۲۲ فروردین ۱۳۸۹

عادت می کنیم ناموس را بی خیال شویم

یک زمانی توی توالت محل کارم یک شیر تمام اتوماتیک فابریک گذاشتند من می رفتم دستم را که بشویم هی ناغافل دست می انداختم که شیر را باز کنم بعد می دیدم از سر شیر و ملزوماتش خبری نیست .کلی با خودم می خندیدم که من عجب گیجی هستم . یک سالی به همین منوال گذشت تا اینکه شیر تمام اتوماتیک خراب شد و دوباره شیر معمولی برایمان گذاشتند حالا هر وقت می روم دستم را بشویم یک چند دقیقه ای دستم را می گیرم زیر شیر تا بلکه جریان آب خودش اتوماتیک برقرار شود . بعد که می بینم خبری نشد یادم می افتد که آهان شیر قبلی خراب شده است و همان قبل تری را آورده اند .


خلاصه همین است عادت می کنیم .و زندگی یعنی همین عادت کردنها .

وقتی پدر خدا بیامرزم در قید حیات بود نصیحتم می کرد که ناموس زن مثل جانش عزیزو محترم است باید هر طور شده با چنگ و دندان حفظش کنم . یادم داده بود که به وقت مقتضی باید چه جوری بزنم کجای مردها ! تا بلکه ناکارشان کنم دست از سرم بردارند و من هم فرصت فرار پیدا کنم .

حالا عادت کرده ایم که هر روز یک خبر تجاوز به مرد یا زن بشنویم این است که دیگر ناموس ماموس را بی خیال شده ایم . آقای خانه دیروز نصیحتم می کرد عزیز جان اگر قصد تعدی به تو را داشتند بی خود قهرمان بازی در نیاور که بزنند ناکارت کنند . بگذار کارشان را بکنند بروند گم شوند تو هم صحیح و سلامت به خانه برگردی .گور پدر ناموس و این حرفها هم کرده اند .اصلا ناموس کیلویی چند است .

۱ نظر:

دریای وارون... گفت...

عالی بوووووود...
همیشه چیزی فدای چیز دیگر...کی رسد که ما فدای چیزی شوییم...

نوروزی دیگر

پول خوشبختی نمی می آورد

 غمگین نباشید و تلاش کنید به ادامه زندگی به خوشبین ترین حالت ممکن. زیرا برای غصه  خوردن در هر موقعیتی که فکرش را کنید سوژه مناسب پیدا می شود...