۱۵ آبان ۱۳۸۹

بچه ها از کجا به دنیا می آیند ؟

راز بقا صحنه ای از تولد یک گوساله را نشان می دهد . بیزقولک به آقای خانه : بابا آدمها هم مثل حیوونها بچه هاشون رو از باسنشون به دنیا می آرن ؟ سکوت مرگبار آقای خانه .
بیز قولک : بابا ؛ با توام آدمها هم مثل گاوها بچه هاشون رو از کو.........ن...شون به دنیا می آرن ؟ آقای خانه همچنان  سکوت کرده اند  . من مداخله می کنم ؛ اِ  بیزقول بی ادب ؛ بگو باسن  . بیزقولک  ول کن نیست اما ؛
 بیزقولک : بابا خجالت می کشی حرف بزنی ؟ آقای خانه با  اخم های سه پیچ  و گوشهای آتش گرفته ؛ چشمهای ورقلمبیده اشان را از تلویزیون بر نمی دارند .
بیزقولک : بابا تو هم از باسن مامان بزرگ  بدنیا آمدی ؟ آقای خانه التماس آمیز به من نگاه می کنند . من لبخند می زنم و شانه بالا می اندازم .
بیزقولک : بابا ؛ نمی شنوی با توام چرا جوابم رو نمی دی ؟ کر شدی ؟
من با خودم :  نه مامان جان ؛ بابا  کر نشده  اند ؛ لال شده اند و در نهایت این من هستم که با نشان دادن جای بخیه سزارین به بیزقولک می گویم او از کجا به دنیا آمده است  .

ته  نوشت :
1-خدا به تیر غیب گرفتار کند خوانندگانی   که بیایند بگویند : چرا به بچه حقیقت را نمی گویید؟ چرا می خواهید بچه نادان باقی بماند؟ بالاخره که او حقیقت را می فهمد ؟ چرا آقای خانه راستش را به او نمی گوید ؟
2- در حال حاضر  پیگیری  راز بقا تنها برنامه ای است که جایگزین سیاست ، اقتصاد ، تامین امنیت اجتماعی و سایر امور کرده ایم ؛ نگویید چرا شما مدام راز بقا تماشا می کنید ؟

۴۸ نظر:

فاطمه گفت...

من هلاک این تدابیرتم خارخاسک جان

بيد مجنون گفت...

من هم زمان كودكي چنين سوالي داشتم
البته ما سالهاست كه راز بقا را دنبال مي كنيم ! ولي همان يك بار نگاه كاريزماتيك باباي خانواده گوشي را دست ما داد كه پا را از گليمت فراتر نگذار.اين را بعدها خودمان فهميديم

A.F گفت...

یه سوال فنی خارخاسک جان، اگه بیزقولک رو طبیعی به دنیا اورده بودی چی؟؟چه جوابی بهش میدادی؟

چسبیده به زمین گفت...

اگه منظورت از تیر غیب سربازان گمنام امام زمانه ما هم همدوش آقای خانه لال می شویم.
نتیجه اخلاقی این دوره زمانه راز بقا هم نمی شه نگاه کرد

فاطمه گفت...

آی گفتی.پسر 11 ساله منم جدیدا میاد حرفایی که بعضی از همکلاسی هاش در مورد نحوه به وجود آمدن خودشون و خودمون شنیده بهم میگه.بعد میگه مامان تو که گفتی هر چی می خوام از خودت بپرسم،حالا بهم درستشو بگو.جالب میدونی چیه ؟که این بچه ها چنان چیزایی بهم بافتن که توی ذهنت هم نمیگنجه.خلاصه بهش گفتم پسرم اینا که میگن درست نیست ولی درستشو تو سالای بعد تو کتاب درسیت می خونی.ازم خواست زودتر برم کتاب سال سومو بگیرم تا بخونه.منم گفتم اگه لازم بود الان بدونی مطمئن باش همین امسال توی کتابت مینوشتن،پس اگه میشه صبر کن.گفت باشه ،ولی نمیدونم حقیقتا گفت یا نه؟
حالا جالبتر میدونی چیه؟
شوهر بنده اظهار نارضایتی کردن از اینکه چرا شما این حرفا رو به پسر بچه میزنی .بهش بگو برو از پدر عزیزت سوال کن.خب یکی نیست بهشون بگه عزیزم لطف کنید نزدیکتر بشید به پسرتون تا بتونه به شما بگه.

نبات داغ گفت...

خوب بابام جان
چرا به بچه حقیقت را نمی گویید؟ چرا می خواهید بچه نادان باقی بماند؟ بالاخره که او حقیقت را می فهمد ؟ چرا آقای خانه راستش را به او نمی گوید ؟
خودم می دونم دیشب تو آب نمک خوابیدم تو تیر غیبتو بفرست

مــجــیــد گفت...

حالا هی بگین زایمان طبیعی خوبه..
اگر زایمان بیزقولک طبیعی بود که این سوالش حالا حالاها بی جواب می موند..
D:

آوي شن گفت...

اين جمله : امان از بچه هاي امروزي ! چقدر پركاربرد شده اين روزها!!

ناشناس گفت...

تیر غیب رو هستم فطیر! بزن زنگو!

مامان بارد گفت...

سلام طبق معمول در عین تفکر برانگیزی بانمک بود من نمیدونم واقعا این اتفاقا می افته تو زندیگت یا نه ولی لحن کلاکت منو میبره به دنیای اثار جمال زاده حالا من تو فکرم من که طبیعی زایمان کردم روزی که فسقلم بپرسه چی بهش نشون بدمممممممممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!

بين التعطيلين گفت...

بیز قولک : بابا ؛ با توام آدمها هم مثل گاوها بچه هاشون رو از کو.........ن...شون به دنیا می آرن ؟

آقاي خانه : نه دخترم


اين كاري داشت ؟

كيقباد گفت...

براي اينكه ببينيم تير غيب چه شكلي است فلذا ميگوييم چرا به بچه حقيقت را نميگوييد !

دختری زیر خروارها هوا گفت...

حالا باز خوبه گیر نداده بود که بابا تو من رو به دنیا اوردی.

پرشکوه گفت...

حالا اگر بگویم چرا به بچه حقیقت را نگفتید نفرین می کنید که هدف تیر غیب قرار گیرم.
حالا که بچه می پرسد یه جواب معقول مودبانه به بچه بدهید که بعدا از غریبه ها نپرسد ان قسمتش ابرو ریزیش بدتر بعد هم بهتر است ارام ارام با مسائل اشنا شود تا بعدا یکباره!

ناشناس گفت...

خداييش اگه بجه نداشتي مي خواستي اينجا چي بنويسي؟بچه هات سوژه اي هستن واسه خودشون

قشنگ روزگار من گفت...

شوهرم وقتی بچه بوده همینطوری به مامانش گیر میده اونم میگه تو از نافم اومدی بیرون !!!!

Labkhand گفت...

سلام مامان بیزقولک بلا. مطلب بسیار جالبی بود کلی اول صبح خندیدم. امیدوارم بیزقولک عزیز خوب فهمیده باشه که بچه ها لااقل از باسن مبارک مادرا بیرون نمیان! موفق باشید. بچه هاتونو ببوسید و به آقای خجالتی خونه هم سلام برسونید.

Parham گفت...

بیزقولک را از قول بنده ببوسید !

یازده دقیقه گفت...

آره خوب راز بقا خیلی بهتر از دیدن ا.ن و آغااست البته.
من خودمم تا دانشگاه نرفته بودم فکر می کردم بچه از تو شکم مامانا به دنیا میان.. نادانم نشدم.. والا!

قاصدک گفت...

اگه قراره آدميزاد مثل احمدي نژاد و ساير حضرات بشه همون بهتر كه مثل گاو از كون بريننش !

داوود خان گفت...

عجب!

پسر آریایی گفت...

چون چیز دیگری نداریم که بگوییم، پس تیر غیب را به جان میخریم و میگوییم:
باید حقیقت را میگفتی.

گیر سه پیچ گفت...

سلام.
یک بزرگی گفته به من بگویید قبل از به دنیا آمدن کجا بودید تا من به شما بگویم بعد از مردن به کجا می روید.
حالا تصور بفرمایید که شیوه از دنیا رفتنمان هم مثل به دنیا آمدنما می شد!
اوه/ من که از تیر غیب جستم

زنان کوچک گفت...

سلام
این هم جوابی بوده. ولی من بودم به قول بعضی دوستان مودبانه و بچه گانه یک چیزهایی بهش میگفتم. مثلا با توضیح یک عروسک تا مجبور هم نشوم جای بخیه را روی شکم خودم نشان بدهم. یک جایی خوندم این مطالب را روی بدن عروسک به بچه ها بیاموزید و اگر خواستن بدن شما رو ببینن بگید هر آدمی مالک بدن خودشه و میتونه دلش نخواد اونو به کسی نشون بده تا بچه همزمان یاد بگیره بدنش محترمه. هایم جینات روانشناس بچه ها بوده که سالها پیش مرده و من که با خودن دو تا از کتاباش مدام براش فاتحه میفرستم.

گونیا گفت...

سلام.
نمی دونم کتاب « چطوری جواب سوالات بچه ها را بدهیم؟» را مطالعه کرده اید یا نه؟
کتاب به زبان انگلیسی است ولی به فارسی هم ترجمه شده و می تونید دانلود کنید و راهنمای بسیار خوبی برای والدین برای آموزش چگونگی پاسخ به سوالات جنسی کودکان می باشد.
«جادی» خیلی وقت پیش یک پست در موردش نوشته بود و لینک دانلود را در وبلاگش گذاشته بود.
به اینجا بروید:
http://freekeyboard.net/archives/2006

پ.ن :‌اگر مفید بود با توجه به اینکه وبلاگتان خواننده زیاد دارد لطفا معرفی اش کنید تا بقیه هم استفاده کنند.

امیر علی گفت...

حالا این که چیزی نیس...من اوایل فک می کردم ادم بخواد بچش پسر بشه از یه راه باید وارد بشه و دختر بخواد باید از یه جا دیگه وارد بشه...
چقدر ساده بودم...هیییییی

رز اتشین گفت...

والا من بچه بودم اصلا این سوالات به ذهنم نمیامد...

فاطمه گفت...

شما که قبلا موجودیت آقایان رو به بچه نشون دادی ، این بارم موجودیت خانما رو نشون میدادی و یه توضیحی هم قاطیش می کردی. ;)

سین سین گفت...

خییییییییییییییییییییییلی نوشته هاتو دوست داشتم. اونقدر که نه تنها کل پست های این ماه و ماه قبلیت را خوندم بلکه بلافاصله تو گوگل ریدرم ادت کردم.

حمید گفت...

به قول یکی از بچه ها وقتی زنی حلقه در دستش کند حامله میشود.اما دنیا آمدن نمیدانم.

حمید گفت...

به قول یکی از بچه ها وقتی زنی حلقه در دستش کند حامله میشود.اما دنیا آمدن نمیدانم.

ناشناس گفت...

بیزبیز که سنش بالاتر هست و احتمالا یک چیزهایی دستگیرش شده را مامور کنید که به بیزقولک حالی کند.یا خودتان اول به بیزبیز کمی اطلاعات بدهید(به هر حال وقتش رسیده) او خودش به خواهرِ کوچکترش یاد میدهد.
این برنامهء نفرین کردنْ میانِ ایرانیان چیه و از کجا آمده؛بهترینی که شنیدم از همسایه مون در دورانِ شیرینِ استبداد بود.در طول زندگیمْ سلیطه تر از این زن ندیدم و نخواهم دید.یکروز با دمپایی دنبالِ پسرش در خیابان میدوید و فریاد میزد که الهی که نون سواره بره و تو پیاده.
من و همسرم کلأ بخاطر دخترمان که چهارساله است؛تماشای تلویزیون را بوسیدیم و گذاشتیم کنار؛در عوض برایش فیلم کرایه میکنیم اما فکر میکنم زندگی در ایران بدون تلویزیون و ماهواره؛بسیار مشکل است.
قربان شما:راد

Asalbanoo گفت...

من ندیده عاشق این بیزقولکم :x

پرنده گفت...

خارخاسكم داستانك توپي بود ميدونم همش واسه نكته 2 ته نوشتت بود اين روزها رازبقاهايي كه تو ديده‌اي را تخيل مي‌كنم

ناشناس گفت...

سلام خارخاسك عزيز.. مدتيه نوشته هاتو ميخونم .. امروز با خوندن ماسماسك كلي خنديدم و ديدم نامرديه كه ازت تشكر نكنم . در ضمن با داشتن دو تا دختر كلي از تجربياتت استفاده ميكنم

الهه گفت...

شانس آوردي بچه هات سزارين بودن كه يه جاي موجه داشته باشي نشون بيزقولك بدي:دي

حرفهاي يك كم حرف گفت...

اين كه چيزي نيست يه بار موش موشي از من پرسيد كه من چه جوري به دنيا امدم من هم به قول شما جاي بخيمو نشون دادم .بعدا پرسيد خوب من چه جوري اولش رفته بودم اون تو؟ كه من هنگ كردم.

سحر گفت...

سلام خانمی
شرمنده ام که مدت طولانی نیامده بودم.
اما همه ی پستهات رو save کردم و خوندم همشون قشنگ بود اما از یکی بیشتر از همه خوشم اومد عنوانش از رنجی که میبریم.
با اجازه ات لینکت کردم اگه بهم سر بزنی هم خوشحال میشم. http://dayzad.blogsky.com/
ممنون

صنم گفت...

nemidunam chera bache ke budim khejalat mikeshidim az in soala beporsim, vagarna alan ma ham sujei budim bara maman babahamun !

ریحانه گفت...

راز بقا هم نداره آخه خیر سرش

پسر آریایی گفت...

سلام خارخاسک جان. فردا تولدمه، مشغول زمبه ای (نمیدونم درست نوشتم یا نه)اگه نیای توی وبلاگم تبریک بگی. ممنونم. :D

خارخاسک هفت دنده گفت...

از همین امروز هم تبریک می گویم پسر جان امیدوارم سالهای با عزت و پر افتخاری پیش رو داشته باشی .

نعیمه گفت...

منم مجبور شدم جای بخیه رو به پسرم نشون بدم تا دست برداره.
این هم از مزایای سزارین

ناشناس گفت...

سلام خارخاری. من اون ناشناسی هستم که کلی وقت پیش بهت گفتم از نوشته‌های تو پند گرفتم و در دام دختری که میگفت خونه دارم ماشین دارم نیفتادم. اون که شوهر کرد و تازگی فهمیدم باباش هم سپاهی بوده. بلا دور شد از من.
فردا یعنی همین امروز، دارم میرم با یه دختر دیگه حرف بزنم برای آشنایی. تو که اینقدر کارت درسته بهم بگو از کجا بفهمم زن زندگی منه. قانون بگو. اصلا بگو چطور بفهمم که دو نفر به هم میخورند یا نه. منتظر پستت هستم. فقط زودتر لطفا!

فرشته گفت...

واای مُردم از بس خندیدم !
بیچاره اقای خانه تو عجب مخمصه ای گیر کرده بوده هااا :دی
حق دارید که نگید ! کم کم خودش میفهمه دیگه !

نیکادل گفت...

سلام
کلی خندیدم نصفه شبی
حقا که این بیزقولک ها حق سلاطین خانه را خوب کف دستشان می گذارندDDDD:

ناشناس گفت...

بچه که بودم از مامان میپرسیدم بچه از کجا میاد اونم یک جوراب میکرد رو شکمش میکفت این اونجایی که خواهر کوچولوت بدنیا امده .چند فقط پیش که خواهرم ازم پرسید بچه از کجا بدنیا میاد بهش گفت از اووووت (خواهرم به ناحیه جنسیش مگه اوووو)

شیخ حقگو گفت...

من مانده ام اگر سزارینی نبود این بیزقول چه اتفاقی میوفتاد؟
بعدشم مجبورید راز بقای صحنه دار با بچه ها ببینید؟ سانسور کنید. :دی

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...