۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۰

من هم دوست دارم نیما پسر من باشد ( جهت همخوان کردن تا حصول نتیجه )


دیشب یک ایمیل به دستم رسید با این مضمون ؛


از آن جایی که نیمای کوچک که متاسفانه براثر بی احتیاطی و غفلت پدر یا مادرش آسیب دیده بود پس از درمانهای ابتدایی دوباره به خانه خود برگشته :

1-     آیا پدر و مادر نیما مایل هستند سرپرستی نیما به طور موقت به خانواده ای سپرده شود که از نظر عاطفی و مالی شرایط نگهداری از او را دارند ؟ ( ما چنین خانواده ای را سراغ داریم  مسلم است این سرپرستی به معنای نفی پیوند خویشاوندی پدر و مادر نیما با او نیست )  
2-     آیا پدر و مادر نیما ممکن است بخاطر مشکلات اقتصادی و شرایط سخت تحت فشار عاطفی و احساسی  باشند؟آیا نیاز به کمک مالی یا مشاوره ای دارند تا بر مشکلات خود غلبه کنند ؟ ( ما می توانیم کمکهای مالی و مشاوره ای  را برای غلبه بر مشکلات  این خانواده جمع آوری کنیم . اما در ازای آن درخواست می کنیم سرپرستی نیما برای مدتی که خانواده تحت شرایط سخت فشارهای احساسی هستند به خانواده ای مطمئن سپرده شود )

  از من خواستند که آن را منتشر کنم . چون محتوای ایمیل موضوع مناسبی دارد این کار را می کنم خواهش می کنم با انتشار آن پیغام نهفته  درمتن  را به دست مخاطبان اصلی برسانید .

ته نوشت : اگر افراد و خانواده های دیگر هم که مایل هستند به خانواده نیما کمک کنند . چه توانایی مالی داشته باشند و چه به لحاظ عاطفی و مشاوره ای دستشان در این خصوص باز است می توانند با شعار " من هم دوست دارم نیما پسر من باشد " این پیغام را به گوش پدر و مادر نیما برسانند که ما فرزند آنها را مثل فرزند خود دوست داریم و از هر کار مثبت و سازنده  برای کمک به این خانواده دریغ نمی کنیم  .

۹ نظر:

محسن گفت...

کار بسیار خوبیست.

إمادیوف گفت...

حالا این ایمیل از طرف کی بود؟ چه آدمای خوش قلبی بودن.
خارخاسک جان من لینکتون می کنم.

ناشناس گفت...

کارتون خیلی خوبه.اما فکر نمیکنید جنبه تشویق برای آدم آزارها داره؟مطمئن باشید افرادی پیدا میشند که با سو استفاده از عاطفه عمومی سعی میکنند از این روش استفاده کنند.

آرش گفت...

سلام . حالا اومدیم توی جمع یه افه ای بیایم که اطلاعات جغرافیایی ما خوبه. واسه چی ضایعمون کردی؟ خب یه جنگل مصنوعیه صنوبر هست دیگه. همینقدر کافیه. میتونه هر جایی باشه. طرقبه مشهد یا حسن خان ارومیه . شمال هم زیاد دیدم.

خارخاسک هفت دنده گفت...

ببین چه موش و گربه بازی در می آری ؟
خوب یک اشاره ای به من می زدی من می فهمیدم نمی نوشتم باشه اسمش رو بگو ! حالا هم فرقی نمی کنه تو برو بنویس حسن خان ارومیه یا طرقبه مشهد من می آم می گم . ای وای راست گفتی ؟ تو از کجا می شناختی اینجا رو؟

یگانه گفت...

از قرار واژه ها از نو تعریف شده اند : بی احتیاطی و غفلت = شکنجه و شکستن دست و انگشتان و سوزاندن پشت دست و کتک با سیخ کباب تنها به گناه شیطنت یک بچه ی 4 ساله ؟
لطفآ از دوستتان بخوهید واژه های " پدر و مادر " را هم از نو تعریف کند.

شین گفت...

مي تونم تو فيس بوك بذارمش؟

خارخاسک هفت دنده گفت...

باشه عزیزم مشکلی نیست .

ایلیانا گفت...

خدا لعنت کنه این قانون نویسها ی مملکت ما رو + همه اونهایی که فقط مثل الاغ ار ار میکنن که آی حمایت از کودکان!! حمایت از کودکان !!
بعد پای عمل که میرسه بچه رو به پدر و مادری که آلت تناسلی اش رو سوزاندند بر میگردونن و میگن خانواده تنها جایی یه که بچه میتونه بهش اعتماد کنه!!
یکی نیست بگه ماشاالله به این جامعه ای که شما ساختین که برای یه همچین طفل معصومهایی یه همچین خانواده هایی تنها کسانی اند که این بچه های بد بخت میتونن بهش اعتماد کنن!!!

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...