۶ بهمن ۱۳۸۹

مرغ ها و خروس ها

 آقای خانه برایم یک دسته گل خریده اند ؛ گل خریدن ایشان برای من حکم هویج خریدن  را دارد .
بعد از یک هفته اخم و تخم و قیافه گرفتن و غم باد داشتن و محل نگذاشتن این دسته گل یعنی شیوه مبارزه را عوض کرده اند من هم که آسیب پذیر حتما شکست می خورم این بار.
سرتا پایم بوی خورشت بادمجان گرفته است بس که استرس دارم از بالای سر قابلامه خورشت جدا نمی شوم . بعد هی نگاه می کنم آقای خانه را ریلکس هستند . گاهی بر می گردند نگاههای محبت آمیز می کنند .پناه بر خدا این مرد باز چه آشی برای من پخته است ؟ هول می شوم دستم را می سوزانم  .قبل از آنکه صدای جیغم به هوا برود انگار حس ششم دارند می دوند می روند پماد می آورند . بد مصب روی اعصاب من است این اخلاق خوب آقای خانه اصلا یادم می رود دست سوختنم را , باید تلاش کنم دهنم را که ازفرط حیرت باز مانده و  بسته نمی شود جمع و جور کنم . چه پمادی به دست من می زند آقای خانه با مهربانی .
بغضم می گیرد الان است که اشکم در بیاید  حدسم این است که حتما عزیزی را از دست داده ام او می خواهد با دلداری و مهربانی آرام آرام حالی ام کند می گویم : چه شده ؟کسی مرده ؟ تو رو خدا بگو ؟ مامان ؟
می گوید : نه عزیزم نه به خدا چرا اشکت در آمد . مرا بغل می کند پیشانی ام را می بوسد .
خودم را جمع و جور می کنم  ناگهان یادم به چیزی می افتد با اعتراض می گویم : پس یعنی آخرش گاوها را خریدی ؟
چند وقتی است پایش را کرده در یک کفش می خواهد چند راس گاو بخرد بزند به تنگ مرغ داری گاو داری هم راه بیاندازد من مخالف هستم .  بالطبع می گویم : تو مرغ داری ات را هم وقت نداری بچرخانی چه برسد به گاو داری .
می گوید : نه گاوها را نخریدم تو گفتی نخر من هم گفتم باشه تو نخواهی که کاری نمی کنم .
نفس راحتی می کشم اما لحن صدایش معنی داراست .لب و لوچه ام را کج می کنم و می گویم : پس برای منت کشی آورده ای این گلها را نوک انگشتم را سوزانده ام  تا بالای آرنجم را چرا پماد می زنی ؟ منظورت این است که نظرم را جلب کنی  دیگر سر این کار نروم ؟
می خندد و می گوید : کار دیگری برایت پیدا کرده ام .ولش کن این شرکت لعنتی را . این مرتیکه آدم خطرناکی است . کاردست خودت می دهی . من می شناسم این آدم را . می دانم چه جانوری است .اول از همه سعی می کند تو را بدنام کند .  می خواستی بگویی می توانی دوباره سرکار برگردی که برگشتی حالا بگو  خودم دیگرنمی خواهم بیایم و تمامش کن .
باز هم لب و لوچه ام را چپ و چول می کنم و می گویم : کاری که برام پیدا کردی احتمالا مدیریت مرغ داری ات  نیست ؟ قبلا به من گفته بود که در مرغداری به من احتیاج دارد .
می گوید : خوب تو میانه ات با آدمهای زور گو خوب نیست . مرغ ها که دیگر زور گو نیستند . دانه اشان را می خورند , تخمشان را می گذارند برایت  قدقد می کنند .جا می روند .
چه کنم ؟ مبارزه و اینها را ؟ آرمانهایی که داشتم ؟ شعارهایی که دادم ؟ بریزمشان به پای یک مشت مرغ ؟
 نگاه می کنم آقای خانه را ؛ دسته گل را ؛ خوب البته مرغ داری را هم دوست دارم مرغ داری سنتی وارگانیک خوب است سلامت است هورمن ندارد .راه کمی دور است باید 30 کیلومتر از شهر دور شوم ولی از کار کردن پیش رییس هش ری  که بهتر است . اما خروسها را چه کنم ؟ آن همه خروس همه مسئله دار در ملاعام با مرغها روی هم می ریزند . تا چشم هم را دور می بینند به ناموس همدیگر تعدی می کنند . گول خورده ام فکر کنم . اما سایت تبلیغاتی را می زنم . بعد می توانم محصولات مرغ و خروسی ام را در همین سایت تبلیغ کنم . بفروشمشان . آن دفعه که هیچ کدامتان حاضر نشدید مرغها را از من بخرید این بار اما خوب تبلیغشان را می کنم . با تبلیغ می توانم تخم مرغ را بجای تخم دایناسور بفروشم .حسابی گیج شده ام .

۳۴ نظر:

شاپور گفت...

خود كُشي كن!

Unknown گفت...

ایول.....بالاخره رفتی سر کار.اونم چه کاری!کاری که مورد تایید آقای خونه ست

خارخاسک هفت دنده گفت...

شاپور....!

خجالت نمی کشی اینطور راهنمایی می کنی ؟

ناشناس گفت...

سلام علیکم
خب والا من نمیدونم این پست الان معنای کنایی، فلسفی سیاسی داره یا فقط همین که نوشتید، ولی با اطمینان زیادی میگم که پیشنهاد اقای خانه رو بپذیرین، برای خودتون کار کنین، نتیجه اش بسیار بهتر هست
موفق باشین

خارخاسک هفت دنده گفت...

به ناشناس بالایی معنای همینی که نوشتم داشت . بله فکر می کنم اینطوری امنیت خانوادگی ام بیشتر حفظ می شود . امیدوارم همینطور باشه که شما می گید و بتونم خوب از پسش بر بیام .

Joker گفت...

یکبار هم آقای خانه حرف حساب زده. گوش کن خوب

Mr.Karmand گفت...

پس بالاخره کم آوردی

آروما گفت...

من که میدونی اصولا با اون یکی کار مخالف بودم و هستم هنوز هم :D
آقای خانه هم که راضیه بری کمکش ، منم که راضی‌ام پس دیگه مشکل چیه ؟؟

راستی مرغها اگه واقعا هورمون ندارند من خودم مشتریم ! تضمینی !

ریحانه(نویسنده تنبل) گفت...

به نظر من مرغ به رییس حشری ترجیح دارد

binam گفت...

به نظرم این یه فرص و تجربه جدیده.نظر ما زیاد مهم نیس، میدونم و خود شما مسلما بهتر میدونید چکار باید بکنید اما خوب میخوام بگم لااقل خودم که از جوانب مختلف(شاید از سر بیکاری) صادقانه نگاه میکنم میبینم پیشنهاد خوبیهو بقیش فراموشم شد (:
قبول کنید خانوم.انشالله موفق میشید توش و خیلی بهتر از کار قبلی خواهد بود.همیشه نباید با چشم بدبین یا سختگیرانه به قضایا نگاه کرد(: گاهی باید به فرصتهای جدید اجاز داد تا خودشونو نشون بدن و به خودمون تا تجربشون کنیم.(: .اوه شما همه اینها رو میدونید اما گاهی بد نیس تا ادم از دهن بقیه هم بشنوشون.جهت دلگرمی ،تایید یا هرچی..(:

خردک شرر گفت...

اسبه داره خودشو خلاص می کنه از زین، داره میندازتش زمین... پافشاری نکن بر رکاب

محمد گفت...

واقعا غم انگیزه که کسی انقد به آدم محبت نکنه که وقتی می کنه آدم بگرده دنبال علتش.
من قول میدم وقتی زن گرفتم کاری نکنم که محبت کردنم بهش اتفاق عجیبی باشه!

بیگانه گفت...

خارخاساک جان.سایت تبلیغاتی رو هستم.ایده دارم در حد تیم بارسلونا با مربیگری گواردیولا.اگه دوست داری همکاری کنیم بهم میل بزن البته من شیرازی هستما.اشکال نداره؟ towghideh@gmail.com

Sahar گفت...

من هم با ریحانه و تمام دوستان موافقم. البته به جز شاپور :)

آیسودا گفت...

مرغداری هم بد نیستا به شرط اینکه نری یقه خروس ها رو بگیری که چرا هر روز به یکی از مرغا اره؟

ناشناس گفت...

سلام خيلي قشنگ و خوب مينويسي خيلي به دلم ميشينه. برو بچ چطورن
قول ميدم اگه به مرغاتون هورمون نزنيد و خوشمزه باشن خودم و فك و فاميلمو مشتريتون كنم. چون راستيتش من اصلا" مرغ نميخورم چندشم ميشه ميبينم. خودم عاشق مرغام خودمم مرغميه جوجه 5/3 ساله هم دارم كه هي جيك جيك ميكنه. من بچه كه بودم و خروسهاي مدل رئيس شما رو ميديم مي رفتم كيششون ميكردم آخه ميديدم سوار مرغ بدبخت شده و موهاي مرغرو به منقار گرفته و مرغه هم بخاطر كشيده شدن موهاش چشات ژاپني شده.
وقتتو نگيرم خواننده خاموشت بودم خودم خودمو روشن كردم با اجازه.

آتی گفت...

به نظر من بچسبید به همون کار قبلی.اگه مرغداری مال خودتون بود قضیه فرق می کرد ولی این شکلی یه جورایی زیر دست آقای خونه باید کار کنید که فکر نکنم چندان خوشایند باشه. چون دیگه وسط کار نمی تونید از این کار بیرون بیاید و دوباره دنبال کار بگردید.
کار مرغداری همیشه هست. می تونید وقتی تصمیم قطعی گرفتید که از کار فعلی بیاید بیرون برید دنبال پیشنهاد آقای خونه ولی تا زمانی که کار خودتون رو دارین بچسبین بهش.

بهار (خونه ی دل ) گفت...

خارخاسک جان
آقای خونه احیانا تحصیلاتشون مدیریت یا حسابداری نیست !!!!
این چه پیشنهادی داده !!!!
حیف تو نیست :(

راد گفت...

گاوان و خَرانِ باربردار

به زِ آدمانِ مردُم آزار

mtnaseri گفت...

کاری که دوست داری انتخاب کن با هوش و استعدادی که داری باید نویسنده میشدی اما وقتی نشه اونچه که دوست داری چاپ کنی بهتره با مرغا بگذرونی اما شما همیشه موفقید هر جا که باشید.

دندانپزشک فهیم گفت...

شما خیلی ساده و در عین حال خواندنی می نویسید.
بسیار دوست دارم شبیه شما بنویسم.

شاپور گفت...

خوب پس،صاحب كار ( رئيست ) و بكُش

زاغچه گفت...

آقای خانه ریلکس هستند...نگاههای محبت آمیز می کنند...می دوند می روند پماد می آورند... چه احترمی می ذاری به آقای خانه!خب همین کارا می کنی وادارت می کنه دست از آرمان هات برداری و بری یه مشت مرغ و خروس جا کنی...

شاپور گفت...

البته كاش آقايه خونه يه كمي عميق تر تفكر ميكرد،كه اگه اين كارو ميكرد هيچوقت اين پيشنهاد و به شما نميداد!
چون رفتن شما به اونجا= ورشكستي آقايه خونه!
شما بري اونجا هي ميخواي مُچ ِ خروسارو موقع جفت گيري با مرغا بگيري و... در نتيجه هيچ توليد تخم ي صورت نخواهد گرفت.

ناشناس گفت...

اینکه تمام روز رو با آقای خانه یک جا باشی‌ کسل کنندست.از این دریچه هم به این پیشنهاد نگه کن.

یه فضایی برای تنهایی خودت نگه دار.

ماتریکس گفت...

به نظر من آدم بیکار باشه بهتره تا اینکه چایی کار کنه که می دونه 1 نفر هست که وقتی از پشت سر می بینتش سعی می کنه لخت تصورش کنه

منم دیگه ! گفت...

۳۶ تا کامنت رو خوندم واقعا بیسار برام جالبه همه از یه زاویه به موضوع نگاه می کنن. حالا زاویه دوم (زاویه مردونه) و احتمالا زاویه درست !
طبق فرمایش خودتون : می گویم : تو مرغ داری ات را هم وقت نداری بچرخانی چه برسد به گاو داری .
خوب نتیجه منطقی اینه وقتی شما بری رو کارای جنسی مرغا و خروسا نظارت کنی وقت آقای خونه واسه رسیدگی به امور جنسی گاوا آزاد میشه.
به عبارت ساده تر قصد همون گاواس فقط این وسط کلی پوینت دیگه هم بدست میاد. یکی اینکه دیگه واسه این کار مزخرف قبلی بهش غر نمیزنی ! دو اینکه گاوا استاد میشن .
قسمت رئیس حشری و این حرفا هم که بهانوس . مردا ( من جملت خودم ) همه همین فیچر رو داریم کم و زیاد!
حالا برو یه چند روزی به مرغا یه تفقدی کن اگه حال نکردی بیا سایتت رو بزن. خودم هم میخوام یه سایت عکاسی بزنم. آدرس سایتت رو اینجا بزن بیام تلمظ کنم ;)

مسعود گفت...

"آرمانهایی که داشتم ؟ شعارهایی که دادم ؟ بریزمشان به پای یک مشت مرغ ؟"
به همین دلیل شما توی این کار نمی تونین موفق بشین. موضوع مرغ ها نیست که بی آزار و دوست داشتنی اند، موضوع آدم ها است. شما رو در حدی که با خوندن چند پست تون شناختم باید میان آدم ها باشین، البته نه شما، بلکه من هم و خیلی های دیگه. بیشتر بگردین دنبال کار، بنظرم.

علی از انعکاس گفت...

سلام جالبه که ارمانهاتون توی مرغ داری به منصه ظهور می رسه
بدون اجازه شما را اد کردم
اگر مشکلی بود تو قسمت نظراتم اعلام کنید تا حذف کنم

سوسک سیاه گفت...

نااااااااااااازی مرغداری

ماتریکس گفت...

بازم سلام. چرا مطلب جدید نمی نویسی؟ هی سر می زنم می بینم هیچی نیست.

سایه گفت...

به نظرم مبارزه کن تا ریس حشری رو عین یه مرغ جا کنی یا اصلا چرا آقای خانه مهربون و خونسرد رو نمی بری باهاش دویل کنه؟

من گفت...

خارخاری جان آخر سر این ما زنان هستیم که همیشه کوتاه می آییم.
پیروز باشی.
آذر

بخشی گفت...

برو مرغداری بعد مرغها و خروس های مسئله دارو چیز خور کن بعد کلشونو ببر/ ببر پیش کش آقای رییس قبلیت بعد بشین فقط تماشا

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...