سوپ پخته ام به چه خوشمزگی چون دخترها مشکوک به سرما خوردگی هستند . بیز بیز و بیزقولک اما هوس همبرگر کرده اند. من و آقای خانه می نشینیم با آنها گفتمان می کنیم در باب مضرات فست فود و چه خوب بودن سوپ برای بیمار . فایده ندارد .دعوایشان می کنیم ؛ بی فایده است .تهدیدشان می کنیم ، عین خیالشان نیست .می گوییم پولش را باید خودشان بدهند ؛ قبول می کنند .می گوییم باید تعهد بدهند اگر مریض تر شوند خودشان مقصرند ؛ می پذیرند .می گوییم باید تعهدشان را بنویسند و امضا کنند ؛ مي نويسند و امضا می کنند . تسلیم می شویم با دلخوری زنگ می زنیم برای بچه ها دو تا ساندویچ بیاورند .خودمان هم مي نشينيم به خوردن سوپ . ساندویچ که می آورند آنها می نشینند به خوردن ، ما می نشینیم به آب دهانمان را قورت دادن ! بعد با چشمهای گرسنه و منتظر زير چشمي ساندويچ ها را مي پاييم ؛ ببینیم کی بچه ها سیر می شوند .
یکی دو گازش می ماند برای ما ؛ آیا ؟
نامردها اما تا آخرش را می خورند . کوچکتر که بودند لااقل خیارشورو گوجه اش را در می آوردند ودوست نداشتند .بزرگتر که شده اند به کاهوها هم رحم نمی کنند .
یکی دو گازش می ماند برای ما ؛ آیا ؟
نامردها اما تا آخرش را می خورند . کوچکتر که بودند لااقل خیارشورو گوجه اش را در می آوردند ودوست نداشتند .بزرگتر که شده اند به کاهوها هم رحم نمی کنند .
۳۴ نظر:
الهی بگرم که دلم کباب شد خارخاسک جان(!) با این پست سوز و گداز داری که نوشتی
اولاد وفا نداره ننه...
تو همیشه باید خنده ی ما رو در بیاری خارخاسک جون .
ممنون از نوشته های قشنگت
راستی اخرش بهم نگفتی این اسمت یعنی چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چشمم به راهه جوابته
كاش شمام ميدونستين ما چقدر عاشقتونيم از ته دل دوستون داريم سر هر اتفاق كوچيكي نميگفتين ادم سگ بشه ولي مادر نشه اقايون پدرم نميگفتن اي بي چشمورو،چشمتو بگيره. :(
:))))
مگه مجبورین به این همه سماجت؟
vay yani asheghetam be mola
!
:))
یه جوری نوشتی که آدم دلش براتون می سوزه. واقعن سخته که آدم جلو چشمش ساندویچ همبرگر بخورن اون وفت مجبور باشه سوپ بخوره.
خوشم میاد از بچه هایی که هیچ جوری کم نمیارن. این اخلاقشون بهتر از اینه که با دو تا دلیل زود قانع بشن.
اندازه ي فونت لينك هارو كوچكتر كنيد ببينيد بهتر ميشه
یعنی من عاشقتم...خیلی دوست دارم نوشته هاتو
-----
چه جالب همه عاشقتن!!!
خیلی وقته از گوگل ریدر نوشته هاتونو دنبال میکنم اما واسه این یکی دلم نیومد کامنت نذارم خیلی قشنگ نوشتید
گل فرستادیم
فقط دارم فکر می کنم اگه نوه ها هم اینجوری باشن دیگه چه شود.
:)
لینکت کردم مامان خانوم ... حتی اگه همش سوپ بپزی
کار خوبی کردین؟ اینجوری عادت دادن بچه ها به خودراییِ بدون منطق برای آیندشون خوب نیست. یادتونه میگفتین موقع رفتن به خونه ی والدینتون کمی شما کوتاه میومدین کمی آقای خونه؟
به نظر خودتون یک چنین مدارا و انعطاف پذیری رو میشه در زندگی آینده ی بچه هایی انتظار داشت که امروز براحتی به چیزی خلاف مصلحت خودشون و خلاف اراده ی پدر مادر رسیدند؟
قلم دلنشینی دارید: طنز به همراه خیلی از روزمرگیهای زندگی. متنها با یک چند سانتی جابجا شدن از روی زمین
هرچه بزرگتر شدند بی رحمتر شدند.ساندویچ که فقط یه نمای کوچیکه
قشنگ بود ... :)
بچه که بودم عاشق ساندویچ بودم . پدرم خیلی مایل به خریدش نبود . می گفت مضره ! بعدها که داداش کوچیکه پا به عرصه ی وجود گذاشت اون رو تحریک می کردم و خب ! خیلی وقت ها ایم تحریکات موثر واقع می شد .
اما ته ته همه اینا ، خودمون نگران بودی که بیشتر مریض نشن ، نه ؟
خانومي خوش نويس تو رو خدا اين قلمو درست كن پدر چشمانم در آمد قلم درشت توهم تو هم نظرخواهي هم نستعليق ريز فكر كنم فونت 5 پدرم درآمد
=))
کاش همه ی پدر و مادر ها بلاگ داشتن و توش هم اینجوری مینوشتن
راحت، صادق، شفاف، ...
:))
پولش را خودشان داده بودند که بهش رحم نکردند. بعد ان همه تلاش باید هم دلشان همه اش را می خواست.
تقصير خودتونه!
ميتونستيد خيلي راحت 4 تا يا حتي 5 تا ساندويج يا حالا همبرگر سفارش بديد و يه خانواده ي خوشبخت باشيد!
نصف بادمجون هام سر وب شما سوخت ! :)
چقدر جالب و ساده و روون مینویسی. وچقدر قشنگ شوهرت رو نام میبری . لذت بردم!
بانوي ايراني 121
بچه هستند ديگه از قديم گفتند حرف بچه جلوتر از حرف پادشاهست البته بچه هاي حالا حرف حرف خودشونه هرچي ميگن بالاخره هرجور شده انجام ميشه چه به ضررشون باشه وچه نباشه خوب بايد اونها هم مثل ما پدر ومادر بشن تا ببينند ما چيميگيم همان جور كه حالاما ميفهميم پدر ومادرهامون چيگفتند
اولين موي سفيد و رو سر مادرم زماني ديدم كه بعد از 3 سال و برايه 1000مين بار به من گفت:
عزيزم سوپ بخور و من نخوردم!
سلام ...
به خدا ... به خدا ... به خدا ... اینجا عطر ِ ناب و خوش ِ زندگی رو میده ... خدا رو شکر ...
ولی من اگه جای شما و آقای خونه بودم باهاشون همراهی میکردم ... بابا ماهی یه بار هیچی نمیشه!
بهتر از اینه هک تنهایی بخورن ... همراهی میکردین واسه دفعه بعد قول میگرفتین یه ماه بعد
اینطوری هم حرف شما به کرسی نشونده میشد هم آب دهنتون راه نمی افتاد
:d
با خوندن این پست کلی فکر کردم که هزار سال پیش که ما بچه بودیم چه غذایی را دوست داشتیم که بر خلاف میل والدینمون میخوردیم ؟
پیتزا که مطمینم هزار سال پیش نبود اما ساندویچ بود . خوبش هم بود . مخصوصا" ساندویچ نصفه !
ساندویچی ها یه کارد تیز و بزرگی داشتند که اگه کسی نصف ساندویچ میخواست - سوسیس و کالباس البته - براش نصف میکردند .
اگر چه ساندویچها خیلی خوشمزه تر از حالا بود ولی اصلا امکان نداشت مثلا ظهر بیاییم خونه و ناهار نباشه و یا باشه و ما بچه ها بگیم دوست نداریم و چه و چه و چه .
هر چه فکر میکنم میبینم هر غذایی بود باید میخوردیم و ناشکری هم نمیکردیم . قربون همون غذاها .
آی بچه پلو چلو دوس نداری به درک که دوس نداری . برو همون هات داگی که بوی ... میده بخر و بخور . همچی بخور تا بترکی . داری میشی شکل هات داگ !
کیقباد
من كه تا حالا حريف پسرم شدم تو نخريدن فست فود !
دختر من 3 سالشه اگه چيي بخواد و ما بگيم نه ميره به خالهاش ميگه مامان فري اينو ميخوام.
خیلی جالب بود :))
کاش شما پدر مادر ها هم میدونستین که ما هم دوستون داریم همه ی زحمتاتون رو درک میکنیم اما کاش شما ها هم سعی میکرین انقدر منت نمیذاشتین ! آخه واقعیت اینه که شما ها خواستین و مارو اوردین به این دنیاااا ؛ ما بی تقصیریم
پس وقتی خواستین که ما باشیم باید فکر اینجاشو هم میکردین که باید همه خواسته هامونو اجرا کنین دیگه !
چقدر دوست داشتنی اند این دو ستاره. خداجون همیشه مواظبشون باشه.
:))))))))))))))))))))))
مامان من هنوز اینقد نگاه میکنه خودم براش میبرم بعد هی میگه نه!!!!! من نیمخورم، رژیم دارم!!!!:D
خیلی قشنگ بود / مخصوصا خط آخر "به کاهو ها هم رحم نمیکنن"
ارسال یک نظر