تصمیم ندارم خانه تکانی کنم ؛ اما شهین خانم آمده است و پایش را کرده در یک کفش که الا و بلا باید همین امروز چیزهایی را بتکانیم چون نزدیک عید من دیگر نمی توانم بیایم یکی دو روزه خانه ات را سر و سامان دهم .
آقای خانه از خدا خواسته زود شال و کلاه می کند برای رفتن به باغ . دو بسته جوجه کباب بر می دارد و یک شیشه شربت آلبالو ! و زیتون ونان و پنیر و پسته ویک قوطی توتون و سیب زمینی کوچک برای تنوری کردن و خیار و گوجه برای سالاد و ماست و... می آید و می رود و با دوستانش هماهنگ می کند که این روز جمعه ای توی خانه نمانند مزاحم زنهای مهربانشان باشند .
چشمم می افتد به بیزقولک که توی اتاق از بی حوصله گی سرش را کرده است زیر میز و پایش را انداخته است روی صندلی با ایران ور می رود .
می گویم : آقا اگر زحمتتان نمی شود بیزقولک را هم با خودتان ببرید .
می گوید : نه نه حرفش را هم نزن بیزقولک باید بنشیند مشقش را بنویسد کار دارد .
بیزقولک از همانجایی که خوابیده است فریاد می زند . من مشق هایم را نوشته ام بابا فقط یک کمی خواندنی دارم من هم می آیم .
دروغ می گوید پدر سوخته هیچ کدامشان را ننوشته ؛ من لبخند می زنم بعضی وقتها چقدر دروغ های بچه ها شیرین می شوند . آقای خانه عزا می گیرد هیچ چیز نمی تواند مثل نگهداری از یک بیزقولک برای مردی که از خانه تکانی شب عید فرار می کند تکان دهنده باشد.
ته نوشت : فردا می روم تهران یک شنبه هم تهران هستم با دوستان دانشکده تصمیم گرفته ایم درکف یکی از خیابانهای تهران دور هم باشیم .
آقای خانه از خدا خواسته زود شال و کلاه می کند برای رفتن به باغ . دو بسته جوجه کباب بر می دارد و یک شیشه شربت آلبالو ! و زیتون ونان و پنیر و پسته ویک قوطی توتون و سیب زمینی کوچک برای تنوری کردن و خیار و گوجه برای سالاد و ماست و... می آید و می رود و با دوستانش هماهنگ می کند که این روز جمعه ای توی خانه نمانند مزاحم زنهای مهربانشان باشند .
چشمم می افتد به بیزقولک که توی اتاق از بی حوصله گی سرش را کرده است زیر میز و پایش را انداخته است روی صندلی با ایران ور می رود .
می گویم : آقا اگر زحمتتان نمی شود بیزقولک را هم با خودتان ببرید .
می گوید : نه نه حرفش را هم نزن بیزقولک باید بنشیند مشقش را بنویسد کار دارد .
بیزقولک از همانجایی که خوابیده است فریاد می زند . من مشق هایم را نوشته ام بابا فقط یک کمی خواندنی دارم من هم می آیم .
دروغ می گوید پدر سوخته هیچ کدامشان را ننوشته ؛ من لبخند می زنم بعضی وقتها چقدر دروغ های بچه ها شیرین می شوند . آقای خانه عزا می گیرد هیچ چیز نمی تواند مثل نگهداری از یک بیزقولک برای مردی که از خانه تکانی شب عید فرار می کند تکان دهنده باشد.
ته نوشت : فردا می روم تهران یک شنبه هم تهران هستم با دوستان دانشکده تصمیم گرفته ایم درکف یکی از خیابانهای تهران دور هم باشیم .
۱۳ نظر:
سر جدت قسم کفش کتانی بکن پات که خوب بتونی فرار کنی. یک بسته سیگار و یک فندک هم با خودت ببر اگر اشک آور زدن بتونی خودت رو نجات بدی!
جای خُسن آقا رو هم خالی کن!
خارخاری خانوم!
خیلی نوشته هات رو دوست دارم...ساده و پر معنی...موفق باشی.
من نمی دونم کدوم شهری، فکر کنم نگفته بودی قبلا :|
کفِ خیابونگردی هم خوش بگذره!! :|
ستاد هماهنگی جنبش راه سبز
آدرس منزل میر حسین موسوی:
خیابان پاستور- کوچه بن بست باختر -اولین منزل
( رسانه شما هستید)
:))
کف هم خوش بگذره
موج سواری میرین دیگه؟
خونه تكوني حوصله مي خواد،زحمتش زياده اما نتيجه اش شيرينه،تنهاي هم فايده نداره همه اهل خونه بايد كمك كنن.
در کف خیابان می بینمت
همه با هم
در کف خیابانها
آدرس منزل میر حسین موسوی:
خیابان پاستور- کوچه بن بست اختر -اولین منزل
حتما بعد از اینکه تو کف خیابون دوبار از رومون با ماشین رد شدند دوباره بلند شدیم لطفا بفرمایید اینجا:
اجرای کنسرت فرزندان فروغ محبت /11/12/13 اسفند. ساعت 18-20 و 21-23
فرهنگسرای ارسباران.
روابط عمومی 05115011788
مدام صفحه رفرش می کنم تا از ایران خبردار شوم
شما که آن کف هستی، خوش به حالت، سرت سلامت و جانت بی بلا
سلام....
كلي كيف كردم از ترفندت براي تكميل لذت اقاي خانه ... بنده بسيار از اين ترفند استفاده كرده و سودبرده ام .... اما به عنوان يك تهراني خواهرانه بهت تذكر ميدهم كف خيابان هاي تهران اين روزها بدجور پوست موز زياد شده است ... ترا خدا مواظب باش ليز نخوري ...
به عنوان يك تهراني خواهرانه بهت تذكر ميدهم كه ... كف خيابانهاي تهران اين روزها بدجور پر از پوست موز است ...تراخدا مواظب باش ليز نخوري...
negaranam baratoon.chera post jadid nemidin .
ارسال یک نظر