نشسته ام برای دخترها کلیله و دمنه می خوانم . داستان زاغان و بومان !
روزی روزگاری زاغان روی درختی پرشاخ و برگ روزگار می گذراندند . یک شب بومان به درخت زاغان شبیخون می زنند . تعدادی را می کشند . تعدادی را اسیر می کنند عده ای را هم سرو دست و پا شکسته ول می کنند به امان خدا . فردای آن شب ِ شوم ، شاه زاغان وزرای خودش را جمع می کند جهت صلاح و مشورت .
یک وزیر می گوید : آقا جان جمع کنیم برویم ما که زورمان به بومان نمی رسد اینها از ما قوی تر هستند .پدر ما را در می آورند .
یک وزیر می گوید : شاها ترس و فرار شایسته ما نیست ما زاغ هستیم مثلا؛ بمانیم تا آخرین نفر هم که کشته شدیم خیالی نیست !
یک وزیر می گوید : بی خیال بابا یک باجی ؛ خراجی ؛ مالیاتی چیزی ماهانه بدهیم به اینها خرشان کنیم بروند رد کارشان .
یک وزیر می گوید : ما دست از وطن خودمان بشوریم برویم بهتر از این است که با خفت و خاری سرمان را پیش بومان کج کنیم ومجیزشان را بگوییم .پس همان بهتر است که برویم نیرو جمع کنیم برگردیم بیاییم پدرشان را در بیاوریم .
وزیر پنجم می گوید : ما که زورمان به اینها نمی رسد . باج و خراج بده هم که نیستیم ! برداریم جمع کنیم بریم هم به صلاحمون نیست ! شاها بهترین کار این است که ما دشمنانه ! در میان اینها زندگی کنیم بینشان تفرقه بیاندازیم و برگمراهی اشان بخندیم و از نادانی اشان سود ببریم . هر وقت هم که زورمان رسید بر ایشان حمله ببریم و پدر صاب ! بچه را در بیاوریم .
ته نوشت :
این روزها اخبار می خوانم و لبخند می زنم .
روزی روزگاری زاغان روی درختی پرشاخ و برگ روزگار می گذراندند . یک شب بومان به درخت زاغان شبیخون می زنند . تعدادی را می کشند . تعدادی را اسیر می کنند عده ای را هم سرو دست و پا شکسته ول می کنند به امان خدا . فردای آن شب ِ شوم ، شاه زاغان وزرای خودش را جمع می کند جهت صلاح و مشورت .
یک وزیر می گوید : آقا جان جمع کنیم برویم ما که زورمان به بومان نمی رسد اینها از ما قوی تر هستند .پدر ما را در می آورند .
یک وزیر می گوید : شاها ترس و فرار شایسته ما نیست ما زاغ هستیم مثلا؛ بمانیم تا آخرین نفر هم که کشته شدیم خیالی نیست !
یک وزیر می گوید : بی خیال بابا یک باجی ؛ خراجی ؛ مالیاتی چیزی ماهانه بدهیم به اینها خرشان کنیم بروند رد کارشان .
یک وزیر می گوید : ما دست از وطن خودمان بشوریم برویم بهتر از این است که با خفت و خاری سرمان را پیش بومان کج کنیم ومجیزشان را بگوییم .پس همان بهتر است که برویم نیرو جمع کنیم برگردیم بیاییم پدرشان را در بیاوریم .
وزیر پنجم می گوید : ما که زورمان به اینها نمی رسد . باج و خراج بده هم که نیستیم ! برداریم جمع کنیم بریم هم به صلاحمون نیست ! شاها بهترین کار این است که ما دشمنانه ! در میان اینها زندگی کنیم بینشان تفرقه بیاندازیم و برگمراهی اشان بخندیم و از نادانی اشان سود ببریم . هر وقت هم که زورمان رسید بر ایشان حمله ببریم و پدر صاب ! بچه را در بیاوریم .
ته نوشت :
این روزها اخبار می خوانم و لبخند می زنم .
۱۲ نظر:
من هم همینطور بانو! مرتبا این دعا را تکرار میکنم که خدایا ظالمان را با ظالمان مشغول بفرما.آمین.
آمین محسن عزیز آمین .
خوبی ماجرا اینه که ماها نیازی نیست بینشان تفرقه بیندازیم. خودشان بین خودشان در حال تفرقه انداختناند!!
خیلی خوب است که این روزها اینکار رامی کنید، ما که یم عمر است لبخند می زنیم.
دشمنان هم دشمنان قدیم.
خفت و خواری صحیح است.
اگر شما لبخند می زنید ما ته دلمان وانت وانت کله قند آب می کنیم.
تازه با رفقا دو گروه شدیم یک گروه از اینوری حمایت می کنیم و یک گروه از اونوری. بالاخره آتیشی به پا شده نباید گذاشت سرد بشه. شما هم بگردید توی کارت سوخت ماشین همسرتون اگه بنزینی هست بیارید بریزیم روی آتیش یک صفایی بکنیم.
درکت می کنم
وزیر ششم : یک راه عالی تر هم اینه که وانمود کنیم که اصلا حمله ای صورت نگرفته و اصولا این ما هم هستیم که داریم به حمله به بومان فکر می کنیم و توی دهن بومان می زنیم و بومان هیچ غلطی نمی توانند بکنند
بعدش هم بدیم هر زاغی رو که با این حرفها مخالفت کرد منقارش و سرویس کنند و دونه دونه پراش رو بکنند
ایول!
فعلا که دشمن از همین روش برای تفرقه بین ما استفاده کرده، و برای اینکه سرمان را گرمتر کند یک تفرقه ی نمایشی را بین خود به راه انداخته!! چند سال دیگه بچه های ما میرن مثلا به حکومت اعتراض کنن، جلودارشونم میشه همین احمدی نژاد!!!!! اونم به این خاطر که مثلا!! یه زمونی یه اختلافایی با اینا داشت! دیگه کسی هم یادش نمیاد خود این یارو چیکارا کرده! اختلاف امروز احمدی نژاد مثل همون اختلاف اون روز میرحسینه، میرحسین هم زمون خودش کم به مردم بد نکرده بود، الان شده جلودار!!! یک تفرقه ی نمایشی!
خارخاسک هفت دنده ، بصیرت بصیرت !
این آقا سعید فکر کرده این ملت دنبال میر حسین راه افتادن چون طرفدارش هستن؟
ارسال یک نظر