۸ بهمن ۱۳۹۱

حسین واقعی

از وقتی حسین ( مادر آقای خانه)  بیمار شده اند، ‌8  برادر شجاع هر کدام از یک سوی عالم جان فشانانه ! تماس گرفته اند که  یعنی ما هستیم. شکر خدا تعدادشان آنقدر زیاد است که باید یک منشی تمام وقت استخدام کنیم تا از محمد تا رضا! را که گاه و بی گاه و وقت و بی وقت مزاحم می شوند! پاسخ گو باشد.
شاهکارشان اما حسین است،‌ حسین واقعی نه حسین های انتسابی! از شما چه پنهان اگر چه پدر آقای خانه ( حسین )‌ زحمت کشیدند و  وقتی اولین کاکل به سرشان به دنیا آمد اسمش را حسین گذاشتند اما حسین واقعی همین برادر چهارم است که در واقع اسم شناسنامه ایش محمد است اما همه او را حسین واقعی می دانند.
ماجرا این است که وقتی اولین پسر به دنیا می آید پدر آقای خانه بدون آن که برنامه ریزی حساب شده ای روی ازدیاد نسل به شیوه انفجاری داشته باشند جاجستگی می کنند و می پرند برای پسر اول  شناسنامه ای به نام حسین می گیرند. اما وقتی  با به دنیا آمدن  پسر های دوم و سوم هر کدام به فاصله ی یک سال تا یک سال و نیم  پدر آقای خانه اسم علی و حسن را برایشان می گذارند دیگر برای خودشان مسلم شده بود که می توانند تا امام دوازدهم را بدون هیچ مشکل خاصی از زیر سر پنچه همایونی بیرون بیاورند. بنابراین با قبول اشتباه در مورد نام گزینی  پسر اول،  از لحظه به دنیا آمدن پسر چهارم امر می کنند که از آن لحظه به بعد همه همین پسر چهارم را حسین صدا بزنند و پسر اول که چهار سال همه به نام حسین می شناختندش تغییر نام داده و محمد نامیده می شود. اما برای آن که ساز و کار شناسنامه ای درست از آب در بیاید پدر آقای خانه برای فرزند چهارم که قرار می شود حسین واقعی باشد شناسنامه ای به نام محمد می گیرند و مشکل تقدم و تاخر ائمه برطرف می شود.
داشتم می گفتم شاهکار برادران شجاع آقای خانه که از لحظه بیمار شدن مادر هر کدام به صوری خودی نشان داده و بیلی تکان داده اند،  همین برادر چهارم حسین است که زن یهودی دارد  و خودش به تنهایی  ریده است به کل مخابرات فرانسه بس که به خرج دولت فخیمه فغانس ( چون کارمند یکی از بزرگترین شرکت های مخابراتی آنجاست)  هر هفته یک الی دو بار زنگ می زند به ایران و قریب به یک ساعت تا یک ساعت و نیم از هر دری که فکرش را بکنید پرس و جو می کند. از تنبان قرمز اکرم خانم که ته باغ بی بی  روی بند رخت در چهارده سالگی رویت کرده. تا سر کچل پسر عمه ی ناتنی که به تمسخر همیشه  می گوید "کو مو نیست"  است. از پدر سوخته بازی دولت فرانسه در خصوص حق و حقوق  کارمندان و بازنشستگی کارکنان، تا روش پرورش جوجه  پر طلایی زیر کوووون مرغ دم حنایی! از کفش کتانی ته میخ دار تا زیر پوش اصغر آقای میدان دار!
خلاصه این برادر شیرین ترین برادری است که هر برادری می تواند داشته باشدش به شرط آن که مجبور نباشد توی یک خانه با او و زیر یک سقف زندگی کند.

.... اوه زیاد شد می خواستم از مرخص شدن زن باردار بستری کنار پنجره اطاق  حسین !  بگویم که آخرش هم راضی نشد با همسرش به خانه برگردد و مادر و پدرش را از شمال به اینجا کشاند تا با آن ها به خانه پدری برگردد.
و می خواستم بگویم: عاقبت معلوم شد آن پرستار مردی که صورت زن جوان خفته را بوسیده بود یکی از خواستگاران پا سوخته  زن در دوران مجردی بوده است!(  فکرش را بکنید اگر من آدم با ذوقی بودم الان چه ماجراها که نمی توانستم از این بوسه در بیاورم؟ )
 یک چیزهای دیگری هم بود که می خواستم بنویسم مثلا اندسکوپی حسین  که آخرش مجبور شدند ببینند دسته چاقویی،  دگمه سردستی،  موبایلی چیزی قورت نداده باشد  که این طور از وجود یک چیز خارجی توی معده اش بی تابی می کند.
و البته این که یادم باشد آخرش هم نتوانستم به حسین یاد بدهم وقتی موبایلش را باز می کند باید قسمت دگمه دار را جلوی دهانش بگیرد و قسمت عکس دار  را دم گوشش!
و این که بد شد وقتی گفت: شاش موبایل من تمام شده است من آن طور بلند زدم زیر خنده که تا هفت اطاق آن طرف تر هم صدایم رفت،  چون در واقع یادآوری این که شارژ می تواند همان شاش باشد به زبان ساده،  برایم خیلی دلنشین بود.

۴ نظر:

لی لی کوچیکه گفت...

بسیار عالی ، شما چطور این همه حسین رو با هم قاطی نمیکنین،برای من سواله!

لیلا گفت...

پدر شوهر من هم مثل پدر شوهر شما تصمیم داشتن 12 امام رو تکمیل کنن..ولی فقط صاحب 7 تا پسر شدن و پروژه به حالت تعلیق در اومد..اما ایشون سلسله مراتب رو رعایت نکردن..همسر من چهارمی هست و نامش باقر...البته از شمه چه پنهان همسرم با وجود این که از اسمش راضی نیست..ولی اونو به زین العابدین ترجیح میده...قلمتون رو دوست دارم بانو..پاینده باشید

ناشناس گفت...

"انتسابی"

ناشناس گفت...

عید بدون آجیل.اگه دوست دارید شرکت کنید.
https://www.facebook.com/eydebedunedardesar

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...