به شیراز شدیم و بازگشتیم و همه جا و در هر زمان مخل آسایش مردمان بودیم و درهر کجا پای نهادیم از پگاه تا شامگاه مردمان را خسته جان یافتیم و این از عجایب روزگار بود .
اما چون دو شامگاه بر ما گذشت درروز سیُم خود بدین صراط بودیم . صبح گاهان از خواب برخواسته مدتی استراحت می کردیم . چاشت صبح تناول می کردیم مدتی استراحت می کردیم . به خیابان رفته و راهی پیشه خود می شدیم هنوز به مقصد نرسیده گوشه ی دنجی می یافته مدتی استراحت می کردیم . به محل کار رسیده همراه بقیت کارگران مدتی استراحت می کردیم . به گاه ظهر ابتدا مدتی استراحت می کردیم سپس نان و خورشت میان روزان تناول می کردیم . چون در میان جمع کارگران به استراحت می پرداختیم به ناگاه همگان ازاستراحت خود خسته شده و در بقیت روز رزق خود به دادار روزی ده واگذار نمودندی محل کار خود ترک کرده هر یک به خانه ی خود شدیم تا مدتی استراحت کردندی .
و ما را این در عجب آمد که چگونه با این نسخ مردمان این آبادی اینچنین پای برجا و آراسته و نیکوست . دانایی ما را گفت این عجب نباشد که این شهر اینچنین نیکوست در این دیار ده درصد مرمان به سختی کار کردندی و جور نود درصد مردمان در همه ی دیارها ! به کمال کشیدندی و چون اشتیاق این حقیر در حقانیت این داستان بدید به قصد نشان دادن سخت کوشی آن ده درصد مردمان دست ما بگرفت و ما را به باغی آراسته در قصر الدشت آن سامان کشاند . خلدی به غایت طربناک بود چندان که هوش از زیبایی و دلارایی این باغ بهشت از سر برون می شد . درختان سر برهم کرده و گلها و ریاحین به عطر افشانی و پرندگان در شاخساران به آوازه خوانی و آن ده درصد مردمان نیز به سخت کوشی مشغول و ما این خود به دو چشم خود دیدیم که چون خورشید خاور دامن کشان رخت خود از آسمان برکشید این دلاور مردمان از زن و مرد به خوشگذرانی پرداخته و تا سپیده صبح صادق زدند و خواندند ورقصیدند و از شراب خوش گوار خولار* نوشیدند وسپس خسته جان به گوشه ای خزیده و به استراحت پرداختند و این البته از سخت کوشی ایشان بود .
اما چون دو شامگاه بر ما گذشت درروز سیُم خود بدین صراط بودیم . صبح گاهان از خواب برخواسته مدتی استراحت می کردیم . چاشت صبح تناول می کردیم مدتی استراحت می کردیم . به خیابان رفته و راهی پیشه خود می شدیم هنوز به مقصد نرسیده گوشه ی دنجی می یافته مدتی استراحت می کردیم . به محل کار رسیده همراه بقیت کارگران مدتی استراحت می کردیم . به گاه ظهر ابتدا مدتی استراحت می کردیم سپس نان و خورشت میان روزان تناول می کردیم . چون در میان جمع کارگران به استراحت می پرداختیم به ناگاه همگان ازاستراحت خود خسته شده و در بقیت روز رزق خود به دادار روزی ده واگذار نمودندی محل کار خود ترک کرده هر یک به خانه ی خود شدیم تا مدتی استراحت کردندی .
و ما را این در عجب آمد که چگونه با این نسخ مردمان این آبادی اینچنین پای برجا و آراسته و نیکوست . دانایی ما را گفت این عجب نباشد که این شهر اینچنین نیکوست در این دیار ده درصد مرمان به سختی کار کردندی و جور نود درصد مردمان در همه ی دیارها ! به کمال کشیدندی و چون اشتیاق این حقیر در حقانیت این داستان بدید به قصد نشان دادن سخت کوشی آن ده درصد مردمان دست ما بگرفت و ما را به باغی آراسته در قصر الدشت آن سامان کشاند . خلدی به غایت طربناک بود چندان که هوش از زیبایی و دلارایی این باغ بهشت از سر برون می شد . درختان سر برهم کرده و گلها و ریاحین به عطر افشانی و پرندگان در شاخساران به آوازه خوانی و آن ده درصد مردمان نیز به سخت کوشی مشغول و ما این خود به دو چشم خود دیدیم که چون خورشید خاور دامن کشان رخت خود از آسمان برکشید این دلاور مردمان از زن و مرد به خوشگذرانی پرداخته و تا سپیده صبح صادق زدند و خواندند ورقصیدند و از شراب خوش گوار خولار* نوشیدند وسپس خسته جان به گوشه ای خزیده و به استراحت پرداختند و این البته از سخت کوشی ایشان بود .
۱۰ نظر:
آن شراب خولار شيراز است . هماني كه ميوه عرق جبين شيرازي جماعت باشد .
شاد زي
متشکرم - خیلی خیلی ممنون
تازه مشتریت شدم.
ماشالاه یه دستیم تو ادبیات داریا.
خاررخاسک هفت دنده منظورت چیه؟
مگه لکسوسه که هفتا دنده داشته باشه D:
از نوشته تان خوش خوشانمان شد. انگيزهاي شد كه پستي با سبك نوشته ات بنويسيم. خوشحال مي شويم مطالعه نموده و نظر تخصصي بدهيد استاد.
پاسخي داديم به لطفتان ذيل كامنتتان .
و چون سبب اینهمه شادخواری و بر لب جوی نشستن و گذر عمر دیدن را از آن شیرازی بپرسیدند ، بگفتا که مگر شما را زندگی نه اینست ؟
گفتند نی !
گفتا چون است ؟!
گفتند ما هر آینه بکار و تلاش مشغولیم و زیاد کار کنیم و کمتر استراحت .
بگفتا شما را اینهمه کار و تلاش را سبب چه باشد ؟
گفتند کار کنیم و سختی کشیم و جان بکنیم و خون به دل خود و اهل و عیال کنیم تا که پول و پله ای بهم زنیم.
گفتا که چه شود ؟!
گفتند تا که ویلایی مصفا کنار دریا و یا رودخانه ابتیاع کنیم و بر لب آن نشینیم و زندگانی به آسودگی و شادخواری همی بگذرانیم !
شیرازی را سخت زین جواب خنده آمد .
گفتند این خنده را سبب چه باشد ؟!
گفتا به کار شما خلایق میخندم که بعد از آنهمه کار و تلاش و جان کندن و خون دل خوردن ، خواهید آن کنید که من فی الحال بدان مشغولم !
خلایق را این جواب سخت گران آمد و لختی اندیشه کردندی و سر به جیب تفکر فرو همی بردندی که ما را زین معامله سود چه باشد ؟!
و آنگاه صیحه ای کشیده و جامه ها را بر دریده و قدح بر گرفتند و رقص کنان به صحراهمی شدند وآواز همی بدادند که :
دولت آن است که بی خون دل آید بکنار
ورنه با سعی و عمل باغ جنان اینهمه نیست !
من دارم به شیراز مهاجرت می کنم.
چه کیفی می ده آدم راحت و بی خجالت تنبلی کنه
کیقباد عزیز درست همبن است که میگویی .
مضافا این که آب و هوا هم بسیار در احساس خستگی و کسالت مردم دخالت دارد .
سلام به همه ی دوستان عزیز من الان دانشجوی شیرازم و واقعآ این تنبلی و خوش گذرونی مردمش رو قبول دارم گل گفتی خارخاری جون :-*
والا شیرازی ها خودشون میگن بخاطر دریاچه نمک که نزدیک شیرازه همه مردم کسل و بی حالن :دی
جالب بود!
گذشته از ادبیات بکار رفته،موضوعش هم برام جالب بود!!!
مرسی
ارسال یک نظر