پدرخدا بيامرزم دوستي داشت آن قديمها که زياد به خانه ما مي آمد . يکبار خاطره جالبي تعريف کرد ، گفت: سال 67 يا 68 ( تاريخش را دقيق يادم نيست ) مي خواستم گاو داري بزنم و دنبال گاو داري مي گشتم . تصادفا در قسمت آگهي هاي يکي از روزنامه هاي کثيرالانتشار چشمم به يک آگهي خورد که نوشته بود : تعداد 250 راس گاو ( تعداد دقيق گاو ها يادم نمانده است ) به انضمام يک گاو داري يکجا به فروش مي رسد . توجهم جلب شد و به شماره تلفني که در آگهي داده شده بود تماس گرفتم . گوشي را که برداشتند شخصي گفت : روابط عمومي مجلس شوراي اسلامي بفرمائيد !
اين خاطره اين روزها زياد به خاطرم مي آيد .
پي نوشت 1 : اين خاطره واقعي بود .
پي نوشت 2 : اين آگهي واقعي بود .
پي نوشت 3 : خاطره تعريف کن دوست بابام نبود . دوست خودم بود که از دوست باباش نقل کرده بود.
اين خاطره اين روزها زياد به خاطرم مي آيد .
پي نوشت 1 : اين خاطره واقعي بود .
پي نوشت 2 : اين آگهي واقعي بود .
پي نوشت 3 : خاطره تعريف کن دوست بابام نبود . دوست خودم بود که از دوست باباش نقل کرده بود.
۷ نظر:
:))
یاد یه خاطره افتادم...فقط یه خاطره ست و قصد توهین به هیچ مسیله ای ندارم...
روز جمعه بود و از طرف مدرسه رفته بودیم برا بازدید از یک گاو داری. هرچی در میزدیم کسی در رو باز نمیکرد که از تو جمعیت بچه ها یکی گفت : گاوا رفتن نماز جمعه!!!!
جالبه که من هم دانشجو بودم در شهر بابل. اون دسته از بابلیها که زمام شهر رو در دست دارند آدمهای سنتی و بعضا متعصبی نشون میدن، کنار سبزه میدون دنبال یه آدرس میگشتم که یه پیرمردی منو راهنمایی کرد و گفت همین خیابونو مستقیم بگیر برو ، پنجاه متر بعد از گاوداری... من رفتم به مقصد رسیدم ولی یادم اومد که گاوداری ندیدم! از صاحب مغازه ای که همونجا نشسته بود پرسیدم ببخشید این دوروبرها گاوداری هست؟ لبخندی زد و گفت :غریبه هستی؟ گفتم آره. گفت حوزه علمیه پناه متر پایین تره!!
من موندم تو كار اين دوستت كه چطور تعداد دقيق گاوا يادش نمونده.اين همه تو تعليمات مدني شمردن واسمون. از اونجا يادش نيس، خب از بيز بيز ميپرسيد. نهايتاً مي تونست يه تلفن بزنه به همون گاوداريه تعداد دقيق رو سوال كنه. خوب نيس آدم خاطراتشو ناقص تعريف كنه!
ايول بهش :d
گاو ما رو دزدیدن! دارن باهاش پز میدن! :دی
حیف از گاوداری.
توی شهرمون یه بار کامیون تفاله چغندر تو شب اورده بودند برای یه گاوداری که از دو تا می پرسند گاوداری کجاست اونم می گه بیا دنبالم.
یارو رو می بره پشت حوزه یارو هم می ره در می زنه می گه که تفاله برای گاوهاتون آوردم.
ههههههههع
اینم واقعیه
ارسال یک نظر