينيد با ام پي 4 پلاير يا اين گيم هاي سوني رضايت ميده.
ولي چي كار ميشه كرد رئيس اونهان

ناشناس گفت...

محمد

اسم گيم هاي سوني فكر كنم پي اس پي باشه و قيمتش 250

مونا گفت...

سلام.
آخـــــی الهی هر چی هست زیر سر همون خواهر بزرگست.خوب شما خوب کاری میکنید بچه اگه هر چیزی بخواد دم دستش باشه خیلی لوس میشه در آینده مشکل به وجود میاد.حالا بهش وعده بدین بگین رفت راهنمایی براش موبایل میخرین که بچه اینجوری به فکر بیزینس نباشه.
چه قهر تو قهری شده.

مفسد گفت...

اول به سراغ یهودی‌ها رفتند

من یهودی نبودم، اعتراضی نکردم

پس از آن به لهستانی‌ها حمله بردند

من لهستانی نبودم و اعتراضی نکردم

آن‌گاه به لیبرال‌ها فشار آوردند

من لیبرال نبودم، اعتراض نکردم

سپس نوبت به کمونیست‌ها رسید

کمونیست نبودم، بنابراین اعتراضی نکردم

سرانجام به سراغ من آمدند

هر چه فریاد زدم کسی نمانده بود که اعتراضی کند


برتولت برشت‎


اینو کپی پیست کردم که بگم از ماست که بر ماست


تازه این هم هست:
ای بسا ظلمی که بینی در کسان خوی تو باشد دریشان ای فلان
در خود آن بد را نمی‌بینی عیان ورنه دشمن بودیی خود را بجان
حمله بر خود می‌کنی ای ساده مرد همچو آن شیری که بر خود حمله کرد

مولوی

ناشناس گفت...

این بچه یه "businessman " مادرزاده! بپایین استعدادش هدر نشه!

رفيعي گفت...

تو هم با اين بچه داري ات مثل يه چوب بگيربزنش
مي بيني كه دوروزه آدم ميشه ...... باورنداري امتحان كن

Sh گفت...

منم كه بچه بودم يه روز با دوستم دار و ندارمونو گذاشتيم توي جعبه رفتيم سر كوچه كه بفروشيم
البته مامان باباي ما هم همين واكنش شما رو نشون دادن

بانوي ايراني 121 گفت...

اصلا نوش جانش كه دعواش كرديد بچه رو چه به موبايل اون هم كلاس اولي
من اگه جات باشم كوفتم براش نميخرم كم براي پول دراوردن زحمت ميكشي اون وقت مفت مفت بادبدي برپي كارش
ميگم فرزند سالاري ميگيد نه يك چيزي بايد دستي به خانم بده تا باهاش آشتي كنه دوستاش موبايل دارند كه دارند اگه بخاي بري چيزي براش بخري باج بدي خيلي ناراحت ميشم محكم سرحرفت وايستا ببينم چه ميكني

سهيلا گفت...

الاهي ناز بشه خوب حق داره كوچلو دلش ميخواهد موبايل داشته باشه اونم لمسي باريكلا به اين كوچلو

پیچولیده در وجود خویش گفت...

در عوض وقتی بزرگ شد واسه این شیطنت هاش کلی به خودش افتخار میکنه.

Hel. گفت...

خو چه اشکالی داره؟!!! دو روز دستش می گیره خسته می شه به مولا.

مارگزیده گفت...

راستشو بخوای من هم عاشق این کار بودم
اگر چه خودم هیچ وقت وسایلمو نفروختم اما الان به ذهنم رسید می تونستم اون طوری کلی کیف کنم
از دستم مرفت!!!!

مشتری ناراضی گفت...

من آین مغز اقتصادیش را تحسین می کنم.

ملنگ گفت...

چرا اسم اين پستُ گذاشتين مونولوگ؟

بلوط گفت...

از خوانندگان خاموشتان بودم. تازه به جمع وبلاگ نویسان پیوسته ام. خواستم بگویم مطالب شما هم در شروع وبلاگ نویسی ام موثر بود. به من سر بزنید و نظر سازنده بدهید. پیروز باشید.

یازده دقیقه گفت...

ولی آینده ش روشنه. حالا ببین کی گفتم من. می خواد رو پای خودش بایسته. می خواد اون چیزی که واقعن دوس داره رو به دست بیاره. شمام خیلی نزنین تو پرش. فقط یادش بدید هرچیزی رو به هر قیمتی به دست نیاره.

رهگذر گفت...

اگه بچه های من بودند این اتفاق رو به شوخی نمی گذروندم . حداقل از کار خواهرش نمی گذشتم. حتماً باهاش حرف بزنید. فکر نکنین سنش برای دونستن یک چیزهایی از بد و خوب زندگی کم باشه. الان بهترین موقع است که یواش یاش شروع کنین. دلم سوخت برای طفلک.

ماركوپلو دم كشيده گفت...

سلام
مي دوني اين پستت رو خوندم چه حسي داشتم؟ هميشه نوشته هات به من حس خاصي ميده. يه جاها ميشه يه زن معمولي رو تصور كرد كه بعضي وقتا تعجب مي‌كنه از كاراي بچه هاش و به اصطلاح رو دست مي خوره از اونا. يه جاها مادري تصور ميشه كه هوشمندانه دست بچه ها رو باز گذاشته كه تجربه كنن و داره از دور كنترلشون مي‌كنه. اين دو تا تصوير ناهمگون بدجوري چسبيدن به هم : يه مادر هاي كلاس اروپايي كه مي‌دونه داره چيكار مي‌كنه در كنار يه مادر معمولي چادر به كمر انگشت به دهان!
حالا تو مي‌توني بياي و من رو از اين بلا تكليفي در بياري.

شاپور گفت...

حالا نره دختر فراري بشه!!!!

اعترافات یک قلم گفت...

یعنی مردم از خنده .
این بچه فوق العاده است .والا تا حالا به عقل ما نرسیده بود میشه برای رسیدن به خواسته هامون اموال خونه رو ببریم بفروشیم .دستش درد نکنه ازاین به بعد ای شالا

ناشناس گفت...

سلام.
از وبلاگت خوشم میاد. چند وقتی هست که مشتریت شدم.
بچه ها زبان خودشان را دارند و باید با زبان خودشان باهاشون حرف بزنید و الا دچار چنین مشکلاتی خواهید شد.
به شما و دیگر پدران و مادران عزیز که اینجا میاند، پیشنهاد می کنم کتاب « به بچه ها گفتن از بچه ها شنیدن» را بخرید و بخونید برایتان بسیار مفید خواهد بود و کمتر با چنین مشکلاتی مواجه خواهید شد.

ارادتمند: یک روانشناس

پسر آریایی گفت...

همون اول نه نگو که خودتو کوچیک نکنی :D

ناشناس گفت...

کیقباد :
آخ که با پسر بچه هم نمیشه قهر کرد !

خان جان صرفاً بی عصا گفت...

ای وای بر تو!دل یک بیزقولک فنقولی شکستن دارد؟!اصلاً دلش روی هم یک کف دست هم می شود؟!طفلت را قانع کن که با یک 1100 آرام شود...بگو 1100 چراغ قوه دارد زیر پتو کاربردی تر است!

ناشناس گفت...

haaa!!!
ye chiz khokshele dige bekhar barash maman

on ham majani naaa

bache 5 sale biad ba maman va babash business kone

ناشناس گفت...

به نظر من هم تقصیر اون بزرگ تر است. برادرم در حق من از این کارها زیاد می کرد. رد پاشون هم به طرز عجیبی باقی می گذارن

ناشناس گفت...

من که بچه بودم یکبار ایده زدم از برچسبهای کلاه قرمزی و پسرخاله سر سوییچی بسازم و بفروشم. با برادر رفتیم از این حلقه‌های سرسوییچی خریدیم بعد در نوشابه رو با گوش کوب ساف میکردیم، سرش رو سوراخ میکردیم بعد مقوا میچسبوندیم دوطرفش و برچسبها رو میچسبوندیم. بعد من رفتم تو بازار شهرمون نشستم که مشتری بخره. نیم ساعت نشستم خجالت کشیدم رفتم خونه. هم گرون میخواستم بفروشم هم حوصله صبر نداشتم. اما این خاطره همیشه برام باقی مونده

علی گفت...

خب این بیچاره تو کتشون نمیره که برای یه مداد یا یه دفتر این همه پول باید بدن
همون قد که خودشون فک میکنم لازمه پول میدن (کاری به ارزشی امروزی پول ندارن)

بلوط گفت...

درود بر شما
لینکتون کردم

ناشناس گفت...

من خيلي وقته ميخونمت ولي ديدم بي وجدانيه کامنت نذارم قشنگ مينويسي. از دست بچه هاي اين دوره زمونه ولي خوب کاري کردين دعواش کردين بذار يه خرده ازتون حساب ببره

هیچکده گفت...

سلام ...

خدا حفظشون کنه براتون ... با سلامتی و خوشی ...
اولین چیزی که به ذهنم رسید اینه که بیزقولک عزیز برای خواسته ی خودش خیلی اهمیت قائله ...
باید خیلی خوشحال باشید از این موضوع خارخاسک عزیز ... و خیلی بیشتر مراقب ...

ز. بیات گفت...

خيلي حال ميكنم با نوشته هات. خداييش درس هاي زندگي رو هيششكي مثه تو نميتونه به آدم ياد بده
فكر كنم تلاشش براي به دست آوردن آرزوهايش ارزش يه دست مريزاد و يه هديه رو داره ولي موبايل نه يه وعده واقعي بهش بده. حال اون بيز بيز رو بگير
ولي اگه باباي من جاي آقاي خانه بود ميرفت به جاي اينا كه فروختم يه چند تا دفتر ارزون مي گرفت كه حساب كار دستم بياد قرار نيست اونا برام بخرن من برم بفروشم باز اونا بخرن. اينم يادش بده

amirali گفت...

اقا جان تنها راه حل کمندر...

اقا بکش کمندرو سیاه و کبود کن هیچ تو فکر یونیسف و حقوق نباش...بزن

zari گفت...

جانم. م نعاشق این خانوم کوچولو شدم با این ایده هاش

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...