۱۳ شهریور ۱۳۸۹

طرح مهار

از آزادی نزدیک به مطلقم استفاده می کنم تا به این سوال پاسخ دهم   " آیا آقای خانه می دانند  من چه چیزهایی  می نویسم و اصولا نظارتی بر این نوشته ها دارند یا نه ؟"راستش را بخواهید آقای خانه اول عاشق نوشته هاي من شد بعد از سیمای ظاهری  من خوشش آمد  دست آخر هم ثروت پدرم زمين گيرش کرد ( پدرم را که مي دانيد هميشه ورشکسته بود من بودم که او را پيش چشم آقاي خانه ثروتمندش کردم او هم گول خورد و عشق چشمانش را کور کرد و مرا گرفت . بعد فهمید  گول خورده است که من با سوء استفاده از او یک بچه در دامن خودم گذاشته بودم . او هم مجبور شد بماند و بسوزد و بسازد .)
 آقای خانه  مثل همه ی مردهای دیگر يک دندگي هايي دارد مثلا  می گوید : هفت دنده باش ، هزار پا باش ، بی کله باش ، سه پست...ان باش ، هر چه دلت می خواهد باش اما خودت نباش  و می گوید : اگر مي خواهي از نوشتنت دلخور نشوم  اینترنت پر سرعتت را تمدید کنم با اسم خودت هیچ وقت ننویس .اشتباه نشود  منظورش از اینترنت پرسرعت همین اینترنت خودمان است .
خوشبختانه آقای خانه اهل گشت و گذار در اینترنت نیست . گاه گدار ی عکس سگ و خروس و گاو و زن لخت و دختر زیبا سرچ می کند اما نوشته های مرا نمی خواند این چیزها چنگی به دلش نمی زند گاهی من برایش به زور چیزکی می خوانم . وقتی کمی خوشش می آید لبخند می زند و می گوید : ولش کن بابا،  بیا بنشین پیشم چرا از من دوری می کنی؟ چرا ديگر پشتم را نمي خاراني ؟ خره پير مي شويم  ديگر از وجود هم حال نمي کنيم ها  ؟ (بعد من تجسم پشت چروکید ه اش را می کنم که وقتی سنی ازمان گذشته مثل سیرابی آویزان  شده است و می پرم می روم تا از روزهای  قبل از پیری نهایت استفاده را ببرم ). وقتی هم خیلی از چیزی خوشش بیاید  بنده نوازي مي کند و  می گوید : فلان خاطره بچه ها را هم  بنویس برایشان یادگاری می شود . 
همانطور که زندگی فراز و نشیبهایی دارد  زمانهایی هم هست که ایشان از نوشته های من خوششان  نمی آید.  اینطور مواقع دروغ چرا اخم می کند و نفس سنگینی می کشد و سرش را به خواندن کتابهای خودش گرم می کند چند دقیقه بعد  با صدای بم و وزینی می گوید : خانوم شام ، مام چی داریم ؟ فکر و ذکرت شده  اینترنت .  فردا می دم اینترنت رو قطع کنن ؛ اصلا به فکرنیستی بچه ها لاغر شده اند ، گفته بودم بیزبیز باید دو صفحه گلستان بخواند نظارت کردی ؟ چرا بچه ها رفته اند پایین باغچه  را لگد کرده اند ؟ نشستی بیزقولک برایت کتابش را بخواند ؟ شلوار من چرا پاره شد ؟ دقت نمی کنی دیگر صد بار  گفتم یاد آوری کن لامپ بخرم برای انباری ؟ در قابلمه را باز گذاشته اي که مثلا آب خورشتت ته برود ، کم آب بریز از صبح بنشین پایش ریز ریز بجوشد جا بیفتد ؟ چرا اينقدر آب مي ريزي  گاز مصرف شود ؟ دامنت چرا اينقدر بلند است روي زمين مي کشد نمي گويي بيفتي زمين باز پايت پيچ بخورد گرفتارمان بکني ؟سگ همسايه چرا واق واق مي کند ؟ ديوار چرا يهو کج شد ؟ زمین چرا دور خودش می گردد؟ و اوووووووووووووه سرتون رو درد نیارم .

۳۱ نظر:

شاپور گفت...

گاه گدار ی عکس سگ و خروس و گاو و زن لخت و دختر زیبا سرچ می کند!!!
دمش گرم بابا خيلي كارش درسته اين آقاي خونه!

ناشناس گفت...

وای خارخاسک خیلی باحال بود

منم پشت شوهرم رو میخارونم
شوهر منم فکر کرد ما پولداریم
شوهر منم نوشته های منو نمیخونه
شوهر منم دائم غر میزنه و ایراد میگیره

اما ما بچه نمیخوایم نمیدونم کار درستیه یا نه
دلم خواس باهات دوست میشدم

Eric Calabros گفت...

دارم فکر می کنم ینی کامنت ها را هم می خواند آیا؟ :-)

خارخاسک هفت دنده گفت...

جواب هر سوالت را که دهم یک سوال دیگر برایت پیش می آید .
نه یکی دو حریم خصوصی برای خودم دارم . هر چند به دلیل نوع نوشته ها و منی که او می شناسد !اگر بخواند هم اتفاق خاصی نمی افتد .

24 گفت...

:)
امیدوارم دیگه از نوشته ای بدش نیاد!

نازی گفت...

سلام
خیلی زیبا نوشته بودی نوشته هات یه حس خوب به آدم میده مرسی

فاطمه گفت...

سلام
جدیدا با بلاگتون آشنا شدم اما همه آرشیوتون رو خوندم
خیلی خوب می نویسید از اون بیشتر طرز فکرتون رو راجع به مسائل مخصوصا بچه ها(تون) رو می پسندم.
با اینکه نمی شناسمتون اما از دور دوستون دارم

موفق باشید

امین گفت...

:D :))

سایه گفت...

اما منو شوهرم با هم مینویسیم..... و با اجازتون لینکتون کردم.... ایرادی نداره؟!!

یازده دقیقه گفت...

انگاری همه شون مث هم ان...
وااااااااای من عاشق نوشتنتم خار خاری جون.

ناشناس گفت...

سلام خارخاسک عزیز
من مدتیه وبلاگت را می خونم. کلا خیلی کم اتفاق میافته برای کسی کامنت بزارم که فکر می کنم به دلیل اصفهانی بودنم باشه! ولی اینقدر عالی می نویسی که واقعا حیفم اومد هیچی ننویسم. نوشته هات اکثرا فوق العاده اند، بدون تعارف. انشالله که همیشه خوش باشی. عـــــــــــالی می نویسی.

خارخاسک هفت دنده گفت...

از همه کسانی که اظهار لطف کردند متشکرم . در سیستم گودر نمی توان برای تک تک جواب نوشت امیدوارم این تشکر را هر کسی خواند مربوط به خودش بداند .

ناشناس گفت...

مادر بزرگم همیشه برای پدرم میخواند
چرا آب تو تلمبه است؟
چرا گوشت کوب قلمبه است؟

و این نشان از بهونه گیری مرد ها داشت

ناشناس گفت...

بانوي ايراني 121
راستش همه ي مردها بهونه گير هستند

ناشناس گفت...

الان این طرح مهار یعنی چی؛ یعنی خارخاسک داره میره؟
یعنی بیزقولک تموم؟

خارخاسک هفت دنده گفت...

نه مازوخیسم طرح مهار یعنی اگر حرفی بزنی که دوست نداشته باشم اینترنت را قطع می کنم .

ناشناس گفت...

محمد//
چقدر قشنگ همه چيز رو با مثالي از خونه نشون ميديد بانوي هوشمند
اگر طرح نسبت هم در خونه اجرا ميشد زودتر به منظورتون پي ميبردم.

موسیو گلابی گفت...

نمی‌دونم چرا وقتی داشتم این پست رو می‌خوندم نیشم ناخودآگاه شروع شد به باز شدن و این واسه منی که به دلایل احمقانه و پیچیده‌ای نمی‌تونم به طنزهای نوشتاری بخندم فقط یه معنی می‌تونه داشته باشه: عالی بود...

ناشناس گفت...

راستش یه چیز بامزه اتفاق افتاده برام. یه دختر تو دانشگاه مدام از خواستگارهاش برام میگفت. اینجوری که میگفت هر روز یکی از بچه‌های دانشکده ازش خواستگاری میکرد.چون خیلی باهوش و خوب بود. بعد میگفت دادشم منو میبرد تله‌کابین هر هفته. بعد گفت که باباش براش خونه خریده که شاید آقا داماد بیچاره نداشته باشه. خب نداره چیکار کنه. بعد از داراییهای من میپرسید. خلاصه بهش گفتم بیام خواستگاری گفت: نچ! تو میخوای بری خارج. باید بمونی ایران پیش مامانم اینا. آخه من بچه آخرم مامانم میخواد منو پیش خودش نگه داره. بعد گفتم پس بیخیال. بعد دیگه مگه ول میکرد. هر روز خواستگارهاشو برام ردیف میکرد و بوتیک باباش و ازم میپرسید که خونه به نام زنت میکنی؟ پول زنتو میگیری؟ که جواب منم منفی بود در هر دو مورد. خلاصه سرتو درد نیارم. خوشبختانه اون زمان با وبلاگ شما آشنا بودم و میفهمیدم که این بازی دخترونه بابام برام فلان میخره و خونه خریده و بیس میلیون جهیزیه میخواد بده یعنی چه. دید من خر نمیشم سر یه هفته بهم گفت اگه ایران بمونی زنت میشم. منم که خوشبختانه عقلم سر جاش بود، راست قامت ایستادم سر مواضع هسته‌ایم و خر نشدم چون راهنماییهای پیامبرگونه شما رو خونده بودم. بعد این خانم که شیفته و واله من بود (ارواح عمش) فرداش به یه آقای خوشبخت دیگه بله رو گفت و لی لی لی لی. خلاصه خواستم ازت تشکر ویژه کنم بابت وبلاگت که اگه نبود چه بسا من هم گول خونه و پرایدو خانم رو خورده بودم و الان گرفتار بودم، هرچند که واسه من دارایی اون اصلا مهم نبود

افسون گفت...

نوشته هات رو دوس دارم خبلییییییییی

خارخاسک هفت دنده گفت...

ممنون مسیو جان خوشحالم که نوشته من یبوست مزاج تو رو کمی درمان کرد .

به ناشناس خدا منو بکشه که همه ی اسرار دخترونه رو اینجا فاش می کنم یکی مثل تویی دل دخترها را اینطوری بشکنه . بعد خدا را شکر که دارایی او برات مهم نبود اما راهنمایی من تو رو به راه راست هدایت کرد

سپاسگزارم افسون /

جوان طبیعت گفت...

تا بود چنین بوده تا هست چنین خواهد بود
طرح مهارو عرض میکنم اما بعضا لازمه

ناشناس گفت...

دستت درد نکنه خارخاری. دختر هر جور دلش میخواد کاسبی کنه، منو عاشق خودش کنه، اونوقت یهو با یکی دیگه ازدواج کنه؟ اینه رسمش؟ دل دختره شکسته یا من؟ چرا فکر می‌کنی دختر حق داره با یه پسر همچین کاری بکنه؟

نوید گفت...

نوشته روان و دلنشینی بود. راست ش نوشته های شما خیلی من را یاد کتاب دفترچه ممنوع می اندازد. به همان سبک و سیاق است.
موفق باشید.

نسیم گفت...

سلام دیشب آقای خونه ی من وبلاگتو بهم معرف یکرد خیییییلی خوشم اومد ازش من لینکت کردم دارم همه ی نوشته هاتو می خونم ولی خسته نمی شم
به من سر بزن

Maryam, Me & Myself گفت...

دوست دارم نوشته هات رو. چه اسم عجیبی هم روی خودت گذاشتی خواهر. وقتی خواستم لینک بدم فهمیدم تازه!

ناشناس گفت...

منم هنوز نفهمیدم آقای خونه ی ما وب نوشته هامو می خونه یا نه!ولی هر موقع من می خوام کانکت بشم اونهم می خواد تراوین بازی کنه!

بانوي ايراني 121 گفت...

نوشته هايت بسيار گويا وروان است

نازنین گفت...

واااای این غرغرا عالییییی بود! :دی
هانیم نوشته های منو نمیخونه ولی نوشته های بقیه رو میخونه!
چند روز بود اینورا نیومده بودم باید بنویسم چرا! :دی

نعیمه گفت...

مثل این که این آقاهای خانه همشون یه جورایی شبیه هم هستن.

پرنده گفت...

امان امان از اين شاه كليد كه اگر در دستي افتد آنهم از نوع آقاي خانه چه نمي‌كند ;-)
ولي اين لبخندهاي مداوم از خواندن اين مطلب به خصوص اين قسمت‌هاي آخر چرا آب زياد ميريزي گاز مصرف مي‌شه اينا خيلي باحال بود. البته اينترنت را قطع كند بعدش هر وقت دلش از آن تنگ‌ها شد برود مامان‌جانشان را بماچد;-)دي!

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...