۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۹

به بیراهه رفتن از ندانستن آدرس دقیق آغاز می شود

چرا پست قبلی در مورد نشان دادن عضوجنسیتی مرد . به بیزقولک  7 ساله اینقدر برای بعضی ها  عجیب بود  و لابد  با خودشان فکر کردند  نکند خدای نکرده بچه به گناه بیفتد  احتمالا ؟
 ولی عوضش بیزقولک عین خیالش نبود که چه  دیده   و  دست از پایین کشیدن شلوار پدرش  برداشت ؟
چرا نشان دادن نقاشی ها ی میکلانژ - رافائل - ال گرکو - که اکثرا موضوعات مذهبی دارند و در نمازخانه های کلیسا ها کشیده شده اند و اتفاقا یک جماعت کووووووون برهنه را قاتی پاتی ؛  پیامبران لخت و پتی  تصویر کرده اند .برای بیزقولک جنبه ی اعجاز انگیز و روحانی داشت . او را تشویق به نقاشی  کرد ؟
ولی بعضی فکر کردند ممکن است دیدن عضو مردانه او را هیجان زده کند  ؟
 خیلی دلم می خواهد بدانم  این آگاهی چقدر می تواند برای روح و روان دخترها یا پسرهای کوچک ما   مضر باشد ؟ فیلم سسسس وپر که نشانشان نمی دهیم .
یادمان باشد به بیراهه رفتن از ندانستن آغاز می شود .  
بابا جان من ،  آقایان ؛ خانمها  من حتی به دخترهایم گفته ام بچه ها از کجا به دنیا می آیند !
 عکس العملشان بسیار معمولی و در حد  " چه خوب که یک چیز مهمی یاد گرفتیم بود "
حتی یک قدم جلو گذاشتم وقتی " بیز بیز " دخترک ده ساله ام از من پرسید  : چطور می شود که بچه ها بوجود می آیند . به جای آنکه خدا را مسبب همه ی اتفاقات زیر پتویی بدانم  و به او در مورد بنیانی ترین واقعه ی زندگی اش دروغ بگویم .
گفتم : مرغ و خروس های توی باغ را دید ه ای ؟  دیدی چطور خروسها روی سر مرغ ها می پریدند  و بعد مرغها برایمان تخم می گذاشتند و روی تخمها می نشستند تا جوجه شود . عملیات تولید مثل یک چیز در همان مایه هاست .
البته خوب کمی وحشت زده شد و گفت : وای چقدر وحشتناک یعنی بوجود آمدن هر بچه با کتک خوردن زنها و کشیدن موهایشان و زورگویی مردها شروع می شود .
گفتم : نه در مورد انسانها موضوع مهربانانه تر است . مردها به زور زنهایشان را وادار به این کار نمی  کنند  . آنها از زنها می خواهند که در کنارشان باشند   و زنها هم چون آنها را دوست دارند و برایشان احترام قائل هستند  مشتاقانه از این  درخواست  استقبال می کنند .  
نتیجه این شده است که حالا هر وقت "بیزقولک" سوالی دارد . "بیز بیز" به او می گوید : از مامان بپرس ما مان همه چیز را به ما می گوید .

۱۳ نظر:

علیوحید گفت...

در حد حرف‌زدن از تربیت کودک نیستم، اما آدرس درست به بچه‌ها دادید. نسل ما دهه شصتی‌ها که اغلب آدرس درستی نداشتیم برای سوال

الما گفت...

منم وقتی مینی آلما دار بشم حتما یه جورایی بهش می فهمونم که بچ ها از کجا میاند کار خوبیه یادم نمیره چقدر دوران دبیرستان شاسگول بودیم (شایدمم هستم)
فکرشو بکنید دوستم وسط چمنای دانشگاه وقتی دوتا گنگیشت داشتند معاشقه می کردند داد میزد می گفت وای داره کتکش میزنه
بماند جلوی همکلاسی های پسر چه ابرویی ازمون رفت
کارتون خوب بوده
راستی خوشگل خطرناک و دیدید مامانش میره یه مرد جوون و میاره لخت میذاره جلوش تا خوب با "مردها" اشنا بشه

آریانا گفت...

این جمله جالبی بود:
"به بیراهه رفتن از ندانستن آغاز می شود."

آب طلا بگیریم بزنیم جایی روی دیوار.
شما کنار تابلوی جنگ چالدران. من هم کنار پوستر ها و تابلو ها و یادداشت ها جایی برایش آماده خواهم کرد.

الهام - روح پرتابل گفت...

چراش که واضحه، ما هنوز هم توی ملغمه ای از مذهب، حیا و آبرو دست و پا می زنیم، هرچند که خیلی هامون داریم خیلی سعی می کنیم با این مسائلِ بیخود مقابله کنیم و سعی کنیم بهتر باشیم. من خودم برای تمرینِ خودم هربار که می رم داروخانه سعی می کنم مدت زمان طولانی تری جلوی قفسه کاندوم ها باایستم و نوشته های روشون رو بخونم، فارغ از نگاه های حضار و کارکنان داروخانه.
شما بهترین راه رو رفتید، اتفاقاً روشی که استفاده کردید از نظر من تحسین برانگیز بوده و امیدوارم خودم روزی بتونم چنین روشی برای بچه ام پیدا کنم.

یه زن گفت...

آفرین خارخاسک جان
خیلی خوشمان آمد.
خوب کردی خواهرررر جان :D
من هم بودم به این توله ام همین را می گفتم

رضا گفت...

کتاب بچه ها از کجا می آیند رو می تونید در این آدرس پیدا کنید: http://kudakaniran.wordpress.com

کیقباد گفت...

اتفاقا" بهترین کاری که میشده انجام دادین . برخی تا خودشون گرفتار ! نشن یعنی تا خودشون بچه دار نشن و گیر چنین پرسشها یی و پرسشهای سخت تر از این نیفتند ، شاید فکر کنن خب میشه جواب نداد یا جور دیگه ای جواب داد و رفع و رجوعش کرد .
همین امروز بنده گیر یک پسر هفت ساله افتادم و این پرسش که آدم چطور اسکلت میشه ؟وقتی توضیح میدادم که آدمها وقتی پیر شدن ... یهو پرسید که آدمها چطور پیر میشن ؟داشتم توضیح میدادم که فلان و بهمان و رسیدم به کلمه ی فرسوده که پرسید چطور فرسوده میشن و ... خلاصه پدری از ما در اومد که بیا و ببین . تازه هر کاری کردم که یه جوری قضیه ی مرگ رو پیش نکشم تا مثلا بچه ی هفت ساله نگران نشه ، نشد که نشد .تازه بعدش گیر این سیوال افتادم که حالا روح چیه ؟ حالا بیا و درستش کن .آقا فقط میتونم عرض کنم که رسما" دهن ما سرویس شد . تازه آخرش هم فهمید که درست جواب نمیدم ومیخوام بپیچونمش !
اینه . بعضی ها هنوز گیر بچه های این دوره و زمونه نیفتادن که ببینن یه من ماست چقدر کره داره !

Mehdi گفت...

جالب بود و به نظرم تفكر و فكري كه كردي خيلي درسته، آفرين خارخارسك جان :) اووووم راستي من يه فايل داشتم كه در مورد آموزش اين مسائل به بچه‌هاي كوچيك بود، نمي‌دونم كجاست اما اگه خواستيد بگردم و برات بفرستم.
هميشه شاد و شلامت باشي...

خارخاسک هفت دنده گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
خارخاسک هفت دنده گفت...

کیقباد دقیقا همین طور است وقتهایی می رسد با اینکه دوست نداریم دنیای کودکانه بچه ها به این مسائل درگیر شود اما ناچاریم به سوالاتشان جوابهای درست بدهیم . فوقش شاید اگر کمی از خود هنر به خرج دهیم بشود یک جوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب جواب داد .
هر چند من این تجربه را کرده ام که وقتی بچه هایم از من پرسشی در این خصوص دارند من تقریبا اخرین نفری بوده ام که از من پرسیده اند . و آن هم شاید برای آنکه مرا محک بزنند .

به مهدی - متشکر همین کتابی که رضا گفته است مطالعه کرده ام منتهی کمی تا قسمتی در فضای ایران و حال و هوای ما سخت است برای من هم سخت است ناچارم این ور آن ور کنم خودم یک جوابی بدهم . فوقش اگر مطلب دندان گیری بود که به دردسر پیدا کردنش می ارزید بدم نمی آید مطالعه اش کنم .

بهار گفت...

كارت درست بوده، عالي بود

فرشید گفت...

یه روز دوتا بچه 4 و 6 ساله از مادر بزرگشون میپرسن بچه چه جوری به دنیا میاد. مادر بزرگ که میخواسته یه جواب در حد اونها بهشون بده میگه: ما وقتی بچه میخواهیم از خدادرخواست میکنیم اونم به یه کلاغ ماموریت میده تا یه بچه بیاره بذاره تو حیاط خونه ما
بچه 4 ساله به بزرگتره میگه: بهش بگیم بچه چه چوری به دنیا میاد یا بزاریم تا آخر عمر نادون باقی بمونه

بهناز گفت...

گاهی فکر میکنم کاش همه ی مادران وطنم به خوبی و روشنفکری شما باشند . درست با دخترانشون برخورد کنند و آگاهی درستی بهشون بدند.
شاد زی

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...