دوباره بعد از سالها نشسته ام کتاب تکنیکهای شطرنج می خوانم . چند شب است که مدام مات می شوم . می خواهم امشب آقای خانه را مبهوت کنم .اوایل بازی خوب است من هی مهره هایم را جلو می کشم و کیش می دهم . گاهی آنقدر جو گیر می شوم که درست عین سران مملکتهای جهان سوم ! بدون بررسی همه جانبه ی اوضاع ؛ جیغ و داد راه می اندازم و می گویم : مات ؛ مات ، مات شدی . و فکر می کنم دیگر همه چیز به کام من شده است .اما آقای خانه خونسرد هستند لبخند محو و مبهمی می زنند و می گویند : باشد من مات و یک مهره را جابه جا می کنند ؛ یا اسبي را جلو می برد یا فیلي را عقب می کشد . خطربرطرف و اوضاع دوباره عادی می شود . من بور می شوم ودوباره با خشونت حمله را شروع می کنم .
من عاشق آن هستم که همه ي مهره هايم را جلو بياورم . از اينکه مهره اي بلااستفاده باشد بدم مي آيد هميشه فکر مي کنم او از وزيرش آنقدر که در توانايي وزير است استفاده نمي کند .اما او فکر مي کند وزير با همه توانائي اش شاني دارد که بايد حفظ شود او مي گويد : پيروزي يعني همين که تو از من مي ترسي و با وزير و اسب و فيلت به جنگ چند سر باز من آمده اي و مي گويد حتي يک سرباز را نيز بي دليل نبايد به ميدان جنگ فرستاد ! و با همين استراتژي سياست هاي مرا براي پيشروي سد کرده است . خلاصه چند شب است در گیرو دار آن که به ظاهر همه چیز به نفع من است و به خیال خود به ده حرکت بعدی ام فکر می کنم . او به من یک کیش اساسی می دهد . من کیش می شوم و هنوز دغدغه های به خطر افتادن موقعيت شاهم را دارم که او به طرز حیرت آوري از جایی که نمی دانم کجاست و چطوراست مهره اي را جلو مي آورد و من را مات می کند .
بله بايد استراتژي ام را عوض کنم پيروزي با عجله به دست نمي آيد بايد صبور باشم و بي جهت مهره هايم را به کام مرگ نفرستم . احساساتي شدن و خود را باختن ؛ جو گير شدن و مشت خود را پيش حريف باز کردن مرا ضعيف مي کند . بايد کتاب بخوانم بيشتر بازي کنم و استراتژي ام را عوض کنم .
من عاشق آن هستم که همه ي مهره هايم را جلو بياورم . از اينکه مهره اي بلااستفاده باشد بدم مي آيد هميشه فکر مي کنم او از وزيرش آنقدر که در توانايي وزير است استفاده نمي کند .اما او فکر مي کند وزير با همه توانائي اش شاني دارد که بايد حفظ شود او مي گويد : پيروزي يعني همين که تو از من مي ترسي و با وزير و اسب و فيلت به جنگ چند سر باز من آمده اي و مي گويد حتي يک سرباز را نيز بي دليل نبايد به ميدان جنگ فرستاد ! و با همين استراتژي سياست هاي مرا براي پيشروي سد کرده است . خلاصه چند شب است در گیرو دار آن که به ظاهر همه چیز به نفع من است و به خیال خود به ده حرکت بعدی ام فکر می کنم . او به من یک کیش اساسی می دهد . من کیش می شوم و هنوز دغدغه های به خطر افتادن موقعيت شاهم را دارم که او به طرز حیرت آوري از جایی که نمی دانم کجاست و چطوراست مهره اي را جلو مي آورد و من را مات می کند .
بله بايد استراتژي ام را عوض کنم پيروزي با عجله به دست نمي آيد بايد صبور باشم و بي جهت مهره هايم را به کام مرگ نفرستم . احساساتي شدن و خود را باختن ؛ جو گير شدن و مشت خود را پيش حريف باز کردن مرا ضعيف مي کند . بايد کتاب بخوانم بيشتر بازي کنم و استراتژي ام را عوض کنم .
۱۵ نظر:
واقعا!! حيف وزير نيست كخ تا آخر بازي فقط رو خونه اول حركت كنه؟
راستي اين كتابِ موثر بود؟ اگه اوكي ميشه كامل معرفيش كني...
احتمالا آقاي خونه داشته تو اين مدت يواشكي شطرنج تمرين مي كرده. اميدوارم جنس شطرنجش مدل شطرنجاي مسيو گلابي نبوده باشه.
بهترين پستي بود كه تا حالا ازتون خوندم بايد قابش گرفت زد سردر وزرات كشور بعضيا بفهمن سياست و مملكت داري يعني چي. واقعا محشر بود با اجازت كپيش ميكنم و بعد از يكم ويرايش ميزارمش تو تابلو اعلانات شركت
من اصلا شطرنج بلد نیستم!! گمونم نکنم یاد بگیرم. دوستش ندارم!!! تخته رو ترجیح میدم.... و حسابی هم واسه خودم یلی ام!
jomleh khar kheyli ghashang bud:)
عالی بود رفیق. احساس ضعف کردم در نوشتن.
وای خدا بنویسیم گفتی داغ دلمو تازه کردی ... مورچه رو میکنم تو اتاق میگم تا اخر این این صفحه رو ننوشتی بیرون نمیای ... چند دقیقه بعد صدای پچ پچ از اتاقش میاد .در رو باز میکنم ...بلهههههههههههه ... پدر گرامم داره مشقای پسرک رو مینویسه ...
عالی بود .
ای کاش کسانی که در بالاترین این همه عجله دارن ، و به سرعت تب می کنند و بعدش خوب می شن هم کمی ، شطرنج بازی کنن
واقعا لذت بردم
مهدی جان بله درست است وزیر تمام ابهتش به این است که در وسط میدان باشد ولی نباید هی با عقب و جلو کشاندن بیهوده اش بازی را به ابتذال کشید .
شاید درست بود می گفتم کتاب تئوری شطرنج یک کتاب قدیمی است از لئونارد باردن که در آن چند تکنیک شطرنج را هم یاد داده است . کتاب های بهتر از این هم هست ولی من دم دست همین را داشتم . با سرچ در اینترنت می توانی بهترش را پیدا کنی .
از بقیه متشکرم بخاطر اظهار نظر . و ممنون بخاطر لطفی که دارید .
زیبا بود آفرین.
یه مغز فعال و منظم می تونه همچین نوشته زیبایی را بنویسه.
چند سال قبل اينجا را ميخواندم و دوستش داشتم و بعد از مدت طولاني خواندنش صاحبش آمد اعتراف كرد كه ملت را گذاشته بوده سر كار و همه آن نوشته ها كه من با آن زندگي كرده بودم دروغ بوده و مردم و نظراتشان و احساساتشان را گذاشته بوده سر كار . ديگر نخواندمش چون انگار سرم كلاه گذاشته بودند و داستاني را بجاي بيوگرافي به خوردم داده بودند . حالا بخاطر خدا يك كلام بگوئيد اينها كه ميخوانيم داستان است يا روزمرگي ?
نوشته این بار برایم دو معنی داشت ... یکی همین بازی شطرنج در مقابل آقای خانه و دیگری بازی شطرنجی که طی یک سال اخیر در خیابانها در حال وقوع است .. عنوانت را دوست داشتم ، واقعا همین طوره ... براووو
خيلي باحال بيد،اگر منظورت همون بيد كه من فهم در وكردم
خوب تو لایه های شطرنج حرفای صیاصی بودار می زنیا!:دی ارادتمند.
ارسال یک نظر