دیشب ؛ شب مهمانی های شاد بود . یک پسر از خانواده من عروسی اش بود و یک پسر هم از خانواده ی آقای خانه نامزدی اش . قرار بود آقای خانه و بیزقولک بروند نامزدی خودشان , من هم با بیز بیز بروم عروسی امان اما برنامه بهم خورد تصمیم گرفتیم یک ساعت و نیم برویم جشن نامزدی تحصیل کرده های معقول . بعد هم شال و کلاه کنیم و بزنیم به اتوبان و برویم باغی در کرج جهت شرکت در عروسی پولدارهای نامعقول .
عروسی چند صد میلیون تومانی بود و ديديم زیر سایه امام زمان هم ابسولت سرو می شود و هم زن و مرد در هم می لولند و پیست رقصشان چیزی کم ندارد از کلوپ های شبانه با کنسرت و خواننده زن و مرد و رقص نور و بخار و جیغ کشیدن و بالا و پایین پریدن و پایکوبی کردن ؛ و دیدیم که در عروسی هم می شود ده دوازده بادیگراد استخدام کرد که هر کدام دو متر و نیم قد و یک متر و نیم عرض و سیصد کیلو وزن داشته باشند و چشم غره اشان دل آدم را بلرزاند و فقط استخدام شده باشند برای اینکه نظم محیط ! را کسی بهم نریزد و دیدیم شوهر فامیلهای همگی پاسدار شخص شخیص گرامی امان که در روز روشن تعداد سوره های قرآن حفظ کرده بچه هایشان باعث مباهاتشان است در شب تار چطور با زنها غریبه دست در کمر می رقصند و تازه قر هم می دهند . و گارسن های زن دیدیم همه بی حجاب گارسن های مرد دیدیم همه فشن . وقتی داماد مدیر عامل یکی از شرکت های مورد اعتماد طرف قرار داد با سپاهیان باشد خودش هم از خانواده ی روحانیان آن وقت خرج عروسی چند صد میلیون تومان ؛ پیست رقص برقرار ؛ تانگو زیر درختان بید ؛ میوه و غذا و خوردنی همه آن قدر زیاد که ندانی چه خورده ای و کدام را حتی فرصت تست کردنش را نداشته ای .بله اینها همه حلال می شوند .
در این میان هر چه از آقای خانه که در فامیل من ؛ بدنامی بی دینی و روشنفکربودن را یدک می کشد خواستم متانت را کنار بگذارد و از جلد فیلسوف مآب خودش بیاید بیرون و با من برقصد نشد ! گفت : تو برو با هر که دلت خواست برقص ولی من از این خاله زنک بازی ها دوست ندارم . عوضش نشست مرد و مردانه یکی دو گیلاس از آن ابسولت های با رایحه گلهای بهاری نوشید و با لبخند من و دخترها را نگاه کرد . من هم با خواهرها و برادرها و بچه هایشان از پسر و دختر و بچه هایم رقصیدیم و شاد بودیم .
عروسی چند صد میلیون تومانی بود و ديديم زیر سایه امام زمان هم ابسولت سرو می شود و هم زن و مرد در هم می لولند و پیست رقصشان چیزی کم ندارد از کلوپ های شبانه با کنسرت و خواننده زن و مرد و رقص نور و بخار و جیغ کشیدن و بالا و پایین پریدن و پایکوبی کردن ؛ و دیدیم که در عروسی هم می شود ده دوازده بادیگراد استخدام کرد که هر کدام دو متر و نیم قد و یک متر و نیم عرض و سیصد کیلو وزن داشته باشند و چشم غره اشان دل آدم را بلرزاند و فقط استخدام شده باشند برای اینکه نظم محیط ! را کسی بهم نریزد و دیدیم شوهر فامیلهای همگی پاسدار شخص شخیص گرامی امان که در روز روشن تعداد سوره های قرآن حفظ کرده بچه هایشان باعث مباهاتشان است در شب تار چطور با زنها غریبه دست در کمر می رقصند و تازه قر هم می دهند . و گارسن های زن دیدیم همه بی حجاب گارسن های مرد دیدیم همه فشن . وقتی داماد مدیر عامل یکی از شرکت های مورد اعتماد طرف قرار داد با سپاهیان باشد خودش هم از خانواده ی روحانیان آن وقت خرج عروسی چند صد میلیون تومان ؛ پیست رقص برقرار ؛ تانگو زیر درختان بید ؛ میوه و غذا و خوردنی همه آن قدر زیاد که ندانی چه خورده ای و کدام را حتی فرصت تست کردنش را نداشته ای .بله اینها همه حلال می شوند .
در این میان هر چه از آقای خانه که در فامیل من ؛ بدنامی بی دینی و روشنفکربودن را یدک می کشد خواستم متانت را کنار بگذارد و از جلد فیلسوف مآب خودش بیاید بیرون و با من برقصد نشد ! گفت : تو برو با هر که دلت خواست برقص ولی من از این خاله زنک بازی ها دوست ندارم . عوضش نشست مرد و مردانه یکی دو گیلاس از آن ابسولت های با رایحه گلهای بهاری نوشید و با لبخند من و دخترها را نگاه کرد . من هم با خواهرها و برادرها و بچه هایشان از پسر و دختر و بچه هایم رقصیدیم و شاد بودیم .
۲۱ نظر:
اینجا ایران است همه چیز بهایی دارد هم دین هم ریش هم همه اینها با هم در کنار همه ی حرامی ها... فقط در ایران می شود یکجا این همه تظاهر کرد
احساس میکنم هنوز تاثیر آبشنگولی ها حذف نشده باشه...
آدما مثل يه كتاب مي مونن كه تا وقتي تموم نشن براي ديگران جذابن پس سعي كن خودتو جلوي ديگران تند تند ورق نزني تا زود تموم بشي براي اينكه وقتي تموم بشي مطمئن باش مي رن سر يه كتاب ديگه
درود به شرف طالبان و القاعده كه هر چقدر هم خشك مغز باشن، اقلا رياكار و دورو نيستن.
تا باشد از این عروسی ها ، شکر خدا آنها هم یاد گرفته اند که بهشت و حوریان آن نه در آن دنیا که در همین نزدیکی ها شعبه زده اند و حلال و مباح مشغول بیزینس هستند.
همیشه شاد و موفق باشید.
از قول من به آقای خانه بگویید:
خیلی کار بدی می کنه
پا شه بیاد وسط
بره روی سطح
...
زندگی خیلی ساده تر از این هاست که رقصیدن با خانوم زندگی ، خاله زنک بازی باشه .
حیفه به خدا
یوهوووووو بالاخره یه پست با پایان تقریبا خوب برای خارخاری :D
ولي باز با همه ي اين تفاسير....مرگ بر آمريكاي جهان خوار!!!!!!
روزگاريست شيطان فرياد ميزند:
ادم پيدا كنيد سجده خواهم كرد
"عوضش نشست مرد و مردانه یکی دو گیلاس از آن ابسولت های با رایحه گلهای بهاری نوشید و با لبخند من و دخترها را نگاه کرد . من هم با خواهرها و برادرها و بچه هایشان از پسر و دختر و بچه هایم رقصیدیم و شاد بودیم "
سلام ... چه لذتی بردم از این آخرش ...
كيفتان كوك باد...ياد فيلم كازابلانكا افتادم وقتي از مشروب خوردن همسرتون گفتيد.
خوش به حالت با این شوهرت.حسودیم شد بهت
نوش جان خودت و کل خانواده
سلام
خب چه اشکال داره . شما هم یه همچین عروسی ای دیدید . تازه باید یه دعا به جون اون بنده خدا بکنی که همچین موقعیتی رو جور کرده . حالا بی خیال اینکه یارو چیکاره اس و پشتش به کجاها قرصه . . . حالتونو بکنین .
والله !
راستش هر چی سعی میکنم باورم نمیشه!
یاد اون روزای بخیر که همین اقایون عروسی ملت رو با چوب و چماق به عزا تبدیل میکردن !!
و چه زجري كشيده و ميكشند آناني كه نه تنها نتوانستند اينهمه سال مثل اين جماعت باشند و خودشان را و زندگي هاشان را با اينان و نوع زندگي ي اينان وفق دهند كه حتي نتوانسته اند لااقل گورشان را از اين مملكت گم كنند و خود را بجايي ديگر بيفكنند تا نباشند و مدام حرص نخورند و حرص اين جماعت را در نياورند .
كاش ميتوانستند ميرفتند و در تكه اي از خاك خدا كه در آنجا فقط اندكي براي كرامت و شرافت ارزش قايلند ، ماوي ميگزيدند و اين جماعت و زندگي ي اين جماعت را نميديدند .
كاش حتي اگر در آن ديار در حد يك واكسي و دربان نيز ميبودند ، ميرفتند و زندگي ي دكتر و مهندسي ي اينجا را مي انداختند جلوي همين جماعت . همين جماعتي كه ماشالله كم هم نيستند .
اين خاك اين نوع از زندگي ارزاني ي خودتان ، كاش بتوانيم برويم . برويم و نوكري ي اجنبي بكنيم كه هزار بار شرف دارد به هم وطني ي با شمايان .
تكمله - قصد جسارت به شما و هيچكس و فاميل هيچكس در ميان نبود . سو تفاهم نشود .
كيقباد
معذرت میخوام اما فونت مطالب قبلی شما اصلا قابل خواندن نیست. دلم نمیاد بگم افتضاح است. چون مطالبتون را دوس دارم
آخه آدم با زنش نرقصه دیگه از چی تو زندگیش لذت میبره؟!! تازه اونم بعد از نوش جان کردن پیکی ابسلوت!!!
آباژور جان اون اولشه.نه اینکه بعدن بدت بیادا ولی خوب...(منم ازدواج نکردم ولی از همه شنیدم)به پستا قبلی رجوع کن.این وبلاگ که می خونی الکی که نیست درسه زندگیه!!!
اونقدر زندگيهامون از شادي خالي شده كه وقتي در چنين موقعيت هايي قرار ميگيريم يا از كسي مي شنويم بعنوان يك خاطره خيلي خيلي خوب توي ذهنمون مي مونه. در حالي كه حتي در همين كشور هاي همسايه كه طبق ادعاي ما از ماهم عقب ترن(حتي همين عراق جنگ زده نا امن)اين برنامه هرشب براي همه قابل دسترسه و مردم زير آتيش گلوله و موشك ميتونن لحظاتي رو زندگي كنن و خوش باشند. هر چند كه از زنده بودن فرداي خوشون مطمئن نيستن.ولي توي مملكت ما سي ساله لبخند مرده و شادي عميق به خاطره اي همراه با آه و افسوس اونم روي لبهاي پيرمردها و پير زنها و ته نگاه بزرگاي فاميل تبديل شده.نثر زنانه مثل نثر تو هميشه براي من جالب بوده.بر عكس ويروس من توصيه ميكنم سعي كني از تمام ظرفيتت استفاده كني.اگه آقاي خونه به پرو پات نپيچيد(كه مشخصه مثل خودمه و اهل گير دادن نيست!!!)سعي كن از خاطره نويسي به داستان نويسي رو بياري.رمان توي اين سبك خيلي جذاب ميشه. در ضمن منم يه آلونك كارتني براي خودم ساختم كه خوشحال ميشم سر بزني.تو رو هم لينك كردم
http://ghasederoozaneabri.blogspot.com/
ارسال یک نظر