۲۴ بهمن ۱۳۸۹

بزن مرد من اينجا هستم

  امروز  فيلمي از يک جوان مصري ديدم که  پيراهنش را در مي آورد و به سربازها سينه اش را نشان مي داد که يعني بزنيد اينجا را بزنيد ؛  آنها هم نامردي نکردند و قلبش را نشانه گرفتند و شليک  . فيلم خيلي تاثير گذاري  بود با اينکه از روي پشت بام گرفته بودندش و تصاوير از راه دور بود اما شورانگيزي عجيبي داشت  مرا ميخکوب کرده بود . يادم به انقلاب اول افتاد انقلاب سال 57 راستش خيلي هم اينطوري ها نبود که آن انقلاب بي دردسربه دست آمده باشد و مثل هلوي پوست کنده راهت  رفته باشد در حلقوم خلق .
روزهاي انقلاب 57 ما تازه از اصفهان به قزوين کوچ کرده بوديم . هنوز چمدانهايمان را زمين نگذاشته بوديم که شور انقلابي قزوين را هم دچار کرد .ماههاي اول همه ي درگيريها در قزوين شبانه بود درست در شبهاي حکومت نظامي ناگهان يک عده به خيابان مي ريختند شعاري مي دادند دنبال بازي مي کردند . تير اندازي مي شد و بعد همه چيز آرام مي گرفت تا شب بعد . خوب يادم هست زنها و مردهاي فاميل کار و زندگي را تعطيلش کرده بودند و به پر و پاي هم مي پيچيدند و همگي سي اسي ( آن روزها سياسي را اينطور مي نوشتند بيشتر توي دکانها و مغازه ها که مردم بحث نکنند ) شده بودند . ما هم که کلا خانواده اين کاره تبمان بيشتر بالا گرفته بود .

شبي مهماني بوديم صداي تيراندازي آمد گويا با ماشين دنبال عده اي کرده بودند عمه ام رفته بود پشت در خانه اش ايستاده بود. تا جوانهاي فراري را بکشد توي خانه ؛  صداي ايست مردان شاه توي کوچه مي پيچيد  و تيراندازي ما بچه ها را وحشت زده کرده بود پشت پنجره عمه را تماشا مي کرديم ناگهان در را باز کرد و يک دختر جوان کتک خورده  را به سرعت به داخل خانه کشيد . دخترک چند ساعتي مهمان ما بود با ؛ باتوم توي سرش زده بودند و سرش شکسته بود و خون مي آمد . اين اولين تصوير خشونت در دوران انقلاب بود که در ذهن من نقش بست .
چند شب بعد خانه خودمان بوديم در حياط ايستاده بوديم باز هم جنگ و گريز خياباني بود  گوش مي داديم . چند مامور جان برکف جانشان به لبشان آمده بود از دست چند جواني که ما حتي نمي ديديمشان . مامورها عربده مي کشيدند : واسا مادر ….  کو..... ؛  جواني فرياد مي زد : بزدل ؛ ترسو بيا جلو . صداي تير مي آمد. صداي خنده جوانها – مادرم ايستاده بود دستها را به هم گره کرده بود با ترس صلوات مي فرستاد . پسرک مي گفت : کوري من اينجام ؛ بزن مرد ؛ بزن . صداي تير مي آمد . صداي فرياد و صداي دويدن و عوض کردن جا در تاريکي کوچه پشت درختان .
خلاصه اينکه امروز وقتي فيلم اين جوان مصري را ديدم با آن دستهاي از هم گشوده براي در آغوش کشيدن آزادي  ناگهان به ياد آن جوان ناديده افتادم هماني که در کوچه فرياد مي زد بزن مرد من اينجا هستم .
دوست داشتم  که به عنوان آخرين پست در روزهاي ماقبل آن روز،  اين چيزها را بنويسم و بنويسم که آزادي هيچگاه آسان به دست نمي آيد . آزادي  سخت به دست مي آيد  جواهر  گراني است ارزش گران خريدنش را هم دارد . محض احتياط مي نويسم هفت نفر از دوستان خواننده نام ونشان مرا دارند اگر رفتم و بازگشتي نداشتم پس از پيروزي و آزادي مي توانند  نام و نشانم را فاش کنند .
البته بادمجان بم آفت ندارد . اصلا هم نمی خواهم نام ونشانم را فاش کنید . خودم یک روز می آیم این کار را می کنم به شرط آنکه آزاد باشیم .





۱۲ نظر:

خُسن آقا گفت...

افسوس که آن همه جان فشانی انقلاب 57 را دو دستی دادیم دست آخوند مفت خور ملا خور کرد وگرنه زیباترین انقلاب دنیا را شکل دادیم. نگاه کن هنوز بعد از 32 سال ملت مصر اصلا زن در تطاهرات شان ندارند، در صورتی که ما 32 سال پیش تعداد زنانی که در تظاهرات شرکت می کردن از اعتراض های نمونه اروپایی آن بیشتر بود.

ایلناز(خانم روباهه) گفت...

خارخاسک جان، قرار نبود اشک ما رو دربیاری... خواهش میکنم اینطوری نگو. امیدوارم که همه تون سلامت برید و سلامت برگردید

24 گفت...

یه کم دیدگاه سیاسیم باهات اختلاف داره (شایدم زیاد!) اینو همووووووووووووون اوّلین بارا هم که برات کامنت گذاشتم گفتم؛ ولی در کل این اختلاف به دَرَک!!! :( خیلی ناراحت شدم وقتی دیدم کامنتات کم شده :( امیدوارم غیب نشی! آخه یعنی چی که اگه رفتم و بازگشتی نداشتم؟ :-( بِهِت عادت کرده بودم خارخاسک

ناشناس گفت...

خدا از دهنت بشوه. هر چند که تمام چیزهای با ارزش با تلاش و سعی به دست می آیند. بحث بادنجان و کدو هم نیست. واقعیته. درخت آزادی خون میخواد و این میتونه توسط هرکدوم از ماها انجام بشه.مهم اینه که با یک حرکت طول زندگی رو به عرض و عمق تبدیل کنیم.این زنده بودن در شرایطی که خوار و خفیف هستیم بی ارزش تر اونیه که بخواهیم برای چهار روز کمتر یا بیشترش حساب گری کنیم. ما میتونیم. ما لیاقتش رو داریم.ما نیازی به اسم وآدرس برای شناختن همدیگه نداریم. ماسبزیم.سبز

ناشناس گفت...

ولنتاین امسال 25 بهمن زیاد در حمام نمیمانم, فقط غسلی کوتاه,لباسهای معمولی میپوشم,راحت...شاید بخواهم بدوم, شاید بخواهم از روی آتش بپرم , عطر و ادکلن هم نمی زنم,در هر صورت بوی دود می گیرم ....با عشقم هماهنگ کرده ام امسال هدیه طلا نخریم... یک سرویس کامل دستبند و سر بند و یک شال گردن از حریر سبز گرفته ام... کافی شاپ که نه, رستوران هم نمی رویم, دربند و درکه هم خبری نیست.. شنیده ایم عشاق گرد همایی دارند. پشت به اسارت رو به ازادی... ساعت 3 میریم اونجا... میدان امام حسین تا آزادی.. شما هم بیاید

خواننده ای از دوردست گفت...

به امید سلامتی تمام هموطنان آزاده ام. همگی سلامت باشید.

ناشناس گفت...

ایشالا که برگردی، با دست پر

نبات داغ اصل گفت...

من با استراتژی پراکنده بازی کردن موافقم. با جمعی از دوستان منطقه اطراف هایپر استار رو انتخاب کردیم. هم فضا بزرگه و هم در رو زیاد داره. امکان فیلم برداری از ساختمانهای اطراف هم هست.
مکان بعدی پارک پردیسان با هوا کردن بابادکها و نوشتم شعار رو اونهاست.
مکان سوم میدان کاج است اونجا هم امکان فیلم براداری وقتی وحشی ها حمله می کنن هست.
برای تو و خودمان آرزوی سلامتی دارم و برای اون طرفی ها آرزوی آگاهی. خدا بخواهد نیروی انتظامی راشفایشان می دهد فردا.

منِ نا تمام گفت...

تا فردا و فردا های دیگه ... تا آزادی

بخشی گفت...

لطفا تا می تونید ازشون فیلم تهیه کنید. سعی کنید درگیر نشید.

ناشناس گفت...

وای خوشبحالتون که میرین انشاالله که سلامت برگردین و پیروز تو این شهر خواب زده ما که خبری نیست تلاشم کردیم برای بیداری اما میگن آدمی که خودشو زده به خواب نمیشه بیدار کرد

لیموشیرین گفت...

ما که زنده موندیم ، ایشالا خارخاری هم زنده مونده .منتظر اپ جدیدت هستیم
بررررررررگرررررررررررد
.....

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...