درد بزرگي است اين يبوست مزاج من که در همه ي عمر با من بوده است و گاهي زندگي ام را مختل کرده . آن وقت فکر کنيد کسي با اين پس زمينه زندگي برود مستراح و ببيند توي توالت فرنگي که بچه ها يادشان رفته سيفونش را فشار دهند پر است از آن چيزي که آدمي مثل من , گاهي يک ذره اش را آرزو مي کند ! بعد با خودش مي گويد ; اه هههههههه اينها اين را از کجايشان در آورده اند ؟ اين چه ابعاد بزرگي دارد ! به سايز اينها نمي خورد که چنين کنند . کجا بوده است اين اصلا .
و کلي حسرت مي خورد به اين پديده اي که از اينها دفع شده است اما از خودش نه !
مسئله آزادي در اين مملکت همين طور است آن قدر بند و بست و آن قدر محدوديت وجود دارد که ملت را کوچک و بزرگ و جوان و پير و زن و مرد را دردمند کرده است . طوري که گاهي خواسته يا ناخواست حتي کثافت کاري آن ور آبي ها را حسرت مي خوريم . از دريچه ي تنگي که مي توانيم آزادیشان را ببينيم چشممان تنها به توالت فرنگي اشان مي افتد و مي گوييم ; اه ههههههه اينها اين همه آزادی را با کجايشان دفع مي کنند؟ آن گاه دردمندانه و معصومانه به تمام حقوقی که از ما سلب شده است فکر می کنیم و دل دردمان بیشتر می شود .
ته نوشت : طبیعتا این جانب حتما یبوست مزاج ندارم .
و کلي حسرت مي خورد به اين پديده اي که از اينها دفع شده است اما از خودش نه !
مسئله آزادي در اين مملکت همين طور است آن قدر بند و بست و آن قدر محدوديت وجود دارد که ملت را کوچک و بزرگ و جوان و پير و زن و مرد را دردمند کرده است . طوري که گاهي خواسته يا ناخواست حتي کثافت کاري آن ور آبي ها را حسرت مي خوريم . از دريچه ي تنگي که مي توانيم آزادیشان را ببينيم چشممان تنها به توالت فرنگي اشان مي افتد و مي گوييم ; اه ههههههه اينها اين همه آزادی را با کجايشان دفع مي کنند؟ آن گاه دردمندانه و معصومانه به تمام حقوقی که از ما سلب شده است فکر می کنیم و دل دردمان بیشتر می شود .
ته نوشت : طبیعتا این جانب حتما یبوست مزاج ندارم .
۱۰ نظر:
تشبیه جالبی بود
سوژه را عشق است و ذهن خلاق شما!!
ربطي به پست شما ندارد اما با خواندنش بنظرم رسيد بگويم كه گاهي البته فقط گاهي ، بيشتر از اينكه از نبود آزادي ناراحت باشيم از وجود بعضي آدمها در اين ملك ناراحت ميشويم كه اگر روزي روزگاري آزادي ي واقعي باشد چه گند و گهي كه در اين مملكت ببار نمي آورند . يعني آزادي كه باشد انگار يبوست سي و يك ساله شان يكهويي ! راه باز كرده و ...
مثال خوبي نيست ولي گاهي آدم تعجب ميكند از ملت بغل دستي كه بعد از سي و اندي سال ديكتاتوري صدام ، آنگاه كه به لطف برادر جرج بوش ثاني آزاد شدند ، تازه يادشان آمد كه اي دل غافل ، چقدر كه دلشان ميخواسته قمه بزنند !
البته كه شايد ما خيلي مثل آن ملت نازنين بغل دستي نباشيم با اينهمه اما گاهي ، فقط گاهي ، آدم فكر ميكند كاش اين يبوست هرگز رفع نشود با هيچ مليني .
اما بعد آدم ميگويد نه ، باز هم و با وجود همه ي اين احتمالات ، رفع بشود بهتر است حتي اگر مدتي همه جا را گند و گه فرا بگيرد !
بالاخره سيفون را براي همين وقتها اختراع كرده اند !
سیفون تعبیر خوبی است .
همین است دیگر...مجبوریم بخواهیم
:)
من هميشه با همه قدرت و تواني كه دارم تو دستشويي عشق وعلاقم رو به ملت و حكومت بصورت تجديد ميثاقي 3 بار در روز بيان ميكنم!
هميشه در حال خلق حماسه اي جديد!
با سبک نوشتنت خیلی حال کردم . موفق باشی .
پروفايل درست حسابي كه نداري رو كني ملت حال كنن
حداقل بگو اين خاسخاسكه ؟ خارساخك؟
آخ چه اسم سختي داره!
همين اسمش يعني چي؟
باشد شما سمج ها روي من را کم کرديد يک پروفايل مي نويسم که يک مشت خالي بندي در مورد خودم را در آن رو کنم .
خیلی خوب پیدا کردی ظرافت ِ نکته ی گه کاری ِ آزادی های فرنگستون رو
ارسال یک نظر