خورشت قیمه را سپرده بودم دست بیز بیز کارم طول کشیده بود و یک ساعتی غیبت داشتم .
به بیز بیز زنگ زدم و گفتم : اگر آب خورشت کم شد زیرش را کم کن .
پرسید : مامان کم شدن یعنی چقدر؟ الان آب خورشت به نظر من خوب است کم نشده .
بعد اگر بخواهم کمش کنم یعنی شعله اش را چقدر بیاورم پایین ؟
الان شعله اش به نظر من پایین است از این پایین تر برود خاموش می شود.
در نهایت ناچار شدم بگویم هر چه خودت صلاح می دانی بکن . فقط مواظب باش ته نگیرد !
نتیجه اینکه آمدم دیدم خانه را بوی دود سوختگی گرفته است . یک ابر ضخیم خاکستری همه جا توی همه ی اتاقها پراکنده است و گوشت کیلویی فلان تومان و لپه و رب و پیازداغ و لیمو عمانی همه با هم دود شده اند و به هوا رفته اند و بچه ها هر کدام یک حوله به دست گرفته اند و دارند تند تند به حساب خودشان خانه را باد می زنند تا بوی سوختگی و دود گندی که زده اند ؛ برود بیرون .
آقای خانه که می بینند عصبانی شده ام به من می گویند: همین است دیگر وقتی صلاح کار خودت را بسپاری دست دو تا بچه بهتر از این نمی شود . شانس آورده ایم خانه را آتش نزده اند .
و این می شود که ما امروز را هم تن ماهی می خوریم و خدا را شکر می کنیم که خانه امان آتش نگرفته است چون ندانسته صلاح کار خودمان را داده ایم دست کودکان . همین است که فکر می کنم الان خورشت صلاح جامعه سوخته است و دودش به هوا رفته . برادران جمع شده اند در قالب گشت ارشاد دارند مملکت را با حوله باد می زنند که بوی دود برود بیرون . فقط خدا کند یادشان باشد زیر دیگ را خاموش کرده باشند . نشود که اینها به این کار مشغول شوند و از آن طرف خانه آتش بگیرد .
به بیز بیز زنگ زدم و گفتم : اگر آب خورشت کم شد زیرش را کم کن .
پرسید : مامان کم شدن یعنی چقدر؟ الان آب خورشت به نظر من خوب است کم نشده .
بعد اگر بخواهم کمش کنم یعنی شعله اش را چقدر بیاورم پایین ؟
الان شعله اش به نظر من پایین است از این پایین تر برود خاموش می شود.
در نهایت ناچار شدم بگویم هر چه خودت صلاح می دانی بکن . فقط مواظب باش ته نگیرد !
نتیجه اینکه آمدم دیدم خانه را بوی دود سوختگی گرفته است . یک ابر ضخیم خاکستری همه جا توی همه ی اتاقها پراکنده است و گوشت کیلویی فلان تومان و لپه و رب و پیازداغ و لیمو عمانی همه با هم دود شده اند و به هوا رفته اند و بچه ها هر کدام یک حوله به دست گرفته اند و دارند تند تند به حساب خودشان خانه را باد می زنند تا بوی سوختگی و دود گندی که زده اند ؛ برود بیرون .
آقای خانه که می بینند عصبانی شده ام به من می گویند: همین است دیگر وقتی صلاح کار خودت را بسپاری دست دو تا بچه بهتر از این نمی شود . شانس آورده ایم خانه را آتش نزده اند .
و این می شود که ما امروز را هم تن ماهی می خوریم و خدا را شکر می کنیم که خانه امان آتش نگرفته است چون ندانسته صلاح کار خودمان را داده ایم دست کودکان . همین است که فکر می کنم الان خورشت صلاح جامعه سوخته است و دودش به هوا رفته . برادران جمع شده اند در قالب گشت ارشاد دارند مملکت را با حوله باد می زنند که بوی دود برود بیرون . فقط خدا کند یادشان باشد زیر دیگ را خاموش کرده باشند . نشود که اینها به این کار مشغول شوند و از آن طرف خانه آتش بگیرد .
۷ نظر:
مثل همیشه جالب بود . قشنگ بود .
متشکرم شیراز
تمثیل بسیار زیبایی بود
آفرین بر تو ای هوشمند :q
فقط می تونم بگم عالی بود.
بدبختی اینجاست که بالای سر این حوله بدست ها پدر و مادر درست و حسابی نیست که بهشان حالی کند که اگر این خورشت سوخت دیگر نمی شود بجایش تن ماهی خورد
سلام
وبلاگ شمارو كه ديدم نشستم همه پستهاشو يكجا خوندم!
برايم خيلي جالب بود شما دقيقاً همانطوري هستيد كه خواستگارم از من توقع دارد باشم! من نيستم اما تجربه كه مي كنم مي بينم خيلي هم خوش مي گذرد؟ فقط نمي دونم من مي تونم مثل شما قيمه و خورشت رو ربط بدم به چيز و چيز يا نه...
كاش مي شد...
ارسال یک نظر