۱۰ تیر ۱۳۸۹

زنها زندگیشان چند مرحله دارد . اولین خون ؛ دومین خون ؛ سومین خون و خون بس

آقاي خانه رفته اند ماموربت کاري . بيز بيزو بيزقولک و من در خانه تنها هستيم . دخترها نه شيرين کاري مي کنند نه کار خوب همه اش تلخ کاري مي کنند وکار هاي بد . مدام از من باج مي گيرند به بهانه ي دلتنگي براي پدرشان .  بايد وزنشان کنم مي دانم وقتي آقاي خانه بيايند هر کدام دو سه کيلو چاق تر شده اند  . من آنوقت فرصت کرده ام با دقت بيشتري تماشايشان کنم . خداي من ! بيز بيز دارد بزرگ مي شود . چند جوش کوچک و بزرگ  (وحشتناک) به لحاط بار عاطفي ! که مي توانند داشته باشند روي پيشانيش زده است . من مدام  با خودم فکر مي کنم آخر من کي؟  کجا ؟چطور؟ در چند سالگي جوشهاي روي صورتم هويدا شد ؟ به همين زودي بود يعني؟   در يازده سالگي !؟  من از آغاز دوران بلوغ فقط یک چیز را یادم مانده است  در سيزده سالگي  پريود شدم  . سال نحسي بود انگار . همانجا سرکلاس بودم و به شدت درد و ناراحتي داشتم از معلم اجازه گرفتم رفتم بيرون بالاي پله ها  جلوی دربسته  پشت  بام مدرسه ! نمي خواستم از ناراحتي خودکشي کنم . مي خواستم زيرپوشم را در بياورم و به جاي چيزي که بتواند جلوي آن همه خون را بگيرد  استفاده کنم  با خونسردي لباسم را در آوردم تا کردم  و گذاشتم توي شلوارم و نشستم روي بالاترين پله و به يک نقطه زمين روي  پا گرد پایین ترین پله  خيره شدم . احساس کردم اتفاق  بزرگي برايم افتاده است . فکر کردم ناگهان بزرگ شده ام . مي دانستم دخترها در اين سن چنين بلايي ممکن است  سرشان بيايد . اما نمي دانستم اين بلا ممکن است اينطور باشد . همينطور به زمين خيره شدم  . خوب يادم هست مدت زيادي صداي هيچ چيز را نمي شنيدم جز صداي وز وز يک مگس  که دور من مي چرخيد  و گویا مرا دلداری می داد . نمي توانستم بترسم چون مرا در آن سن براي چنين روزي به خوبي آماده کرده بودند اما احساس عجيبي از حسرت همه ي وجود مرا گرفته بود . فکر مي کردم اينجا بالاي پله ها ي ساختمان راهنمايي  دکتر هشترودي  جلوی در  پشت بام دنياي کودکي  من به آخر رسيده است .  دستم را کردم توي شورتم و انگشتم را به آن مایع گرم و لزج آغشته  کردم و بيرون آوردم . چشمهايم را بستم انگشت را آوردم جلوي صورتم . فکر مي کردم  شايد خواب ديده ام ممکن است وقتي چشمهايم را باز کنم  ديگر آن رنگ سرخ  را نبينم ! یک رنگ دیگری مثلا سبز یا آبی یا حتی سیاه ببینم . چشمهايم را باز کردم . هیچ رنگی جز سرخ نبود  ! آن روز فکر مي کردم اين آخرين تجربه ي عجيب زندگي زنانه ي من است . اما تا به امروز تجربیاتم آنقدر اضافه شده اند که بدانم   زنها  زندگیشان چند مرحله دارد . روزي که اولين خون را مي بينند . روزي که دومين خون را مي بينند ! روزي که سومين خون را مي بينند . وروزي که ديگر خون تمام مي شود !

۳۷ نظر:

صبا گفت...

سلام دوست عزیز
مدتی هست وب لاگ شما رو میخونم و امروز بالاخره سعادت اینو یافتم که کامنت بذارم
من هنوز رنگ شلواری که اولین پریودی عمرم بود رو یادمه
خاکستری با خالخالهای سیاه

ناشناس گفت...

آقا جان اولین پریود بانوان هرگز آن قدر شدید نیست که این عبارت شما: "زيرپوشم را در بياورم و به جاي چيزي که بتواند جلوي آن همه خون را بگيرد" برایش مصداق داشته باشد. اولین پریودآن هم در روز اول چیزی است در حد چند لکه. یعنی رحم خورد خورد راه میفته و یه دفعه اونجور که شما گفتی ریزش نمیده که. البته که خوب و خلاقانه مینویسی اما من به عنوان یه زن خواننده خیلی جاها جنسیت توی نویسنده رو گم میکنم و به غریزه حس میکنم نویسنده سطور مرد است و نه زن. منظور اینکه اگر قضیه برایت جدی است و فراتر از تمرین نویسندگی است بیشتر روی لحن و ادبیات زنانه و تفاوتش با لحن و ادبیات مردانه کار کن
عزت زیاد

كيقباد گفت...

خانم جان ! از قضا بنده بر خلاف خانم ناشناس بالايي فكر ميكنم شما خيلي زن مي باشيد .
ولي از آن زنهايي كه واسه خودشون يه پا مردند !
ضمنا" دانشمندان فيزيولوژي و پاتولوژي و بدن شناسي و آدم شناسي و چه و چه و چه ، براي بدن انسان و قسمتهاي مختلف آن و كاركردهاي آن و ... دهها دليل و حكمت و برهان عقلي و نقلي و علمي آورده اند كه آدم كف ميكند و حيران ميماند در كار خدا و هيچ نقص بر قلم خلقتش نرود .
با اينهمه اما و با اجازه ي خود خدا عرض كنم كه اين بنده ي حقير فقير سراپا تقصير با آنكه ميدانم اين خين و خين ريزها بابت چيست و چه منافعي براي زن و بدن زن دارد ، توو كار خدا فضولي كرده و ميگويم آخدا ، اي كاش اين قضيه رو جور ديگه اي حل و فصل كرده بودي تا نياز به اينهمه خين و خين ريزي نبود . ها ؟! بد ميگم آخدا ؟!

azerila گفت...

این خیلی خوب بود

ناشناس گفت...

در بین زنان وبلاگ نویسی که در وبلاگشان از بچه ها و آشپزخانه شان هم نامی می برند، شما دیگر هستید. اما تو چیز دیگری! منظورم اینه که هویت مستقل خودت موج می زنه توی این نوشته هات. تلفیق بسیار ایده آلی، از نظر من، در اومده. تبریک میگم. و خواننده شدم رفت.
نازی
راستی خیلی دلم می خواد بدونم چند سالتونه. البته نمی پرسم :(

خروس خانومی گفت...

منم تو مدرسه بودم و حالا که فکرشو میکنم هیچ حس خاصی نداشتم خیلی کتاب راجع بهش خونده بودم و تجربیات بقیه رو میدونستم واسه همین برای خودم دیگه اونقدرا هیجان انگیز و نو نبود حتی احساس نکردم ممکنه با این اتفاق به یه آدم بزرگ تبدیل بشم الانم همچین فکری نمیکنم! شاید کلا قرار نیست من بزرگ بشم حتی با دیدن خون های بعدی!
امیدوارم دخترت با قضیه پوستش کنار بیاد ومثل اون موقعِ من از خودش متنفر نشه!

خارخاسک هفت دنده گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
خارخاسک هفت دنده گفت...

تشکر از ناشناس دومی

مژگان گفت...

خب باید بگم که تجربه من در این زمینه بهتر از شما بوده . میتونم بگم رمانتیک بوده حتا. صبحش از مسافرت چند روزه شمال برگشته بودیم و من بعد از گرفتن دوش تازه لباس پوشیده بودم که اتفاق افتاد.
منم سیزده سالم بود.

رهگذر گفت...

کاشکی اولش می نوشتین اونایی که ناراحتی قلبی یا فشار خون دارند از تماشای(ببخشین از خواندن) این صحنه ها خودداری کنند.فقط تو فیلمای اکشن ماهواره ای یا ومپایری اینجوری خون ریزی میشه.چقدر علاقه دارین "جزییات "رو هم توضیح بدین!!

فاطمه گفت...

جالبه! من از اون دوره هیچ خاطره ای ندارم. یادمه بیشترین چیزی که من رو آزار می داد و این حس گذر از کودکی رو در من بوجود می آورد تغییر شکل بدنم بود! این که آروم آروم قفسه ی سینه ات تغییر می کنه. اولش انقدر با این تغییر ناخواسته و نا همگون غریبی که لباس گشاد می پوشی تا از چشم خودت هم دورش کنی. یادمه فکر می کردم دیگه نمی تونم راحت بخوابم! یه چیز مزاحم و ناآشنایی تو بدنم شکل گرفته که بهش عادت ندارم و نمی ذاره مثل سابق راحت بخوابم و غلت بزنم!

paria گفت...

shayad badan ba badan fargh kone vali man ham mikhastam begam avalin rooze period inghadr shadid nist, ehtemalan shoma lakke haye rooz haye ghabl ro tavajoh nakardin.

خارخاسک هفت دنده گفت...

قشنگ بود فاطمه .
پریا فکر می کنم اینطور که شما می گویید نیست ! یعنی من دختر بچه های زیادی دیده ام که در اولین روز دچار مشکلات حاد شده اند طوری که ناچار به دکتر مراجعه کرده اند .سیستم بدنی من اینطور بود که روز اول شدید و عجیب ولی بعد از آن یک توقف بلند مدت شش هفت ماهه داشت و بعد نظم خودش را پیدا کرد .

خارخاسک هفت دنده گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

That was exactly what i did!:)) to madreseh, zirpoosh!

ناشناس گفت...

خوب نوشتی

مال منم لکه بود. توی خونه و کنار مادر و خواهرم. ازین بابت خیلی خوشحال و خوش شانسم. اما خواهرم نامردی نکرد و چند تا چک زد توی گوشم که سرخ و سفید بشم. البته که نشدم. فکر کنم عقده خالی میکرد. مامان عزیزم هم کنارم بود و همراه همیشگیم.
کمی ترسیده بودم چون پیش خودمون باشه چند روزی بود داشتم مالش میدادمش. گفتم نکنه همونطور که مامانم گفته بود دست نزن خون میاد واقعا خون اومده... لول

البته دیگه از ترسم دست نزدم
یادم میاد بچه بودم دلم میخواس دست بکنم تو تنبونم مامان میگفت نمیشه
اما حالا بزرگ شدم مامان میگه میتونی دست بکنی تو تنبونت خودم میگم نمیشه
شاعر ناشناس بیده
شعر دوران بچگی که خواهرم میخوند

pakat گفت...

خیلی جالب بوددد
من از خوششانسیم اینه که خواهر بزرگتر داشتم خونه هم هیچوقت از نوار بهداشتی خالی نبود ... اتفاق خیلی جالبی بوووود یاد اولین خون بخیر البته الان با سندرم پیش از قاعدگی زیاد خوش نمیگذره

مداد گلی گفت...

چه جالب. منم همین کارو کردم. یعنی استفاده از زیر ÷وش. البته دفعه ی اول نبود.
راستی من لینکت کردم, با اجازه ی بابای بچه ها.

paria گفت...

ممنون براي توضيح ولي اگر انگشتت يك رنگ ديگه بجز سفيذ بود, خيلي وحشتناك مي شد.

مهدوي گفت...

درود
در اين مورد نوع نگرش اديان ديني جالب توجه است . در دين يهود اين موضوع بخاطر مجازات زن است براي فريب حضرت ادم و تحريك وي براي خوردن ميوه دانش اين مجازات از ديد انها تا روزي كه ادمي در زمين است ادامه مي يابد تا زن همواره از عمل خود شرمنده باشد . در ميان اقوام سامي در مدت اين دوره شيطان در بدن زن حلول ميكند نبابراين بايد از او دوري كرد حتي در ميان بني اسرائيل هنگام اين دوره زن را در انباري خانه زنداني ميكردند و سرتا پاي او را در چادرمي پوشاندند . و او حق عبادت نداشت شايد همين موضوع از دين يهود وارد اسلام شده است . در ميان مسيحيت هم سختي حاملگي هم بخاطر عذاب زن براي سرپيچي از فرمان خدا در بهشت بوده است .
هنوز هم در ميان اهل يهود به شكلي اين اعتقاد وجود دارد .
--------------
به كلبه مجازي بنده هم تشريف اوريد .
با سپاس

milad گفت...

سلام
فید وبلاگتو پیدا نمیکنم
شایدم چشام سو نداره که ببینم
اگه میشه لطف کن برام بذارش اینجا بیام کپیش کنم

خارخاسک هفت دنده گفت...

جناب مهدوی به چشم .


میلاد جان http://kharkhasak.blogspot.com/feeds/posts/default

یه زن گفت...

من شب عروسی یکی از دخترهای فامیل پریود شدم...واسه همین اونا هر وقت سالگرد ازدواج میگیرن منم سالگرد پریودی میگیرم :D:D

آباژورمن گفت...

برای من که زن نیستم فکر کردن به این مسئله برام تازگی داشت ، که برای بار اول چه حالی میتونن داشته باشن.
پست جالبی بود... من با نظر کیقباد موافقم ، دردش به کنار تحمل یک شئ نمناک برای من یکی که غیر قابل ممکن است...

آباژورمن گفت...

نظر من نیومد!!! :(

خواننده خاموش گفت...

سلام
یاد اولین روز پریود خودم افتادم. یادمه امتحان ثلث دوم بود و فرداش امتحان جغرافی داشتم در حالی که لواشک می خوردم مدام راه می رفتم و جغرافی می خوندم واز درد دلم شکایت می کردم ولی هیچ کس فکرش رو هم نمی کرد دختر کلاس چهارمی که تازه 9 سالش تموم شده و وارد 10 سالگی شده علت دردش پریود باشه!! منم خونریزی رو میدیدم از اونجایی که به خاطر دوری از برادرم که به تازگی متأهل شده بود شدیدا احساس افسردگی می کردم به خیال خودم خونریزی داخلی کرده بودم و اگر سکوت می کردم و صبر پیشه می کردم بالاخره باعث می شد که از شدت خونریزی بمیرم. غافل از این که این درد و خونریزی ماه های بعد هم به سراغم میاد و امری کاملا طبیعیه!!! در آخر مامانم از خونی شدن شلوارم خبردار شد که پریود شدم!! یادش به خیر چه عذابی کشیدم و بنده خدا مامانم چقدر ترسیده بود به خاطر زود پریود شدنم!!
به خاطر قلم شیوات بهت تبریک می گم.

خارخاسک هفت دنده گفت...

من هم مادری دیده ام در دور و اطراف خودم که بخاطر زود پریود شدن دخترش دست و بالش را گم کرده باشد و ترسیده باشد .

soofi گفت...

manam bare aval khunrizim kam nabud,vali man kolli khoshhal shodam vaghty period shodam,chon hameye doostam salaye ghabl period shode budan vali man tu 15 salegi hanuz nashode budam,hamishe mitarsidam ke nakone moshkeli daram:)

پیر فرزانه گفت...

خون اول را که دیدم نترسیدم دلهره داشتم . می خواستم با یک بند انگشت پنبه بندش بیاورم . سیزده سالم بود. خون دوم را خیلی کم رنگتر دیدم . نه ترسیدم و نه دلهره داشتم . خون سوم همراه با درد بود و شادی . در دلم قند آب می شد از آمدنش و نازنینی که با آن می آمد. نمی دانم شاید خون آخر مسرت بخش تر باشد از همه آنها . شاید هم نه.
وبلاگتان را دوست دارم با بوی تمام پیازداغ ها و قورمه سبزی هایش.موفق باشید.

ناشناس گفت...

من 13-12 ساله بودم و هيجي نمي دونستم نه مادرم عقلش مي رسيد برايم بگويد و نه خواهر بزرگترم، خيلي ترسيدم فكر كردم نوعي بيماري عجيب به سراغم اومد،حتي وقتي مادرم فهميد هم حرف خاصي نزد و توضيحي نداد اما اصرار داشت كه در پايان 7 روز آن غسل احمقانه رو تمام و كمال و با ذكرهاش انجام بدم

میو گفت...

من این نوشته رو همون موقع که پست کردید تو گودر خوندم. خیلی خوشم اومد. نوشته ای بکر و جدیده. خیلی خوشم اومد که اینقدر راحت راجع به جزئی ترین قسمتهاش هم توضیح دادید. دلم نیومد کامنت نذارم و نگم که خیلی از قلمتون و مخصوصا این پستتون خوشم اومد. خیلی از این خوشحالم که بالاخره زن های ایرانی دارن خیلی راحت از خودشون و جنسیتشون حرف میزنن. این خیلی پیشرفت بزرگیه.به عنوان یک زن از شما و همه زن هایی که شخصیت مستقل و زنانه خوشون رو بدون نقابی که تاریخ این مملکت بهشون تحمیل کرده به نمایش میذارن تشکر میکنم. دیگه وقتشه خودمون باشیم.

ناشناس گفت...

man too safe estakhr boodam ke mamanam umad va ba kolli shegerd mano keshid kenar ke emrooz nemitooni beri estakhr o... ..nagoo man shalvaram o hol holaki too khoone dar avordeh boodam EINAK manand ...va vasate otagh oftadeh bood o maman jan shalvare khooni ro dideh va manam rafteh boodam estakhr ...umadeh donbalam o mano bargardoond ...koli ham ba molayemat vasam tozih dad ke hamooon jaryani ke ghablan gofteh bood rokh dadeh va daram khanoom o bozorg misham ....hesse badi nadasthtam faghat narahat shodam ke chera nemisheh beram estakhr

mitra گفت...

salam
hamklasiye man vaghti in jaryan barash pish bod khaharesh bodo bodo rafte bod pishe dadashes va gofte bod rahil dare mimire az onjash khon miyad

پري گفت...

خيلي جالب بود،
من رفته بودم حمام كه فهميدم.اما به مامانم نگفتم.ترسيده بودم.بعد از روي لكه روي لباسم فهميد.
كلا" تجربه جالبي نبود :-/

ناشناس گفت...

nazaraye do0stan kheyly jaleb bo0d sare baziasho0n koli khandidam
manam jomee b0odo 14 salam bo0d rafteb0odim biro0n mido0nestam ye hachin chizi hast ama fekr nemikardam in shekli bashe be mamanam ke goftam goft dg bozorg shodi khelyy narahat shodam o0n shab ke o0madim kho0ne to0 takhtam koli gerye kardam:(

دریای وارون... گفت...

برای دوستی که گفتند پریود اول شدید نیست و لک است و ...
اگر جای من بودید و صبح 12 سالگی تان با تختی پر از خون روبه رو میشدید و فکر میکردید در حال مرگ هستید چه میگفتید
من نیز فکر میکردم که به طور معمول با جند لک و اندکی خون مواجه میشوم و خود را برای این فاجعه!!! اماده نکرده بودم...
و این چیزی از زن بودن من کم نمیکند...

ناشناس گفت...

yeki az do0stam migoft k vaghti k fahmideo b mamanesh gofte mamanesh mohkam zade to0 go0shesh o behesh gofte in y rasme mizanan to0 go0she dokhtar k ba haya beshe
vaghti ino shenidam ta chand daghighe khoshkam zade bo0d
taze jeleb tar ine ke in do0ste man kelase 4ome ebtedayi bo0de o hichi nemido0neste va az shedate tars faghat gerye mikarde

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...